گفتگو با محمد توسلی
مذاکرات نافرجام؛ رابطه با آمریکا از مصدق تا بازرگان

در نگاه دکتر مصدق، هدف فقط به ملیشدن صنعت نفت محدود نبود، بلکه او تلاش میکرد تا بهطور کامل به سلطه سیاسی، فرهنگی و اجتماعی انگلستان بر کشور ایران پایان بدهد. علاوهبراین، دولت وقت با اتخاذ سیاستهای راهبردی سعی میکرد که مردم را حاکم بر سرنوشت خود کند. چنین راهبردی باعث شد که نهضت ملی ایران از پشتوانه مردمی مؤثری بهرهمند شود و شخص دکتر مصدق نیز توانست با جامعه ارتباط بسیار خوبی برقرار کند.

دیپلماسی در عرصه سیاسی مدرن به عنوان یک ابزار عینی برای نیل به اهداف ملی در نظر گرفته میشود. به نظر میرسد که دولتمردان ایران، چه پیش و چه پس از انقلاب، در کمتر موردی توانستند از این ابزار مهم برای تحقق اهداف ملی بهره بگیرند و حتی هر زمان که برخی از سیاستمداران مسیر گفتمان جهانی را به میزان اندکی هموار کردند، نیروهای داخلی و خارجی بر سر چنین راهی موانع متعدد به وجود آوردند. وقتی به تاریخ معاصر نگاه میکنیم، درمییابیم که حتی دیپلماسی قدرتمند دولت دکتر مصدق در ملیکردن صنعت نفت نیز با یک کودتای بیسابقه مواجه شد یا در دوران اخیر دیپلماسی تیم مذاکرهکننده ایران با تندرویهای دولت اخیر آمریکا و کارشکنیهای نیروهای تندروی داخلی روبهرو شد. علت کامیابنبودن نسبی دیپلماسی در ایران چیست؟
سیاست خارجی هر کشوری ادامه وضعیت سیاستها و برنامههایی است که در داخل آن کشور اجرا میشود. از سوی دیگر سیاست خارجی باید منافع ملی را در تمام ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی پیگیری کند و تحقق چنین راهبردی میسر نمیشود مگر با تکیه بر توانمندیهای داخلی. از چنین گزارهای میتوان دریافت که اگر در کشوری، مردم به معنای شهروند به رسمیت شناخته نشوند و دولت مستقر بهجای لحاظکردن منافع ملی، مترصد تحقق مصالح خود باشد، سیاست خارجی آن کشور نمیتواند منافع ملی را تأمین کند.
پس از کودتای ۲۸ مرداد نیز در سالهای ۳۹، ۴۰ و ۴۱ با رویکارآمدن کندی و با توجه به سیاست آمریکا در بازگرداندن آبروی ازدسترفته خود در جنگ ویتنام، رویکرد توجه به حقوق بشر در پیش گرفته شد و مقامات آمریکا از شاه خواستند که فضای سیاسی داخلی ایران را باز کند. در آن برهه تحولات خارجی بر سیاست داخلی تأثیر شگرفی داشت؛ بهنحویکه جبهه ملی دوم تشکیل شد و جنبش دانشجویی و احزاب سیاسی توانستند جنبش اجتماعی ایران را توسعه دهند. در اردیبهشت سال ۴۰ نیز نهضت آزادی ایران آغاز به کار کرد و از نیمه دوم سال ۴۱ در پی تعامل نهضت آزادی با مراجع وقت، روحانیت مبارز بهطور جدی وارد عرصه سیاسی شد که نماد و نمود عینی آن را میتوان در رخداد ۱۵ خرداد سال ۴۲ مشاهده کرد.
یکی از ویژگیهای دیپلماسی در دوره دولت دکتر مصدق این بود که او و همراهانش توانستند از موضع برابر با کشورهای غربی سخن بگویند؛ موضوعی که شاید پیش و پس از دولت او کمتر دیده شد و ایران نتوانست یک دیپلماسی برابر و درعینحال راهبردی را تجربه کند. چنانچه پس از کودتای ۲۸ مرداد ارتباط سازنده ایران با آمریکا ماحصل اطاعت نسبی شاه از اوامر این کشور بود. دکتر مصدق با چه رویکردی توانست به یک دیپلماسی واقعگرایانه، نتیجهگرا و از موضع برابر دست یابد؟
دکتر مصدق با تکیه بر دانش دیپلماسی و شرایط مساعد داخلی توانست شرایطی را ایجاد کند که سرافراز در عرصه بینالمللی از منافع ایران دفاع کند. اگر حمایتهای مردمی از او وجود نداشت، توفیقی مانند تثبیت حق نفتی ایران به دست نمیآمد. حتی کودتای سال ۳۲ به نبود حمایتهای مردمی بازنمیگردد، بلکه یکی از مهمترین دلایل سقوط دولت دکتر مصدق تفرقه میان اعضای جبهه ملی بود.
نظر شخصی شما چیست؟ این نقد را قبول دارید؟
قدری پیچیده است که در شرایط فعلی حکمی واحد درباره سیاست درست در آن زمان داد؛ بههرحال دکتر مصدق و دکتر فاطمی با نگاهی راهبردی تلاش کردند در وهله نخست استقلال سیاسی ایران را به دست بیاورند و در وهله بعد زمینههای مشکلات فرهنگ استبدادی را گامبهگام رفع کنند. البته ایرادی ندارد که سیاستهای دکتر مصدق نیز نقد شود، اما این کار باید با پژوهش علمی و دقیق انجام شود و نمیتوان سطحی قضاوت کرد.
برخی در مقابل این نقد باور دارند که دکتر مصدق بیش از اندازه به آمریکا خوشبین بود و شاهد مثال این مدعا را نامه او به آیزنهاور میدانند؛ نامهای که در بخشی از آن آمده است: «. ملت ایران امیدوار است که با مساعدت و همراهی دولت آمریکا موانعی که در راه فروش نفت ایران ایجاد شده برطرف شود و چنانچه رفع موانع مزبور برای آن دولت مقدور نیست کمکهای اقتصادی مؤثری بفرمایند تا ایران بتواند از سایر منابع خود استفاده نماید...». دکتر مصدق واقعا به آمریکا اعتماد بیقیدوشرط داشت یا به دلیل دوری از چپها و شرایط بحرانی آن روزهای ایران چارهای جز نزدیکی به آمریکا نداشت؟
دکتر مصدق با واقعبینی برای خنثیکردن توطئه انگلستان از تمام ظرفیت دیپلماسی در آن شرایط استفاده کرد. او تلاش کرد آمریکا را در مقابل سیاستهای انگلستان همراه ایران کند. دیپلماسی یعنی همین که او از تمام فرصتها و امکانات برای تأمین منافع ملی بهره برد. تردید نکنید که دکتر مصدق شناخت و آگاهی کاملی نسبت به سیاستهای جهانی داشت و با عمق مشکلات نیز آشنا بود؛ از سوی دیگر نباید از نقش حزب توده در رادیکالیزهکردن فضای اجتماعی نیز غافل شد. آنها چنان شرایط را سخت کرده بودند که جامعه مذهبی ایران از حاکمشدن آنها بر ایران کاملا نگران بودند.
نظر شما درباره اسناد اخیری که سیا ارائه کرده است، چیست؟
اسناد منتشرشده و سوابق آیتالله کاشانی به روشنی نشان میدهد که او پس از ۳۰ تیر سال ۳۱ تصور میکرد صرفا بیانیه جهادش باعث عقبنشینی شاه شد؛ با چنین تصوری توقع داشت که دکتر مصدق تحت اراده او رفتار کند. به دلیل آنکه چنین انتظاری واقعبینانه نبود، اختلافی عمیق میان آیتالله کاشانی و دکتر مصدق ایجاد شد.
شما در جایی گفته بودید که دکتر مصدق یک اصلاحطلب بود. شاید بتوان این سخن شما را با موضع او در قبال پیشنهاد دکتر فاطمی مبنی بر مطرحکردن جمهوریت تطبیق داد؛ چنانچه دکتر مصدق با دکتر فاطمی مخالفت کرد تا فضا رادیکال نشود. رابطه روحیه اصلاحطلبی با اعتقاد واقعی به دیپلماسی را چگونه میبینید؟
بله، من باور دارم که دکتر مصدق علاوهبر آنکه یک اصلاحطلب بود، بلکه یکی از پیشگامان جریان اصلاحات در ایران است؛ اگرچه در دوران مشروطیت نیز کسانی بودند که راه اصلاحات را آغاز کردند. دکتر مصدق اصلاحطلبی بود که با نگاه راهبردی تلاش کرد از تمام ظرفیتهای موجود برای تأمین منافع ملی گام بردارد. او با واقعگرایی میدانست که نمیتوان استبداد را یکشبه رفع کرد و رفع آن نیازمند ایجاد و تقویت جنبشهای اجتماعی است. با توجه به چنین سوابقی است که امروز میتوان گفت: اندیشه اصلاحطلبی با نوعی واقعبینی همراه است که میتواند به دیپلماسی به عنوان یک ابزار کارآمد نگاه کند.
قدری به چگونگی ارتباط ایران و آمریکا بعد از کودتا بپردازیم. به نظر میرسد که شاه پس از بازگشت به ایران نوعی ارتباط تعاملی و در بعضی از موارد تساهلی با آمریکا برقرار کرد؛ چنانچه بسیاری باور دارند که تا اواسط دهه ۵۰ او تحت اوامر آمریکا فعالیت میکرد. این خوانش تا چه میزان مقرون به صحت است؟
پس از کودتا، شاه پایگاه اجتماعی قبلی خود را از دست داد و نهضت مقاومت ملی و جنبش اجتماعی در برابر او اقدامات گستردهای انجام دادند. به دلیل آنکه شاه از درون احساس ضعف میکرد به سرعت مستشاران آمریکایی را وارد ایران کرد و در مقام عمل، سیاست خارجی ایران هماهنگ با سیاستهای آمریکا عمل میکرد که این موضوع به گواه اسناد دیدارهای شاه با مقامات آمریکایی روشن است. حتی بازشدن فضای سیاسی داخلی در سال ۳۹ نیز به دستور آمریکا بود.
در آن سالها ساواک با هماهنگی موساد و سیا به سرکوب مخالفان دست زد و خشونت اجتماعی و سیاسی را به بالاترین میزان خود رساند. پس از سال ۵۰ اتفاقاتی مانند برگزاری جشنهای دوهزارو ۵۰۰ ساله و تغییر تاریخ شمسی به شاهنشاهی نشان میداد که شاه میخواست با اقتدار و خودبزرگبینی به مسیر حکومتش ادامه دهد. تمام اینها از یک سو و بالارفتن قیمت نفت از سوی دیگر باعث شد که کشورهای غربی سیاستهای نفتی شاه را نوعی قدرتطلبی در برابر خودشان تلقی کنند. فعالیتهای مستمر جنبشهای اجتماعی و نوع نگاه خاص و جدید کشورهای غربی به شاه باعث شد که بستری برای کاهش حمایت از شاه فراهم شود.

بله، در داخل بهتدریج این روند دیپلماسی موفقیتآمیز طی شد که در اسناد منتشرشده آمده است، اما در خارج از کشور در پی مسائلی که در عراق پیش آمد، امام مجبور شدند که عراق را ترک کنند و با پیشنهاد آقای دکتر ابراهیم یزدی به نوفللوشاتو بروند. امام در ۱۱۸ روز اقامت خود در فرانسه با مقامات فرانسوی و آمریکایی دیدار کردند و مذاکراتی انجام دادند که اسناد آن در جلد سوم خاطرات آقای دکتر یزدی بهتفصیل آمده است.
پس از انقلاب سال ۵۷ با تسخیر سفارت آمریکا رابطه دیپلماتیک ایران و آمریکا بهطور کامل قطع شد. چه اتفاقاتی رخ داد که نیروهای انقلابی از مذاکرات پیش از انقلاب با آمریکاییها به تسخیر سفارت رسیدند؟
امام در مدت ۱۱۸ روز اقامت خود در نوفللوشاتو هیچ سخنی از مناقشه با آمریکا نمیگفتند و تمام بحثهای ایشان معطوف به رفتن شاه بود؛ پس از انقلاب تا اشغال سفارت نیز هیچ بحثی درباره قطع رابطه با آمریکا نداشتند. در زمان دولت موقت بحثهایی درباره چگونگی ارتباط ایران و آمریکا وجود داشت و مرحوم دکتر یزدی در خاطرات خود نوشتهاند که رهبر فقید انقلاب همواره میگفتند که با آمریکاییها کجدارومریز رفتار کنید.
دو اتفاق باعث شد که روابط ایران و آمریکا به طور کامل قطع شود؛ نخست سفر مهندس بازرگان، نخستوزیر دولت موقت، دکتر یزدی، وزیر خارجه و دکتر چمران، وزیر دفاع به الجزایر و دوم اشغال سفارت آمریکا بود. مهندس بازرگان برای شرکت در جشن پیروزی انقلاب الجزیره همراه با هیئتی به این کشور سفر و در حاشیه مراسم با برخی از مقامات آمریکا درباره اموال و پولهای ایران در آمریکا و راهکارهای بازگرداندن آنها به ایران گفتگو کرد. وقتی مهندس بازرگان به ایران بازگشت گزارش سفر و مذاکرات را ارائه داد.
شما گفتید از ابتدای انقلاب بر دولت موقت فشارهای زیادی بود. آیا استعفای مهندس بازرگان ناشی از اراده شخصیاش بود یا آنکه همان فشارها باعث شد که دیگر جایی برای او در دولت وجود نداشته باشد؟
مهندس بازرگان سه بار پیش از استعفای آخرش، استعفا داده بود که با موافقت روبهرو نشده بود، اما بعد از سفر او به الجزایر و اشغال سفارت، شرایط کشور دستخوش تحولاتی شد؛ فضای سیاسی بهقدری ملتهب بود که حتی وزیران نمیتوانستند به وزارتخانههایشان بروند.
ار تباط ایران و آمریکا در دوران جنگ چطور بود؟
وقتی جنگ آغاز شد، همه شواهد نشان میداد که آمریکا از روحیه بلندپروازیهای صدام در منطقه بهرهبرداری کرد تا یک جنگ تمامعیار را با ایران راه بیندازد. وقتی عراق در ۳۱ شهریور سال ۵۹ به ایران حمله کرد ما باید دفاع میکردیم و در این موضوع هیچ تردیدی وجود نداشت، اما ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر با توجه به تحلیل شرایط منطقه و پیشنهادهای ارائهشدهای که متضمن پایان جنگ و تأمین منافع اقتصادی ایران بود، منطقی بهنظر نمیرسید، اما برخی گفتند که باید در موضعی قویتر جنگ تمام شود.
پس از جنگ، مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی سکان دولت را برعهده گرفت. او از لحاظ بینش اقتصادی به لیبرالها نزدیک بود و همین موضوع باعث شد که در هشت سال ریاستجمهوریاش با توسعه ظرفیتهای اقتصادی، به میزان قابلتوجهی پیامدهای منفی جنگ را بازسازی کند و از سوی دیگر در دولت سازندگی مناقشه مهمی با کشورهای قدرتمند دنیا نیز در میان نبود. رویکرد دولت هاشمیرفسنجانی در موضوع دیپلماسی را چگونه میبینید؟
آقای هاشمی با واقعبینی به ترمیم خسارتهای بسیار سنگین جنگ پرداخت و با استفاده محدود از دیپلماسی توانست با کشورهای منطقه بهویژه عربستان رابطه خوبی برقرار کند. البته باید گفت: در دوران او پایگاه و حمایت اجتماعی قدرتمندی وجود نداشت، اما به هر روی تا حد مناسبی دیپلماسی مبتنی بر عقلانیت پیگیری شد.
د وم خرداد سال ۷۶ بیتردید یکی از نقاط عطف تاریخ انقلاب است. با رویکارآمدن دولت اصلاحات، سیاستهای کلی تا حدی تغییر کرد و گفتمان گفتوگوی تمدنها جایگزین محدودنگری نیروهای تندرو شد. دیپلماسی اصلاحات تا چه میزان توانست ایران را از انزوای سیاسی بیرون آورد؟
با رویکارآمدن دولت اصلاحات بحث توسعه سیاسی مطرح شد و دانشگاهها، رسانهها و نهادهای مدنی دستخوش تغییرات مهمی شدند. آقای خاتمی توانست با استفاده از ظرفیت دیپلماسی با کشورهای مهم دنیا مذاکره و در سازمان ملل از حقوق مردم ایران دفاع کند. هیچوقت سخنرانی تاریخی آقای خاتمی را فراموش نمیکنیم؛ دوستی تعریف میکرد که بسیاری از نیروهای ضدانقلاب که از اساس با نظام مخالف بودند، وقتی در آن سخنرانی طرح گفتوگوی تمدنها را از زبان رئیسجمهور کشورشان شنیدند، گفتند احساس غرور ملی کردیم که رئیس دولت کشورمان در ابعاد بینالمللی چنین اندیشمندانه سخن گفت. در واقع حتی نیروهای ضدانقلاب نیز با رویکرد آقای خاتمی، نسبت به نظام خوشبین شده بودند. هرچند در این راه پرفرازونشیب مشکلات بسیاری بر سر راه دولت اصلاحات قرار گرفت و همواره نیروهایی خاص مانع تحقق اهداف اصلاحات میشدند.
دولت اصلاحات از مقطعی بهطور جدی وارد بحث صنعت هستهای شد. دولت اصلاحات سعی کرد با رویکرد اعتدالی علاوهبر آنکه چرخهای این صنعت را بچرخاند، مناقشه بینالمللی نیز ایجاد نکند، اما دولت نهم به ریاست محمود احمدینژاد به بهانه انرژی هستهای، ایران را چنان وارد مناقشات و جدلهای بینالمللی کرد که شاید هنوز هم گرفتاریهایش گریبانگیر مردم ایران باشد. پس از او حسن روحانی تلاش کرد قدری فضای سیاست خارجی را آرام کند و با مذاکرات هستهای توسط ظریف و همراهانش به توفیقهایی نیز رسیدیم. از دید شما دیپلماسی هستهای ایران چگونه باید پیش میرفت؟
بحث هستهای یک موضوع کارشناسی است که از دولت آقای هاشمی آغاز شد و تا امروز ادامه دارد. آقای خاتمی کوشش کرد با حداقل چالشها، این صنعت را پیش ببرد، اما با ریاستجمهوری محمود احمدینژاد چنان هزینههای سنگینی بر پیکره ایران وارد شد که جبرانش بسیار سخت است. فراموش نمیکنیم که در پی اقدامات افراطی احمدینژاد و دولتش، چندین قطعنامه علیه ایران صادر شد و حتی خطر جنگ نیز در میان بود.
به عنوان بحث پایانی بفرمایید که آیا استفاده از دیپلماسی در شرایط بحرانی فعلی نیز میتواند راهگشا باشد؟
اتفاقا در شرایط کنونی استفاده از دیپلماسی بسیار ضروری است؛ البته این موضوع مستلزم آن است که ما در عرصه سیاست خارجی انسجام داشته باشیم. گاهی بعضی از نهادها سعی میکنند در سیاستهای بینالمللی دولت دخالت کنند. این رویکرد پیامد منفی برای ایران داشته و دارد؛ بنابراین ما باید دیپلماسی متمرکز و قانونمند در کشور داشته باشیم. نکته منفی دوم این است که برخی از افراد و رسانهها در حوزه بسیار مهم دیپلماسی اظهارنظرهای غیرکارشناسی میکنند.