صالحی امیری: عبور از روحانی منجر به رادیکالیسم میشود

در حوزه سیاسی، تحلیلی اشتباه در حال شکل گیری است که مطابق آن، تمام چالشها و فشارها متوجه دولت میشود، درحالیکه عامل وضع موجود الزاما دولت نیست. سنجشهای میدانی هم این تحلیل را تأیید میکنند. به عنوان مثال، برجام محصول تحریمهای ظالمانه شورای امنیت در گذشته بوده است و بنابراین چالش در این حوزه را باید در استمرار چالش دولت قبل تحلیل کنیم.

این روزها مشغول چه فعالیتی هستید؟
علاوه بر اداره کمیته ملی المپیک و تدریس در دانشگاه، پژوهشی با عنوان «گسلهای اجتماعی ایران» در دست دارم. در این تحقیق، به این سؤال پاسخ خواهم داد که جامعه ایران روی کدام گسل قرار دارد و فعالترین گسلهای اجتماعی جامعه ایران کدام هستند و تداوم این وضعیت، جامعه را دچار چه بحرانهایی خواهد کرد.
عناوین گسلهای ۱۰ گانه عبارتاند از:
۱. گسل بیاعتمادی (شکاف دولت-ملت)
۲. گسل فقر
۳. گسل بیکاری
۴. گسل حاشیهنشینی
۵. گسل ساختاری و شکاف سیاسی
۶. گسل فساد افسارگسیخته
۷. گسل قومی و فرقهای
۸. گسل حاشیهنشینی
۹. گسل خشکسالی و تغییر در ساختار جمعیتی کشور
۱۰. گسل آسیبهای اجتماعی (اعتیاد، طلاق، خشونت و...).
درباره این گسلها توضیح میدهید؟
معتقدم جامعه در آستانه یک تکانه قرار دارد. گسل را با زلزله شبیهسازی کردهام؛ هر چقدر در زلزله شکاف گسل عمیقتر باشد، میزان تکانه آن هم بیشتر خواهد بود.
در حوزه سیاسی نیز گسل اصلی را مناقشه ساختاری تعریف کردهام. مسئله اصلی این است که مناقشه ساختارها در ایران به چالشی دائمی و فرسایشی تبدیل شده است؛ بنابراین بهجای اینکه ما به مشکلات جامعه به عنوان کانون اصلی فکر کنیم، بیشتر به چالش ساختارها میاندیشیم. چیزی که در اینجا فراموش شده، مردم و متن جامعه است. مردم از همه عبور کرده اند.
در حوزه سیاسی، تحلیلی اشتباه در حال شکل گیری است که مطابق آن، تمام چالشها و فشارها متوجه دولت میشود، درحالیکه عامل وضع موجود الزاما دولت نیست. سنجشهای میدانی هم این تحلیل را تأیید میکنند. به عنوان مثال، برجام محصول تحریمهای ظالمانه شورای امنیت در گذشته بوده است و بنابراین چالش در این حوزه را باید در استمرار چالش دولت قبل تحلیل کنیم.
با این تفاسیر چه باید کرد؟
جهت گیری ما باید در حوزه اقتصادی، همکاری، همدلی و نقد سازنده و مشفقانه برای عبور از وضع موجود و در حوزه سیاسی و اجتماعی، دفاع از گفتمان اعتدال باشد. جریان اصلاحات و اعتدال در تداوم هم هستند. شکست اعتدال به شکست اصلاح طلبان منجر خواهد شد و بالعکس. نکته دوم این است که کانون اصلی وضع موجود، دیگرانی هستند که هشت سال تحریمها را تحمیل کردند. تحلیل ما این است که عبور از روحانی به ظهور رادیکالیسم در ایران منجر خواهد شد؛ بنابراین باید مرزبندی درخصوص نقد دولت را معین کنیم؛ به این معنا که عبور از روحانی به مفهوم ظهور رادیکالیسم است که مغایر با همه جهت گیریهای سیاسی و باورهای ماست.
معتقدم دولت باید با سه لشکر فقر، نارضایتی و بیکاری یک نوع هم نوایی و همگرایی مثبت در راستای پاسخ به مطالبات داشته باشد، اما مخالفان هیچ حقی ندارند؛ چراکه آنها عامل ظهور این وضعیت هستند و به هر جهت قطعنامهها محصول ناکارآمدی دیگران بود. برجام محصول کار این دولت بود، ولی قطعنامه را کسانی به ملت تحمیل کردند که ژست انقلابی میگرفتند و از جیب ملت خرج میکردند.
نکته سوم هم فشار خارجی است؛ فشار خارجی را نباید نادیده گرفت. فشار خارجی ناشی از عملکرد غلط و ناصواب کسانی است که مسبب این وضعیت شدند. در شرایط حاضر، باید توجه کرد که استراتژی دشمنان فشار از بیرون برای براندازی است، نه فشار برای تغییر سیاست؛ بنابراین باید هوشیار بود که رفتار و عملکرد ما در جهت همگرایی با بیرون نباشد.
نگران ظهور رادیکالیسم جدید در ایران هستم. انگیزه این طیف عمدتا برهمزدن وضع موجود است و برای وضع مطلوب هیچ ایدهای ندارند. همسویی با این جریان، ظلم به مردم است؛ چراکه آنها عامل ظهور و بروز وضعیت امروز ما هستند. مردم صاحب حق هستند و همه در برابر مردم وظیفه دارند.
اجازه دهید به دو گزینهای که شما مطرح کردید، شک کنیم. چرا ما به یک طیف، تندرو یا رادیکال میگوییم؟ آنها همواره درصدد تخریب دولتهای اصلاح طلب برآمدند و در تلاش بودند دولتها را ناکارآمد جلوه بدهند و در بعضی مواقع هم موفق شدند. من میگویم اگر ما بتوانیم یک مفهومی خلق کنیم که اینها را از این شکلی که ما به آنها میگوییم رادیکال و افراطی دربیاوریم و درواقع آنها را دوباره نشانه گذاری کنیم، امکان دارد مردم شرایط را بهتر درک کنند. وقتی ما به آنان میگوییم رادیکال و افراطی، این از بُعد رفتارِ سیاسی آنها نشئت گرفته که ما عقلانیتشان را قبول نداریم، اما نتیجهای که حاصل میشود، بهنفع آنهاست و معمولا به ضررشان تمام نمیشود. آنها وقتی حرکتهای افراطی میکنند این حرکتِ افراطی از نظر ما افراطی و مذموم است، ولی برای خودشان نتایج مثبتی به بار میآورد. من قائل به این هستم که باید روی این واژه تردید کرد، نمیدانم جای آن چه چیزی میشود قرار داد و دوباره نشانه گذاری کرد.
سؤال مهمتر اینکه اصلا چرا عبور از روحانی؟ چرا ما به این واژه شک نمیکنیم که چه اتفاقی افتاده است که ما باید از روحانی عبور بکنیم؟ اصلا زمینههای عبور از روحانی وجود ندارد، برای چه باید عبور کنیم؟ با چه ملاکها و معیارهایی باید عبور کنیم؟ نکته مهم این است که ما از چه باید عبور کنیم؟ میخواهیم به کجا عبور کنیم؟ مثلا زمانی آقای خاتمی درباره توسعه سیاسی صحبت میکردند، ما هم میگفتیم این توسعه سیاسی هر چقدر گسترش پیدا کند منجر به دموکراسی و آزادیِ بیشتر میشود، الان ما اگر از آقای روحانی عبور کنیم منجر به چه میشود؟ یعنی چه چیزی پیشروی ماست؟ آیا اصلا الزامی دارد ما از آقای روحانی عبور کنیم یا همین شرایط موجود را باید بهینه کنیم و ساختارهای این شرایط آنقدر تنومند نیست که شما بتوانید از این شرایط عبور کنید و به یک جای بهتری برسید و به مطلوبیتی دست پیدا کنید، نظر شما در این زمینه چیست؟
مسئله ما تک ساحتی نیست، بلکه به مسئلهای پیچیده تبدیل شده و با یک مگامسئله روبهروییم که از یکطرف ساختارِ سیاسی با تنشی داخلی و همزمان با تنشی اقتصادی مواجه است که هزینههای آن را مردم میپردازند. از طرف دیگر، با پدیده مهمتری مواجهیم و آن تحولات منطقهای است؛ در هر صورت ساختارِ منطقه در حال تغییر است، پروژه داعش تقریبا به اتمام رسیده است و خاورمیانه آبستنِ شرایط جدیدی شده است. در فضای قبلی نقش برتری داشتیم؛ بنابراین بهحق، سهمِ واقعی خود را مطالبه میکنیم. دنیا در مقابل این مطالبات مقاومت میکند. طرحِ بحثهایی که دانمارک یا فرانسه میکنند ریشه در همین موضوع دارد و باور دارند که ظهورِ قدرت جدید در خاورمیانه باید مدیریت شود.
نکته سوم آن است که همه بهدنبال یک اصل تحت عنوان «توسعه» هستیم، اما راهِ توسعه را گُم کرده ایم. توسعه از توسعه انسانی آغاز میشود، ولی جامعه ما هنوز مسیرِ توسعه انسانی را درست طی نکرده است. توسعه انسانی از آموزشوپرورش، جامعه، خانواده و دانشگاه آغاز میشود. هنوز مسیر توسعه انسانی را طی نکردهایم؛ بنابراین جامعه دچارِ نوعی دوگانگی یا دوآلیسمِ درونی شده است. این مسئله بسیار اساسی است، اما کمتر به آن پرداخته ایم.
رویکرد دوم این است که ما سطح مسئله را به دولت تقلیل دهیم و کل مسئله را از دریچه دولت تحلیل کنیم. در این نگاه، انحراف تحلیل شکل میگیرد. تلاش زیادی انجام میشود که همه مسئولیتهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، منطقهای و بین المللی را متوجه دولت کنند و دیگران استراتژی فرار به جلو را انتخاب کرده اند. همه قوا، نهادها، نظامها و ساختارهای رسمی و مدنی در این حوزه نقش دارند و نقشهای آنها هم پررنگ است. مگر میشود نقش مجلس، قوه قضائیه، مجمع تشخیص مصلحت و... را در وضع موجود نادیده گرفت؟
رویکرد استراتژیک یعنی داشتن نقشه راه، تحلیل دقیق از محیط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و منطقهای و بین المللی و مکانیسم عبور از این چالش ها. فرض کنید حادثه زلزله پیش میآید، این زلزله خسارات سنگینی وارد میکند. ما دو رویکرد میتوانیم داشته باشیم: یک رویکرد حسرت گونه است، تأسف و تأثر مستمر نسبت به ظهور این پدیده، رویکرد دوم رویکرد پیشگیرانه است که همه ظرفیتهای لازم را به کار بگیریم چراکه وقوع زلزله قطعی است. این روش هزینههای کمتری به ما تحمیل میکند مانند کاری که ژاپن کرده است. برخورد با مسئله یعنی کاهش میزان صدمات و خسارات اجتماعی و اقتصادی با مکانیسمهای خاص که عمدتا رویکردهای اجتماعی است؛ یعنی استفاده از مجموعه ظرفیتهای ملی.
در تحولات اخیر به تحلیل جمعی از دوستان نقد داشته و دارم و آن اینکه نوعی همسویی میانبخشی از جریانات خودی با جریانات رادیکال مشاهده میشود. سه طیف سیاسی در کشور وجود دارند: یک طیف که از آن به عنوان اصلاح طلبان نام میبریم، اعتدالیون و سایر جریانات همسو و همچنین نخبگان و جریان روشنفکری در این طیف تعریف میشوند.
من معتقدم جریان رادیکال اساسا سازه انقلاب اسلامی را دچار بحران خواهد کرد. آنها از هر حرکت مثبتی یک تحلیل منفی خواهند داشت. اگر کشور توسعه اقتصادی پیدا کند، آن را الگوی غربی میدانند، اگر توسعه سیاسی پیدا کند آن را تفکر نزدیکی به غرب تحلیل و تلقی میکنند، اگر در حوزه فرهنگی تحولی شکل بگیرد، آن را محصول غرب میدانند. با هر رفتار و سیاستی در مقام مخالفت ظاهر میشوند. رویکرد جریان رادیکال پوپولیستی، هیجانی، موج گرایی و تخریب گرایی است.
من معتقدم مخالفان دیروز خاتمی مخالفان امروز روحانی هم هستند و فقط عناوین شان تغییر پیدا کرده است. مثلا در جریان فساد، فقط دولت را محکوم میکنند. من نه منکر فساد هستم و نه تحت هیچ شرایطی معتقد به رهاکردن فساد هستم. اتفاقا باید همه جانبه با فساد مقابله کرد، یکی از عوامل بقای نظام سیاسی، شفافیت و مقابله با فساد است، اما جریان رادیکال این فساد را به دولت منحصر میکند، ولی جریان اصلاح طلبی و میانهرو این مسئله بنیادی را متوجه همه بخشهای کشور میداند که باید همه جانبه با آن مقابله کرد.
پس در تحلیل شما مسئله عبور از روحانی اصلا مسئلهای نیست و عبور از وضعیت موجود است. وضعیت موجود را شما با دولت گره نمیزنید؟
من معتقدم عامل وضع موجود سه پدیده است:
۱. چالشهای ناشی از تحریمها و فشارهای خارجی؛
۲. بیکاری، فقر و نارضایتی طبقات فرودست؛
۳. ناکارآمدی و سوءمدیریت؛ تداوم وضع موجود به گسترش بی اعتمادی و شکاف دولت-ملت میانجامد؛ که اینها هم یکشبه اتفاق نیفتاده است.
خیر. محصول یک فرایند است. نتیجه این سه عامل افول اعتماد و سرمایه اجتماعی است. معتقدم که بی اعتمادی ریشه دار نیست و آقای دکتر روحانی با تجربه طولانی، توان مدیریتی و درک روشن از شرایط ملی، منطقهای و بین المللی قطعا از این شرایط عبور خواهد کرد. عدهای تلاش میکنند دولت را در این مرحله زمین گیر کرده و آن را ناکارآمد نشان دهند.
عبور از روحانی پیامدهای نگرانکنندهای به همراه خواهد داشت. گسلهای ده گانه اجتماعی، این تصور ناگوار را به ما دیکته میکند که عبور از روحانی ممکن است به عبور از نظام منجر شود؛ بنابراین اگر به بقای نظام میاندیشیم، باید به بقای دولت هم فکر کنیم.
هیچ دولتی بهتر از همین دولت و شخص آقای روحانی نمیتواند از این بحرانها عبور کند. دولت در چهار سال اول توانست بر انبوهِ مشکلات فائق بیاید، جواب همه شما مثبت است، پس میتوان تجربه دولت یازدهم را تکرار کرد، اما با اصلاحاتِ جدی هم در درون دولت و هم در سطح نظام سیاسی. مثال روشنی بزنم.
اولین و مهمترین استراتژی عبور از چالشهای موجود، وفاق و انسجام ملی میان همه کانونهای قدرت در درون نظام سیاسی است. دومین نیازِ جامعه ایران سامان یافتگی سیاسی است. ما دچار یک آشفتگی هستیم. الان رسانهها ازجمله روزنامه «شرق» مسئولیت احزاب و نهادهای مدنی را به دوش میکشند.
در سامان یابی سیاسی چند عامل شاخص شکل میگیرد؛ شفافیت، مسئولیت پذیری (به این معنا که هرکسی باید شناسنامه داشته باشد و مسئولیت مواضع خودش را قبول کند)، آموزش و کادرسازی، رقابت عادلانه برای کسب قدرت. در مجموع توسعه در بستر یک سامان سیاسی شکل میگیرد.
نکته چهارم، پذیرش مسئولیت نظام سیاسی در مقابل وقایع موجود است؛ هیچکس در شرایط فعلی نباید خود را از این مشکلات مصون بداند. همه باید اعتراف کنند که در مقابل بروز وضع امروز مسئولیت دارند. نکته بعدی که از همه مهمتر است، «کارآمدی» است. کارآمدی یکی از عوامل اصلی بقای نظام سیاسی است.
نکته بعدی، بازسازی روابط ما با کشورهای منطقه است. ما باید باور کنیم که نمیتوانیم در منطقه، مشخصا درباره همسایگان، دشمنی دائمی داشته باشیم. در خاورمیانه دشمنی دائمی ما با اسرائیل است و این استراتژی غیر قابل تغییر نظام سیاسی است که البته مبتنی بر اندیشه امام و رهبری است و درباره آن مناقشهای وجود ندارد؛ یعنی اجماعی ملی علیه اسرائیل در کشور وجود دارد، اما درخصوص سایر همسایگان این اجماع وجود ندارد.
ما در دنیای امروز میتوانیم فضاهایی برای تنفس داشته باشیم. اروپا و همسایگان ما یک فرصت هستند. ترکیه یکی از کشورهایی است که میتوانیم با او روابط استراتژیک داشته باشیم. با جمهوری آذربایجان قرابت فرهنگی نزدیکی داریم و باید از این ظرفیت برای همکاری گستردهتر استفاده کنیم و متقابلا همسایگان ما نیز میتوانند از ظرفیت بزرگ ایران استفاده کنند.
مسئله بعدی، تصویر جدید از ایران در عرصه جهانی است. متأسفانه بخشی از افکار عمومی جهان، ذهنیت مثبت یا خوبی از ایران ندارند. این ناشی از دو عامل است؛ یکی تبلیغات بیگانه و دومی سوءمدیریت در داخل. الان بحث حضور زنان در ورزشگاهها بهعنوان یک مطالبه ملی از سوی زنان مطرح شده است.
نقشه راه ما، انسجام ملی است؛ تنها راهِ نجات کشور برای عبور از بحران، انسجام است. انسجام ملی به معنی یکیشدن و ادغام نیست و اینطور نیست که اصولگراها و اعتدالیون و اصلاح طلبها ادغام شوند. چنین چیزی ممکن و معقول نیست؛ انسجام درحقیقت همگراییِ همه ظرفیتهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی درراستای اهداف متعالی نظام است. امروز شاهدیم که بخشی از نظام سیاسی دائم بخش دیگری از نظام سیاسی را محکوم میکند و این تقابل و مناقشه سیاسی همچنان ما را در شرایط بحرانی قرار میدهد. در همین بحث اخیرِ اقتصادی معتقدم اگر از مناقشه سیاسی عبور میکردیم و به یک انسجام میرسیدیم، امروز وضعیت ما خیلی بهتر بود و یکی از کانالهای اصلیِ رسیدن به آن نقطه انسجام ملی است.
اگر بناست کسی بتواند این بحران را مدیریت کند، قطعا آقای روحانی است؛ اولا بهدلیل تجربه طولانی که ایشان در مدیریت بحران در کشور داشتند. کمتر کسی در مدیران ارشد کشور به اندازه ایشان تجربه مدیریت بحران داشته است. ثانیا، تجربه مدیریتی و تجربه جهانی ایشان در حوزه سیاست و امنیت، تجربهای گران سنگ است و این تجربه توانست برجام را به نتیجه برساند و قطعنامههای جهانی را لغو کند.
شما درباره آشفتگیِ سیاسی گفتید؛ ساماندهی سیاسی، شفافیت، تربیت کادر و رقابت برای رسیدن به قدرت، در این چهار مورد من سه مورد را قبول دارم که خیلی به دولت ربطی ندارد. دولت خیلی نمیتواند تربیت کادر داشته باشد، اما در زمینه شفافیت خیلی کارها میتواند انجام بدهد، چرا دولت آقای روحانی، بهویژه در دولت دوم خود که وضعیت تغییر کرد شفافیت انجام نداد؟ منظورم از شفافیت افشاگری نیست؛ بلکه شفافیتی است که فضا را نشان بدهیم تا بفهمیم مشکل کجاست و چه مشکلاتی وجود دارد. شما میفرمایید آقای روحانی میتواند کارها را انجام دهد و توانش را دارد، اما من احساس میکنم مردم فکر میکنند آقای روحانی هم دیگر نمیتواند کاری انجام دهد و این شفافیت هم در جامعه صورت نگرفته است.
نقطه مقابل شفافیت، تاریکی است. محصولِ نبود شفافیت، وجود تاریکخانه هاست. هر نظام سیاسی که بخواهد براساس اعتماد اجتماعی حرکت کند، الزاما باید شفافیت را سرلوحه کار قرار دهد. نظامهای سیاسی غیردموکرات برای بقا نیازمند تاریکخانهها هستند و تاریکخانهها در فضای غیرشفاف شکل میگیرند.
شما به نکته مهمی اشاره کردید که جامعه مسیر توسعه انسانی را طی نکرده است، اگر بخواهیم روی ترکیب واژگانی توسعه انسانی توجه کنیم، نیمی از این انسانها را زنان دربرمی گیرند.
معتقدم دولت روحانی کارنامه خوبی در توسعه حضور اجتماعی زنان داشته است و این کارنامه هر روز بهتر از گذشته میشود؛ بنابراین اگر بخواهیم بهصورت معدلی نگاه کنیم، باید نمره بالایی به دولت آقای روحانی بدهیم. نکتهای که وجود دارد، ایجاد بسترِ لازم برای حضور و ظهور زنان است. اگر بخواهیم کاری تبلیغاتی، عوام فریبانه و پوپولیستی انجام بدهیم، توهین به شعور و منزلت زنان خواهد بود. به باور ما، زن و مرد در بنیانهای فطری، فکری، انسانی و... تبعیض ندارند. نظام خلقت براساس عدالت (از جمله عدالت جنسیتی) بنا شده است، درنتیجه، این مسئله جزء باورهای اعتقادی ماست.
ظهور تدریجی زنان در عرصه سیاسی به صورت پایدار و مستمر، یک کار پروژهای و تبلیغاتی نیست؛ بلکه یک فرصت است. تاکنون ۴۵ انتخابات در آمریکا برگزار شده است؛ ولی حتی یک رئیس جمهور زن وجود نداشته است؛ اما آیا زنان از کاندیداتوری ریاست جمهوری محروم هستند؟ خیر. این معنای نفی تبعیض است. از این منظر، طرح مسئله کمبود کمّی حضور زنان، توهین به ایشان است.
در سطح گفتمانی چیزی درباره آقای روحانی نمیدانیم؛ ولی در سطح عملگرایی فکر میکنم ایشان هیچ باوری نداشتند. به دلیل اینکه به خانم ابتکار یک تنزل مقام دادند و ایشان را به معاونت زنان فرستادند و خانم مولاوردی در آن حوزه خوب کار میکرد که او را هم تنزل مقام دادند. برعکس آقای احمدی نژاد بالاخره یک وزیر زن برای اولینبار در جمهوری اسلامی گذاشت که آقای روحانی چنین شجاعتی را نداشت یا این امکان را داشت و نگذاشت.این تصمیم را گرفته بودند؛ ولی مخالفت شد.
چرا با احمدی نژاد مخالفت نشد؟
از کسانی که مخالف وزیر زن هستند، سؤال کنید. چرا از روحانی سؤال میکنید؟
از دل کمّیت، کیفیت به دست میآید.
خیر. از دل کمّیت، کیفیت خارج نمیشود؛ بلکه باور به نفی نگاه جنسیتی تنها استراتژی ممکن برای استقرار نظام شایستهسالاری ازجمله حضور حداکثری زنان است.