چرا شهریار ماندگار شد؟

شهریار ۸ دهه زندگی پر فراز ونشیب را تجربه کرد. کمتر کسی در ایران پیدا میشود که اورا نشناسند؛ شعرهای علیای همای رحمت، تو بمان با دگران و آمدی جانم به قربانت از جمله کارهایی ست که برای همهی ما آشناست. شهریار شاعر تمام مردم سرزمین اش بود. با زبان همه مردم عشق و رنج و اندوه و زندگی را بیان میکرد. همین وجه متمایز شهریار کافی بود تا در قلب ها ماندگار شود.
به گزارش فرارو، ۲۷ شهریور ماه سالمرگ محمد حسین بهجهت تبریزی متخلص به شهریاردر سن ۸۲ سالگی است. او ۱۱ دی ماه ۱۲۸۵ در تبریز به دنیا آمد و در ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ در تهران دیده از جهان فروبست. به همین جهت این روز را به عنوان روز شعر وادب فارسی و روز بزرگداشت شهریار انتخاب شده است.
مردم داری شهریار

زیست شاعرانه
ﺳﺮ ﻭ ﻫﻤﺴﺮ ﻧﮕﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﮔﺮﻭ ﺑﻮﺩ ﺳﺮﻡ
ﺗﻮ ﺷﺪﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﭘﯿﺮﯼ،ﭘﺴﺮﻡ
ﺗﻮ ﺟﮕﺮﮔﻮﺷﻪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﯾﺪﯼ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ
ﻣﻦ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺟﮕﺮﻡ
ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻧﺮﺍﻧﺪﻡ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻫﻮﺳﯽ
ﻫﻮﺱ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯿ ﺴﺖ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﺍﻧﻪ ﺳﺮﻡ
ﭘﺪﺭﺕ ﮔﻮﻫﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﺭ ﻭ ﺳﯿﻢ ﻓﺮﻭﺧﺖ
ﭘﺪﺭ ﻋﺸﻖ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﭘﺪﺭﻡ
ﻋﺸﻖ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﮔﯽ ﻭ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﻫﻨﺮ
ﻋﺠﺒﺎ ﻫﯿﭻ ﻧﯿﺮﺯﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺳﯿﻢ ﻭ ﺯﺭﻡ
ﺳﯿﺰﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ
ﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺁﻥ ﺳﯿﺰﺩﻫﻢ ﮐﺰ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﻡ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻭ ﺩﺭﺵ ﺗﺎﺯﻩ ﮐﻨﻢ ﻋﻬﺪ ﻗﺪﯾﻢ
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪﯼ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪﯼ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﮔﺬﺭﻡ
یا این شعر او که سرشار از تصاویر خیال انگیز است و تداعی گر دوران خوش کودکی ست.
رفتم که به کوی پدر و مسکن مالوف
تسکین دهم آلام دل جان به سرم را
گفتم به سر راه همان خانه و مکتب
نکرار کنم درس سنین صغرم را
کانون پدر جویم و گهوارهی مادر
کان گهرم یابم و مهد هنرم را
یکجا همهی گمشدگان یافته بودم
از جمله حبیب و رفقای دگرم را
این خندهی وصلش به لب آن گریهی هجران
این یک سفرم پرسد و آن یک حضرم را
یکباره فرار از کف من رفت و نهادم
بر سینهی دیوار در خانه سرم را
صوت پدرم بود که میگفت: چه کردی؟
در غیبت من عائلهی در بدرم را
این شعر را شهریار برای نوجوانان، جوانان، وطن به خون غلتیده و انکار ظلم وستم نوشته است و همراهی او با جامعهی که خواستار آزادی است را نشان میدهد:
نوجوانان وطن بستر به خاک و خون گرفتند
تا که در بر شاهد آزادی و قانون گرفتند
رایگان در پای نامردان برافشانی چه دانی
کاین همایون گوهر از کام نهنگان، چون گرفتند
لاله از خاک جوانان میدمد بر دشت و هامون
یا درفش سرخ بر سر انقلابیون گرفتند
خرم آن مردان که روزی خائنین در خون کشیدند
زان سپس آن روز را هر ساله عید خون گرفتند
با دمی پنهان چو اخگر عشق را کانون بیفروز
کوره افروزان غیرت کام از این کانون گرفتند
خوف کابوس سیاست جرم خواب غفلت ما
سخت ما را در خمار الکل و افیون گرفتند
کار با افسانه نبود رشته تدبیر میتاب
آری ارباب غرائم مار با افسون گرفتند
خاک لیلای وطن را جان شیرین بر سر افشان
خسروان عشق درس عبرت از مجنون گرفتند
شهریارا تا محیط خود تنزل کن بیندیش
کاین قبا بر قامت طبع تو ناموزون گرفتند