ترنج موبایل
کد خبر: ۴۰۵۵۰

پنجاه سال با سرنیزه زندگى کردیم

امام(ره) در دیدار نمایندگان مستعفی

تبلیغات
تبلیغات


حضرت امام خمینی 16 بهمن ماه 1357 در جمع نمایندگان مستعفى مجلس شوراى ملى با تاکید بر اینکه شاه نصیحت را نشنید اظهار داشتند : مجالسمان «مجالس شاهنشاه» بود! مجلس ملت نبود.

متن این سخنرانی بدین شرح است :

بسم اللَّه الرحمن الرحیم
[شاه را] نصیحت کردیم لکن او غرورش مانع شد از اینکه نصیحت ما را بشنود؛ و امر منتهى شد به اینکه دارید مى‏بینید. نصیحت ما را نشنید و امرش منتهى شد به اینجا که مى‏بینید. این الآن رفته است و مملکتى را خراب کرده و رفته؛ یعنى ما مملکتى که یک جایش یک جهتِ آبادى داشته باشد نداریم. زراعتش را ملاحظه مى‏کنید که بکلى از بین رفته است، فرهنگش را ملاحظه مى‏کنید که فرهنگِ انگل است، ارتشش را ملاحظه مى‏کنید که مستشارهاى امریکا و اسرائیل اداره‏اش مى‏کنند؛ هر جایش را که دست بگذارید همان است .

مجالس امریکایى یا شاهنشاهى
ما در طول مدت پنجاه سال یک مجلس قانونى نداشتیم. مجالس ما به ملت مربوط نبوده، این ملت به حساب نمى‏آمد. در زمان رضاخان- که من یادم است و هرکس همسن من است، و شماها بیشترتان یادتان نیست- که ما مجلس نداشتیم. هر چى داشتیم سرنیزه بود! در زمان محمدرضاخان هم که همه‏تان مطلعید که خودش هم گفت لیست را از سفارتخانه‏ها مى‏آورند؛ منتها مى‏گفت «مى‏آوردند» یعنى زمان من نمى‏آورند! یعنى همین سالى که ایشان مى‏گوید «انقلاب» را درست کرده بود دیگر نمى‏آورند. لیکن مطلب اینطور بود که اگر راست مى‏گفت که لیست مى‏آوردند- که راست مى‏گفت- ما مجالسمان «مجالس امریکایى» بود و اگر این را دروغ مى‏گفت و لیست نمى‏آوردند، مجالسمان «مجالس شاهنشاه» بود! مجلس ملت نبود.

بنابراین، ما این اشخاصى که ناشى شدند، دولتهایى که ناشى شدند از مجلس و از رژیم محمدرضا و رژیم شاهنشاهى، اینها از جهات زیاد [غیر قانونى‏اند] مجلس قانونى نیست، شاه قانونى نیست، براى اینکه همه مى‏دانیم که تحمیل کردند به ما این شاه را. پدرش را انگلیسها تحمیل کردند و من خودم از رادیو دهلى، که آن وقت دست انگلیسها بود، شنیدم که گفت ما این را آوردیم سرِ کار گذاشتیم، خیانت کرد ردش کردیم!

ایشان ملى نیست و تحمیل کردند به ما متفقین. خود ایشان در کتابش نوشت که متفقین صلاح دیدند که ما باشیم! منتها بعدش این را مثل اینکه از کتابها درآوردند. ما نه یک سلطان قانونى داشتیم تا حالا و نه یک مجلس مؤسسان. زمان رضاشاه هم که مجلس مؤسسانِ سرنیزه‏اى بود. بنابراین تأسیس سلسله پهلوى تأسیس سرنیزه‏اى بود، نه تأسیس با مجلس مؤسسان. و بنابراین مجلس از باب اینکه شاه غیرقانونى است، و از باب اینکه دولت ناشى از مجلس و شاهِ غیرقانونى است، همه اینها را ما قبول نداریم؛ تمام این اوضاعى که تا حالا شده [بر خلاف قانون بوده است‏] .

قراردادهاى غیرقانونى، و هشدار به بختیار
ما اگر یک قدرى هم جدیت کنیم، تمام قراردادهایى که در این پنجاه سال شده است، تمام این قراردادها برخلاف قانون بوده؛ یعنى از مجلس که گذشته مجلسِ ملى نبوده گذشته؛ دولت که پیشنهاد کرده دولتى نبوده است که متکى بر ملت باشد. همه‏اش سرنیزه بوده؛ یعنى ما پنجاه سال با سرنیزه زندگى کردیم؛ و دو- سه سال است که با سرنیزه و سرنیزه و خون زندگى کردیم؛ با خون، ما زندگى کردیم. بچه‏هاى ما را همه را یا در حبسها یا در- عرض مى‏کنم که- تبعیدها، یا کشتند یا زجر کردند یا [سوزاندند]. آقا در زندانهاى اینها یک طبقى را مى‏گذاشتند و مى‏خواباندند زندانى را رویش، برق را متصل مى‏کردند و مى‏سوزاندند آدم را! یک همچو وضعى ما داریم؛ یک همچو وضعى را، این وضعى را که ما داریم.

دولت این آقا، (1) که ناشى از این مجلس و ناشى از آن شاه و- نمى‏دانم- ناشى از [سرنیزه‏] است ... این دولت نیست تا اینکه ما بگوییم بیاید استعفا بکند! دولت اصلًا نیست، استعفا مى‏خواهد چه کند. استعفا مال این است که دولتى [قانونى‏] باشد. منتها هرکس که تنبه پیدا کرد، توبه کرد برگشت، توبه‏اش البته قبول است؛ خدا قبول مى‏کند، ملت هم قبول مى‏کند.

اینهایى که مانده‏اند سر جاى خودشان، در معصیت هستند؛ در زندگى دارند معصیت مى‏کنند. اینهایى که بیرون آمده‏اند، از معصیتگاه بیرون آمدند؛ و خدا هم توبه را قبول مى‏کند. و من از خدا مى‏خواهم که همه شما را موفق کند به اینکه از این به بعد ملى باشید. آقا با ملت باشید و این مرد را نصیحت کنید که با ملت باشد. اگر مى‏توانید، با ایشان ملاقات کنید که یک بساط در نیاورد؛ نرساند به آنجایى که ما [این مردم‏] را بگوییم بریزند سرش، از بین ببرندش. ما نمى‏خواهیم اینطور بشود. ما میل داریم که مطالب عقلایى باشد. و ما او را از باب اینکه نخست وزیر نمى‏دانیم، ما نخست وزیر تعیین کردیم به ولایت شرعى و ولایت .

پی نوشت :
(1)- شاپور بختیار.

تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات