باهنر: باید کاری کرد که احمدینژاد آیندهای نداشته باشد

باهنر هنوز البته به هیچ خبرنگاری از علت سیاسی تصمیم ناگهانیاش در اسفندماه ۹۴ و انصراف از اعلامکاندیداتوری در انتخابات مجلس دهم، چیزی نگفته، هرچند هر بار، همچون اینبار همان توضیحات همیشگی را آورده و باز هم تقصیرها را گردن حال و هوای میدان بهارستان انداخته و دلزدگی از این خیابانهای تکراری را علت اصلی پایان دادن به نزدیک به ۳ دهه کار در پارلمان عنوان کرده است.

به گزارش اعتماد، باهنر هنوز البته به هیچ خبرنگاری از علت سیاسی تصمیم ناگهانیاش در اسفندماه ۹۴ و انصراف از اعلامکاندیداتوری در انتخابات مجلس دهم، چیزی نگفته، هرچند هر بار، همچون اینبار همان توضیحات همیشگی را آورده و باز هم تقصیرها را گردن حال و هوای میدان بهارستان انداخته و دلزدگی از این خیابانهای تکراری را علت اصلی پایان دادن به نزدیک به ۳ دهه کار در پارلمان عنوان کرده است.
اینها، اما باعث نمیشود بتوانیم منکر تیزبینی و ذکاوت سیاسی این مهندس کرمانی شویم. مهندسی که فارغ از آنچه چه کرده، چه گفته و کجا بوده، همیشه میدانسته باید دمای جناحش را از عمق وجود بشناسد و تا میتواند «دماسنجی» باشد برای اصولگرایی!
شما نزدیک به یکسوم از طول زندگی و به تعبیری حدود نیمی از عمر سیاسیتان را در مجلس گذرانده و برای هفت دوره نماینده مجلس بودید. به این اعتبار، انتظار میرود عمده مباحث باید مربوط به مسائل پارلمانی باشد، اما اتفاقا میخواهم برای ورود به بحث از زمانی آغاز کنم که شما از ادامه حضور در مجلس انصراف داده و اعلامکاندیداتوری نکردید. البته در این مدت بارها به دلایل این تصمیم پرداختهاید، اما میخواهم درصورت امکان اینبار صریحتر از هربار به این سوال پاسخ دهید و مهمتر اینکه بفرمایید با چه تحلیل سیاسی دست به این تصمیم زدید؟
بله. همانطور که فرمودید، بنده چندینبار به این سوال پاسخ دادم و ازقضا پاسخهایم عمدتا مشابه بوده است. نکتهای که بود بنده تا آخرین دقایق نامنویسی تصمیمم مبنی بر عدم نامنویسی را پنهان نگه داشتم که اولا کسی اصرار نکند و درثانی در رودربایستی ناچار به نامنویسی نکنم.
با این حال پاسخ بنده همان پاسخ همیشگی است و هرکس با جدیت نسبت به این تصمیم بنده انتقاد میکرد، میگفتم که شما یک راه را ۲۸ سال بروید اگر همچنان حوصله داشتید که برای سال بیست و نهم هم طی کنید، آن وقت بنده هم باز برای مجلس نامنویسی میکنم. متاسفانه بنده بعد از این ۲۸ سال کاملا احساس بیانگیزگی میکردم و نگران بودم که دیگر به وظایفم عمل نکنم.
تاکیدم بر اهمیت این سوال البته مشروط بود بر اینکه پاسخی صریح و متفاوت دریافت شود. آیا واقعا دلیلی جز آنچه گفتید، وجود نداشت؟
خیر. همانطور که قبلا هم به صراحت اعلام کردم، دلیل دیگری نیست.
شما دلزدگی یا خستگی از کار تکرار نمایندگی مجلس را به عنوان یکی از دلایل عدم نامنویسی در دوره دهم عنوان میکنید. آیا سایر فعالیتهایتان مثلا در جامعه اسلامی مهندسین یا مجمع تشخیص مصلحت نظام تکرار نشده است؟ فقط مجلس تکراری بود؟!
بله. این کارها با یکدیگر تفاوت دارند. البته بنده در پایان دوره هفتم به این جمعبندی رسیدم که برای دوره هشتم وارد عرصه نشوم. منتها اشتباهم این بود که از حدود ۶ ماه قبل از انتخابات نظرم را اعلام کردم و درنتیجه در ادامه عدهای فشار آوردند که تکلیف شرعی دارید و اگر نباشید، چنان و چنین میشود.
اتفاقا بعضا با دوستان شوخی میکنم که برخی مسوولان چنان به پستشان میچسبند که فقط حضرت عزراییل آنها را از میزشان جدا کند. ما گفتیم قبل از آنکه کارمان به حضرت عزراییل برسد، خودمان پیشدستی کنیم و کنار برویم.
اگر اشتباه نکنم شما بازنشسته شدید، درست است؟ یک زمانی که کارمند زمینشهری بودید.
بله. من کارمند دولت بودم. اتفاقا در طول این ۷ دوره نمایندگی نیز بعضی فکر میکردند بنده خود را به مجلس انتقال دادهام. اما اینطور نیست. بنده کارمند دولت بودم و درنهایت نیز در سال ۸۹ بازنشست شدم.
در صحبتتان علت دیگر را گردش نیروها و حضور چهرههای جدید عنوان کردید. ازقضا در مجلس دهم نیز این اتفاق افتاد. البته ابتدا به نظر میرسید، اکثریت در اختیار اصلاحطلبان قرار دارد، اما در ادامه دیدیم که نهایتا یک سوم کرسیها در اختیار این جریان قرار دارد.
میتوان تحقیقا گفت که از مجلس دوم به بعد، به طور متوسط حدود دوسوم نمایندگان تغییر میکردند. بنابراین اتفاق جدیدی نیفتاده و تقریبا در همه ادوار شاهد این تغییرات بودیم. هرچند شخصا معتقدم این اشکالی جدی در ساختار مجلس است و اینکه ادوار فعالیت یک مجلس بیشتر شود، اتفاق خوبی است و بر تجاربش افزوده میشود.
منتها صرفا تا پایان ۷ دوره نمایندگی؟!
(با خنده) نه! ۷ دوره هم ضرورت ندارد. ما به اصطلاح خیلی پوستکلفت بودیم که اینقدر دوام آوردیم. البته بعد از انقلاب ۳ نفر هستند که ۷ دوره سابقه نمایندگی دارند. یکی حاجاحمد ناطق نوری که متاسفانه اخیرا کسالت دارند و انشاءالله خداوند سلامتشان را به ایشان بازگرداند.
صحبتتان را قطع کردم. گفتید این تغییر بسیار زیاد نمایندگان از یک دوره به دوره بعد را ایراد ساختاری میدانید.
بله! درمجموع فکر میکنم اینکه حدود ۶۰ تا ۷۰ درصد. نمایندگان تغییر میکنند، اتفاق خوبی نبوده و به مصلحت نیست و نقدی جدی بهلحاظ ساختاری دیده میشود که باید فکری اساسی برای آن شود.
اما آن تحلیل شما مبنی بر اینکه توجه افکار عمومی بیشتر بر امیدیها متمرکز است، تحلیل درستی است. چراکه به هر حال مجلس دهم، به نام «لیست امید» کار میکند و پاسخگوی عملکردش نیز باید امیدیها باشند. هرچند من هم معتقدم امیدیها در بعضی امور مقصر نبودند و مشکلشان این بوده که مجلس ۳ فراکسیونی شده است.
در ماههای گذشته شاهد بروز شکلی از نارضایتیهای عمومی هستیم که نسبت به مواردی که حداقل در یکی، دو گذشته سراغ داریم، متفاوت بودهاند. بعضی تحلیلگران معتقدند بخشی از این نارضایتیها ناشی از عدم استفاده از تمامی ظرفیتهای مدیریتی کشور بوده و درحالی که گروهی همچون جنابعالی فقدان ساختارهای حزبی به عنوان نهاد پرورشدهنده مدیران کارآمد را علتالعلل میدانند، گروهی دیگر از تحلیلگران نیز معتقدند علاوه بر این ضعف جدی، نحوه نظارت بر کاندیداهای انتخابات مختلف بهخصوص در مجلس شورای اسلامی نیز محل انتقاد است. همانطور که درگذشته نیز مسبوق به سابقه بوده، اخیرا نیز حتی برخی از نمایندگان فعلی مشخصا بحث نظارت استصوابی را مورد نقد قرار دادند. آیا امکان اصلاح این سازوکارهای نظارتی وجود دارد؟
ببینید، بنده اصلاح قوه مقننه را به طور کلی در نظر دارم و ضرورت آن را احساس میکنم. به بیان دیگر موضع و اعتقادم این است که برای رفع مشکلات باید یک به اصطلاح «سبد سیاستی» تهیه شود.
در این بحث، بنده ۲ موضوع کلان را مدنظر داشته و دارم: اولا که معتقدم مجلس باید با نظام حزبی اداره شود و درثانی، یک مجلس کافی نیست و حتما باید بهسمت نظام دو پارلمانی برویم. هماکنون با وجود آنکه عمده نمایندگان مجلس دلسوزند و برای خدمت میآیند، اما واقعیت این است که در مجلس مسائل ملی متولی ندارد و عموما مسائل منطقهای، حزبی، قومیتی و حتی جنسیتی مطرح است و منافع ملی انتهای صف مانده که فرصتی برایش نمیماند. ب
نمایندگان هم نمیدانند؟!
نمایندگان هم نمیدانند. متاسفانه بعضی فکر میکنند نمایندگان در زمان تبلیغات دروغ میگویند یا میخواهند کلاهبرداری کنند درحالی که آنها واقعا نمیدانند چه اختیاراتی دارند و بعضا فکر میکنند همین که وارد مجلس شوند، میتوانند همه مشکلات عالم و آدم را حل کنند. اما وقتی وارد میشوند، میبینند خبری نیست.
راهحل چیست؟! ضمن آنکه سوال بنده درباره این شیوه خاص نظارتی یعنی نظارت استصوابی است.
بله! در بحث نظارت استصوابی ممکن است مثلا بگویید این نظارت استصوابی عادلانه برخورد نمیکند. من میخواهم بگویم آن موضوع یک بحث دیگر است، اما اگر از نظر فرآیندی به موضوع بنگریم...
البته سوال بنده هم همان موضوع دیگر است، اما اگر شما بحث دیگری دارید، بفرمایید!
ببینید اگر از منظر فرآیندی با موضوع برخورد کنید حتی اگر ۱۲ «تالی تلو معصوم» را هم بگذارید که ظرف یک ماه پرونده ۱۲ هزار نفر را زیر و رو کن و تصمیم عادلانه بگیر، ممکن نخواهد بود. ممکن است بگویید راهحل چیست؟
در واقع تاکید دارید که قرار نیست فرآیند احراز صلاحیت کاندیداها به احزاب سپرده شود، بلکه در صورت تحقق رویای تحزب در کشور، احزاب صرفا کمک میکنند و درنهایت احراز صلاحیتشان باز هم توسط همان ۱۲ نفر با همین شیوه نظارت استصوابی انجام خواهد شد؟!
به هر حال همه کشورها چنین ساختاری دارند. اینجا ما عنوان شورای نگهبان بر آن گذاشتهایم، ممکن است در کشوری دیگر به آن دادگاه قانون اساسی بگویند.
اما نحوه انتخاب این ۱۲ عضو شورای نگهبان تا حدودی با اکثر نمونههای دموکراسی در سطح ما متفاوت است.
اتفاقا همه کسانی که به عنوان «نگهبان قانون اساسی» مثلا انتخاباتی را ابطال یا تایید میکنند، لزوما بهشیوه دموکراتیک انتخاب نمیشوند. در خود امریکا نیز چنین است و اعضای نهادی که میخواهد حرف آخر را بزند که فلان انتخابات صحیح بوده یا نه، انتخابی نیستند و توسط ساختاری که راسا بر کشور حاکمیت دارد، انتخاب میشوند.
بروز این اشکال که ممکن است عضوی تا مدتها در سمتش بماند در شورای نگهبان ما نیز بهنحوی محتمل و ممکن است. اخیرا شاهد بودیم که دبیر شورای نگهبان از چند منصب دیگر خود احتمالا به دلایلی ناشی از کهولت سن استعفا کرد.
بله این رفت و آمدها که لازم است و قبلا هم عرض کردم. متاسفانه برخی پستها در کشور ما بیش از حد ماندگار شده و مثلا اگر تجدیدنظر شود، اتفاق مثبتی باشد. برای نمونه از مدتها پیش، شاید از حدود ۲۰ سال پیش تا بهحال مقام معظم رهبری مسوولانی که نصب میکنند، بیش از ۲ دوره ابقا نمیکنند.
از آنجا که به حجم سنگین کار شورای نگهبان در بازه زمانی کوتاهمدت اشاره کردید، قاعدتا کهولت سن آن مسوول خاص میتواند اثر دوچندان داشته باشد.
یعنی شما فکر میکنید اگر مثلا جوانتر باشد، میتواند ظرف ۲ ماه این حجم از پرونده را بررسی کند؟! بعید میدانم!
پیشتر به افزایش نارضایتیهای عمومی اشاره کردیم که البته شاید این نارضایتیها بهدلایلی ازجمله گسترش ابزار ارتباطجمعی و گسترش فضای مجازی بیشتر به چشم میآید، اما اولا غیرقابلکتمان است و درثانی بهزعم قاطبه ناظران و تحلیلگران، جریانات اپوزیسیون به تعبیری مشغول پوستاندازی جهت ورود به فاز جدید فعالیت شوند. اخیرا گروهها و تشکلهایی جدید اعلام موجودیت کردهاند که فکر میکنم درباره آنها اظهارنظری نداشته باشید. به نظر شما این گروههای جدید اپوزیسیون همچون گروهی با عنوان «فرشگرد» یا جریانی با عنوان «موج سوم» که فعالتر شده و نمونههای از این دست، تا چه میزان قادر به تاثیرگذاری بر امور سیاسی کشور هستند؟
پس از ناآرامیهای دیماه ۹۶ جلسات متعددی با دوستان مختلف برگزار کرده و سعی کردیم ابعاد مختلف این اعتراضها را تحلیل و بررسی کنیم که نهایتا نیز نامهنگاریهایی داشتیم و نامههایی به مقامات عالی کشور نوشته و تحلیلمان را ارایه دادیم.
بنده از ابتدای انقلاب تاکنون در چند زلزله مسوول میدانی بوده و از صفر تا صد ماجرا را از نزدیک در جریان بودم. اما در زلزله اخیر غرب کشور در کرمانشاه هیچ مسوولیتی نداشتم. اما من که اینجا مسوولیت نداشتم، اما در موارد قبلی مسوولیت داشتم، شهادت میدهم که زلزله کرمانشاه بهمراتب بهتر از تجارب گذشته مدیریت شد و همه آمدند.
علت چیست؟!
بحثم فقط صداوسیما نیست. طرف صحبتم همه مسوولان هستند.
سوال بنده هم محدود به عملکرد صداوسیما نیست. چرا مجموعه حاکمیت وارد این فضا شدهاند؟
ببینید، بحث این است که در خود امریکا هم اگر مثلا سیل یا زلزلهای بیاید، امداد و نجات قادر به نجات همه آسیبدیدگان نیست و نهایتا ۱۰ تا ۳۰ درصد خطا دارند. اینجا ۳۰۰ چادر از ۳۰ هزار چادرمان آب گرفته، یعنی یک درصد. به هر حال چادر است و ممکن است خیس شود.
در بحث فساد نیز همین وضع است. بنده درطول زندگی سیاسیام بیش از ۱۵۰۰ نماینده را دیدم که آمدند و رفتند که شاید ۱۰ درصدشان مرتکب سوءاستفاده هم شده باشند، اما درعین حال شهادت میدهم به همین میزان نیز نمایندگانی داشتیم که وقتی آمدند وضع مالیشان بهتر از زمانی بود که از مجلس خارج شدند. حدود ۵۰ تا ۶۰ درصد هم تفاوت چندانی نکردند. اما ما طوری افکار عمومی را خراب کردیم که مردم تصور میکنند هر کس یک دوره نماینده شود، بارش را میبندد و میرود.
با این حال آیا میپذیرد مشکلات یا آنچنان در میان مجلسیها مصطلح شده، «ابرچالشها» بیش از گذشته احساس میشود؟
حتما اینطور است، صرفا تاکیدم این بود که همه ما یعنی صداوسیما، رسانههای اینور و آنور، مجلس، تریبونهای نمازجمعه و حتی سخنرانیهای روسای قوا دست به دست هم دادهاند که مردم را ناامید کنند و بگویند فلانی دزد است و آن یکی چنان کرده! نمیگویم سوءاستفاده مالی و دزدی در کشور ما نیست، اما الان کار به آنجا رسیده که میگویند هیچ مسوولی سالم نیست مگر آنکه خلافش ثابت شود.
همین را گفتیم. در نامهای که نوشتیم گفتیم بسیار خب، حالا که نمیتوانیم جلوی بیبیسی و صدای امریکا و تلگرام و ... را بگیریم، حداقل خودمان دست بکشیم.
گفتید نامهها خروجی جلساتی بوده که برگزار کردید. منظورتان کدام جلسات است؟!
ما به هر حال هم بخشهای اقتصادی داریم و هم غیر آن.
منظورم این است که جلسات حزبی بوده؟! یعنی با نزدیکان حزبیتان تشکیل جلسه دادید یا بحث جناحی با اصولگرایان دیگر بوده یا حتی فراتر از آن با افراد مختلف؟
بله همان جناحی بوده و این طبیعی است. البته ما در بعضی مباحث با رقبا هم صحبت میکنیم. مثلا ما تاکنون چندین جلسه با آقای عارف داشتیم. به هرحال بعضی مشکلات صرفا با ورود جریانهای مختلف سیاسی قابلحل است.
مخاطب نامهها چه کسانی بودند؟
ما به سران قوا نامه نوشتیم. همچنین به مقام معظم رهبری نیز نامه نوشتیم.
پاسخی هم دریافت کردید؟
بله! بعضی موارد منتج به پاسخ هم شد.
بیشتر توضیح نمیدهید؟
نه! ببینید ما در همین بحث اصلاح ساختار حاکمیت در بحث قوه قضاییه هم بحث داریم. البته بحث قوه قضاییه، منهای شخص رییس قوه است.
به اصلاح ساختار قوه قضاییه اشاره کردید. در بحث قبلی درمورد نارضایتیها شاهد بودیم بعضی احزاب، چهرههای سیاسی و دانشگاهی در نامهها و بیانیههای جداگانه اقدام به ارایه راهکار و پیشنهاد کردند که ازجمله آقای خاتمی نیز نکاتی را در ۱۵ بند ارایه کرد.
من میگویم همه این عوامل موثر است و باید هم انجام شود، اما تاکیدم این است که شرایطی که میخواهیم مشکلات را حل کنیم باید تا حد امکان از مواردی آسانتر شروع کنیم. من در همان جلساتی که با آقای عارف داشتیم، میگفتم با موضوعاتی که کمتر اختلاف داریم، شروع کنیم، اما جالب این بود که ایشان میگفت، نه از جایی مذاکره کنیم که اصلا اختلافی نداریم.
وقتی اختلافی نداشتید، درباره چه مذاکره کنید؟!
نه! اتفاقا درست میگفت. متاسفانه بعضی دوستان ما از مباحث و مشکلات سخت آغاز میکنند. مثلا در همین مشکلات ارزی بعضا میبینم که برخی دوستان وقتی بحث پیش میآید که باید چه کاری انجام دهیم، خیلی ساده میگویند برویم با امریکا مذاکره کنیم. یعنی راهحل را از سختترین جایی که میدانند نه امکانپذیر است، و نه به مصلحت کشور آغاز میکنند.
جالب اینکه به نظر بعضی تحلیلگران، اتفاقا آزادی زندانیان سیاسی کار دشواری نیست. کار دشوار و پیچیده همان مبارزه با فسادی است که به نظرشان ساختاری است. چراکه به هرحال صدور حکم آزادی، نهایتا نیاز به یک اجماع سیاسی دارد، اما حل مشکل فساد یا رفع ناکارآمدی به این سادگی نیست؟
این نظر آنها است. من نظر خودم را میگویم.
یعنی نظر شما این است که مبارزه با فساد سهلتر از صدور حکم آزادی چند زندانی است؟
عرض کردم من نظر خودم را میگویم. شما در روزنامه اعتماد میتوانید سرمقاله بنویسید. اما شما همین که کلمه «فساد» را به کار میبرید، بلافاصله صفت «ساختاری» را اضافه میکنید.
البته تاکید کردم بهزعم آن تحلیلگران این فساد، ساختاری است.
بله! بحثم این است که من فساد را ساختاری نمیدانم. نمیگویم فساد نیست. فردا نگویید که باهنر گفته هیچ فسادی نیست. خیر! فساد هست. بدجوری هم هست و باید هم با آن مبارزه شود، اما اگر قرار شد گفتوگوی گروههای سیاسی با یکدیگر آغاز شود، باید از جایی آغاز کنیم که با هم تفاهم داریم.
شما از رقابتهای غیرضرور دو جناح اصلاحطلب و اصولگرا صحبت کردید، اما بعضی شواهد نشان میدهد که لااقل بخشی از جامعه از دو جناح خسته و تاحدودی ناامید شده است. طبیعتا در حال حاضر باتوجه به زمان طولانی تا انتخابات ۱۴۰۰، صحبت از فرد پیروز دشوار باشد. سوالم این است که آیا میتوان گفتمان غالب در آینده نزدیک را پیشبینی کرد؟ آیا گفتمانی قادر به بسیج آرا در انتخابات بعد خواهد بود؟
شاید طراحی گفتمانهای تازه کار سختی نباشد. مهمتر از آن جذب سرمایه اجتماعی و اعتبار است. ما ضربالمثلی در گویش کرمانی داریم که میگوید «مو مو میآید، کوه کوه میرود» معتقدم اگر کسی بتواند این سرمایه اجتماعی را ذره ذره جمع کند، برنده خواهد بود. ممکن است امروز کسی از شفافیت بگوید، یا از مبارزه با فساد یا از آزادی زندانیان سیاسی حرف بزند، فرقی ندارد. مردم باور نمیکنند، مگر آنکه آن سرمایه اجتماعی را جمع کرده باشد.
به نظر شما آیا در شرایط فعلی جذب این سرمایه اجتماعی ممکن است؟
بله! حتما راه دارد.
چگونه؟! یعنی فکر میکنید چه گفتمانی قادر به جذب مجدد این سرمایه اجتماعی باشد؟
شما میگویید با چه گفتمانی میشود این سرمایه اجتماعی را جمع کرد، من میگویم باید سرمایه اجتماعی را جمع کنیم، آن وقت با هر گفتمانی میتوان ورود کرد و میتوانیم گفتمانمان را مطرح کنیم. وگرنه بسیاری از شعارهایی که شاید به نظرتان نو و تازه برسد، قبلا مطرح شده است. ما در کشورمان دیدهبان شفافیت نداریم؟! بسیار داریم. شعارهایی هم میدهند. همین اواخر یکی از نمایندگان، حتی نگفته بود باید چنین شود، بهنحوی خبر داده بود که قرار است چند نفر از مفسدان به زودی در میدان آزادی بهدار مجازات سپرده شوند.
متوجهم! سوالم این است که یعنی آیا گفتمانی بهجز گفتمان موجود قرار است وارد عرصه شده و آرای مردم را به خود اختصاص دهد؟! آیا همین چهرههای موجود و همین گفتمانهای تکراری میتوانند؟!
چهرههای تکراری یک مضاری دارند، اما یک محاسنی هم دارند. بنابراین باید اپتیمم و به اصلاح میانگین را پیدا کنیم. بنده زمانی در همین انتخابات ریاستجمهوری اخیر گفته بودم، چهرههای تکراری نیایند، اما آیا اگر دوباره با چهره نو وارد شویم و یکی را از لُپلپ دربیاوریم تا ببینیم چه از کار درمیآید، خوب است؟! این هم مشکلاتی دارد. باید اپتیمم را پیدا کنیم.
البته اشارهای مشخص به فردی نکردید، اما همین چهرههای تکراری فعلی گاهی چنان دچار تغییرات اساسی میشوند و شدهاند که ممکن است به رای جریان رقیب چشم بدوزند. مثلا احمدینژاد امروز دیگر آن احمدینژاد قبل نیست. فکر میکنید اینها چه سرنوشتی خواهند داشت؟
فکر میکنم هنوز مقداری زود باشد که بخواهیم در این رابطه صحبت کنیم. انتخابات ۱۴۰۰ که هیچ، فکر میکنم حتی هنوز برای بحث درباره انتخابات مجلس یازدهم هم باید تحمل کنیم و برای رسیدن به تحلیل واقعگرایانه باید بیشتر تحمل کنیم. اتفاقا توصیهام به رسانهها هم این است که از هماکنون وارد بحث انتخابات نشوند.
البته بحثم لزوما ارتباطی به انتخابات، یا انتخاباتی خاص نداشت. اما چون صحبت از احمدینژاد شد، بگذارید به این موضوع نیز اشارهای کنیم. به نظر شما انگیزه احمدینژاد از این اقدامات عجیب چیست؟ آیا بهدنبال همان جلب اعتماد عمومی است؟!
بله! طبیعی هم هست. به هر حال آقای احمدینژاد خود را منجی عالم بشریت میداند. هر زمان هم موج مناسب حال خود پیدا کرده و سوار آن میشود.
شما که چنین نظری دربارهاش ندارید؟
چه نظری؟!
اینکه مثلا بتواند منجی باشد؟
نه!
و هیچوقت هم نداشتید؟!
نه! هیچوقت هم نداشتم. اینکه اصلا توهم است و احمدینژاد هم که در توهم زندگی میکند. از همان زمان که در سازمان برنامه و سایر قسمتها هاله نور دور خودش میدید تا امروز در توهم زندگی میکند و همچنان هم خودش را منجی عالم بشریت میداند. افکار و گفتارش هم به یکسری محافل و گروههای خاص محدود شده که خودتان میبینید.
آیندهای برای او متصور نیستید؟!
در عالم سیاست هیچچیز غیرممکن نیست. من معتقدم باید آنچنان مدیریت بشود که آیندهای نداشته باشد. اما اینکه بگویم رها کنیم که مشکل خودش حل میشود و احیانا خودش خشک شود و میافتد، خیر! اینطور هم نیست.
یعنی برخورد قضایی صورت گیرد؟
نه! یا لااقل لزوما قرار نیست، برخورد قضایی باشد. همین که مدیریت شود، کافی است.
مهندس باهنر! حیفم میآید گفتگو با «محمدرضا باهنر» را بدون اشاره به «شهید باهنر» پایان نبرم. سوالم البته درباره همه بزرگان نسل اول انقلاب است. میخواهم به دلیل رابطه خویشاوندی با شهید باهنر، مشخصا درباره ایشان بفرمایید که اگر امروز ایشان حضور داشتند، برخوردشان با مسائل چگونه بود؟ البته متوجهم که سوال از گذشتگان با تصور حضورشان در اوضاع سیاسی امروز، سوال دقیقی نیست، اما شاید تمرکز بر مورد خاص شهید باهنر کمی بر دقت آن بیفزاید.
البته با این حال هم سوال دقیقی نیست. در واقع بسیار دشوار است که اگر فلانی بود، اکنون نظرش چه بود. شاید اگر فلانی بود، اصلا نمیگذاشت چنین اتفاقاتی بیفتد. اما شاید بتوانم اینطور پاسخ دهم. مساله این است که عمده کسانی که ابتدای انقلاب مسوولیت گرفتند، چهرههایی کاریزماتیک بودند.
اتفاقا خاطره جالبی دارم که پس از اتمام دوره نخست مجلس، گفتند متقاضیان برای دور دوم اعلام کاندیداتوری کنند، اما چند حوزه انتخابیه در سراسر کشور داشتیم که فقط همان نماینده وقت نامنویسی کرد.
امروز آمار میگوید ۶۸ درصد جمعیت کشور ما، حتما بعد از انقلاب بهدنیا آمدهاند. اگر بخواهیم وارد بحث جنگ و درک امام (ره) بشویم، حدود ۶۰ درصد اصلا امام و جنگ را ندیدهاند و ممکن است مطالبات و خواستههای دیگری داشته باشند که باید سامان دهیم.