مهریه را مثل آب خوردن میگیرند
مهریه همسرم سهدانگ آپارتمان و هزار سکه بود!

گفتگو با زندانی مهریه ۳۶ سالهای که ۱۰۰۰ سکه بدهکار است

چقدر مهریه بدهکارید؟
مهریه همسرم سهدانگ آپارتمان و هزار سکه بود.
مال پدرم. یک آپارتمان در تهرانپارس.
راستش به هیچ عنوان راضی نمیشد، اما بعد از اصرارهای زیاد و کلی خودم را به در و دیوار کوبیدن که میخواهم زندگی کنم، از سر ناچاری راضی شد. تکپسر بودنم هم کمکم کرد.
چند سال پیش پدرم مجبور شد آپارتمان را بفروشد و سهم همسرم را بدهد، سهدانگ سهم خودش را هم برداشت. خانه به همین سادگی رفت.
شغلی نداشتم، چون هنوز دانشآموز دبیرستان بودم.
عاشق همدیگر شده بودیم.
یک تاکسی پژو زرد گرفتیم و راننده شدم. حدود ده سال کارم همین بود.
نه، تا پیش دانشگاهی بیشتر نخواندم. حتی آن سال سرجلسه کنکورهم نرفتم.
۱۵ ساله.
نه.
پدر همسرم طلافروش بود و وضع مالی خوبی داشت، من هم تکپسر بودم و خانوادهام انعطاف به خرج میداد. اما پدر من و پدرعروس در مورد بهنام شدن آپارتمان اختلاف نظر داشتند. پدرعروس اصرار داشت ششدانگ آپارتمان به نام دخترش شود، خانواده من هم میگفتند اصلا ولش کن، بیایید برگردیم. ولی من خانواده را تهدید کردم که خودم را میکشم و بلایی سر خودم میآورم. به این ترتیب بالاخره راضی شدند.
بله، همه برآپارتمان تمرکز داشتند نه سکهها.
هیچی.
پدرخانمم در بلهبرون میگفت: هزار سکه مهر کنید و خیالتان راحت باشد، مهریه را داده و کی گرفته. الان که بعد از چند سال فهمیدم که نباید این حرف را قبول میکردم.
بعد از بهنام زدن آپارتمان، خانواده همسرم چند باری با انواع بهانهگیری حرف از طلاق میزدند، اما من زیر بار نمیرفتم.
میگفتند حق نداری فلان جا بروی، تا آن موقع بمانی، باید هشت شب نشده برگردی خانه و از این حرفها. بعد میگفتند دخترمان باید درس بخواند و دست آخر هم گفتند اصلا پشیمان شده و میخواهد طلاق بگیرد.
پنج ماه بعد از عقدمان بچهدار شدیم و خانوادهها مجبور شدند با ازدواجمان موافقت کنند.
بزرگترین اشتباهم این بود که به حرف پدر و مادرم گوش ندادم.
حرفشان این بود که ازدواج برایت زود است و باید درسات را تمام کنی. اما راستش را بخواهید ما با هم همسایه بودیم و همدیگر را دوست داشتیم و، چون یکبار برادرش من را جلوی مدرسه خواهرش دیده بود تصمیم گرفتم برای درآمدن از خجالت او بروم خواستگاری.
زندگی چندان خوبی نبود. پدر و مادر همسرم خیلی دخالت میکردند.
اشتباهی که من کردم برای خانهام یک تلویزیون الایدی و یکسری وسیله خریدم که سرقتی بود. سارقان را که دستگیر کردند من هم دستگیر شدم، دادگاه نیز به اتهام مالخری برایم سه سال حبس برید.
بله.
دوست داشتم برای خانهام وسایل مدل جدید و آبرومند بخرم. آن موقع تلویزیونهای الایدی تازه به بازار آمده بود و دوست داشتم حتما در خانهام باشد.
به هیچ عنوان. همه زندگیام پای این خواسته رفت.
قبل از این که من زندانی شوم برادر همسرم در تهرانپارس با کسی درگیر شده بود و به خاطر قتل به زندان افتاده بود. در این مدت پدر همسرم هم فوت کرده بود و برای همین مادرش خیلی تلاش کرد من را تحت فشار قرار دهد. چون قبل از به زندان افتادنم اختلافات شدیدی سر مساله گرفتن حق طلاق داشتیم، حکم حبسم بهترین فرصت را برایشان ایجاد کرد که تقاضای طلاق کنند. همسرم صدبار گفت که حقم از آپارتمان را بدهید و من دیگر چیزی از شما نمیخواهم، اما وقتی سهم آپارتمان را گرفت، دنبال سکههای مهریه هم افتاد.
مادرشان آنها را نخواست. گفت: مهریه را میگیرم و بچهها باشند برای پدرشان. الان بچهها پیش پدر و مادرم هستند.
۹۰۰ هزارتومان.
چهارمیلیون و خردهای.
زیاد نه، چون کسی که ندارد مهریه بدهد برایش چه فرقی میکند که سکه چند باشد.
بله. گرفتن حکم اعسار یکسالونیم طول کشید، اما بالاخره گرفتم. قرار گذاشتهایم هر دو ماه یک ربع سکه بپردازم. گیر نفقه هم هستم که ۱۶ میلیون و ۲۸۰ هزارتومان است.
قرار بود آخر اردیبهشت آزاد شوم، اما وقتی اسمم را از بلندگو اعلام نکردند مددکاری زندان گفت که همسرسابقم بابت ۵۰۰ سکه دوم مهریهاش نیز شکایت کرده و من فعلا باید در زندان بمانم.
نمیتوانم حالم را توصیف کنم. به بچههایم قول داده بودم که بهزودی برمیگردم خانه، آنها هم کلی ذوق کرده بودند.
تنها منبع درآمدم همان تاکسی بود که آن هم رفت.
قبل از این که بیایم زندان تاکسی را فروختم و یک پراید به نام همسرم خریدم تا بلکه از بهانهگیریهایش کم کند و با سه سال حبس من کنار بیاید.
من اصلا قبول ندارم که او میخواست با مهریهاش کاسبی کند. اگر من آن اموال سرقتی را نخریده بودم و به زندان نمیافتادم هرگز زندگیام به اینجا نمیرسید.
بله گفت، ولی من گفتم خریدهام و جعبهاش هم روی پشتبام است. آن موقع خیلی طبیعی رفتار میکردم، طوری که او اصلا متوجه نشد.
من هرگز ازدواج نمیکنم.
اگر ازدواج کنم به نیت ۱۴ معصوم ۱۴ سکه مهر میکنم.
ندارم، ولی اگر قسطبندی شود، میتوانم بپردازم، ولی قطعا از این به بعد سعی میکنم لقمه اندازه دهانم بردارم و سراغ کاری که از توانم خارج است، نروم.
حرف اولم این است که اگر کار و درآمد داشتند ازدواج کنند و اگر نداشتند دست نگه دارند. جوانها بدانند برخلاف آنچه گفته میشود مهریه را چه کسی داده و چه کسی گرفته، خیلی قشنگ و مثل آب خوردن آن را میگیرند. پس با چشم باز مهریه تعیین کنند. زیر بار مهریهای هم بروند که توان پرداختش را دارند نه این که همین طوری روی هوا عدد بنویسند، چون بدبخت میشوند.