مبارزه، خیانت و توطئه
نقد فیلم یهودا و مسیح سیاه؛ دربارۀ وفاداری یا بیقیدی خودمان تامل کنیم

فیلم یهودا و مسیح سیاه روایت ماجرای کشته شدن فرد همپتون (یکی از رهبران حزب پلنگ سیاه) به دست نیروهای اف بی آی است. اونیل اساساً سرسپرده و بردۀ حاکمیتی است که هیچ نصیبی هم از آن ندارد، جز اینکه خودش را به دروغ به عنوان پلیس جا بزند.
به گزارش فرارو؛ فیلم یهودا و مسیح سیاه ساختۀ شاکا کینگ را میشود همزمان متعلق به ژانرهای نوآر، مهیج و مرثیهای دانست. این دقیقا یک فیلم زندگینامهای نیست. همانطور که از اسمش پیداست این فیلم بیشتر بر شخصیت خیانتکار متمرکز است تا شخصیت قهرمان. در پیشدرآمد فیلم یک سری کلیپهای آرشیوی از افرادی مثل آنجلا دیویس و داک ساچل را میبینیم که اهداف و آرمانهای پلنگهای سیاه را به ما یادآوری میکنند؛ آنچه امروز از میراث حزب پلنگهای سیاه به جا مانده خلاصه میشود در پوشیدن لباس یکدست مشکی و کارهایی از این قبیل. اما آرمانهای آنها حفاظت از مردم سیاه و دست یافتن به یک «دولت غیرسرمایهداری» با خدمات رایگان سلامت، تحصیل رایگان و صبحانه رایگان برای کودکان بود.

فیلم یهودا و مسیح سیاه به شکل بسیار مناسبی با یک صحنۀ مربوط به تغییر هویت آغاز میشود. ما ابتدا اونیل را در ظاهری مبدّل میبینیم. او در حالی که پالتویی به تن دارد و کلاه لبهدارش بخشی از صورتش را پوشانده وارد یک کافه میشود و یک نشان جعلی پلیس فدرال را نشان میدهد. معلوم میشود که او قبل از رو آوردن به ماشین دزدی از این ترفند استفاده میکرده. اما این بار یک مامور واقعی اف بی آی به اسم روی میشل (با بازی جسی پلمونز) او را دستگیر میکند. این دستگیری بخشی از یک پروژه برای خنثی کردن «تهدیدی» است که فرد همپتون (دانیل کالویا) با خطابههای کمونیستیاش علیه «امنیت ملی» ایجاد کرده. رهبری این پروژه با ادگار هوور (مارتین شین) است که مشهور بود به اینکه همیشه از ظهور یک «مسیح سیاه» میترسد. میشل، اونیل را به زندان تهدید میکند و به این شیوه او را برای نفوذ به پلنگهای سیاه به خدمت میگیرد. بعد از یک سری مشکلات اولیه، اونیل آنقدر خوب در بین آنها جا میافتد که وظیفۀ حفاظت از همپتون را به او میسپارند. آنچه بعد از این اتفاق میافتد تراژدی است.
صرفنظر از اشارات انجیلی و تناسبهایی که واقعا هم میان داستان فیلم یهودا و مسیح سیاه و داستان مسیح وجود دارد، کینگ و همکار نویسندهاش ویل برسون نسبت به اونیل هم نوعی همدلی انسانی نشان میدهند. استنفیلد هم نقش اونیل را خیلی ماهرانه ایفا میکند و مکّاری و خیانت را با کشش همدلی جمع میکند. اما جدا از یک اشارۀ مختصر به چگونگی شکل گرفتن لقب خاص اونیل، چیز زیادی دربارۀ پیشزمینههای زندگی اونیل یا انگیزههای عمیقتر او برای دست زدن به این کار نشان داده نمیشود.

کالویا نقش پررنگتر و متغیرتری دارد. این بازیگر علیرغم اینکه خیلی شبیه به همپتون نیست، اما تحرک زیاد و در عین حال تودار بودن شخصیت همپتون و مهربانی و عطوفت او در برخورد با همسر باردارش فیناچی دبورا (دامینیک فیشبک) را خیلی خوب به تصویر کشیده است. اشتون سندرز، دامینیک تورن و آگلی اسمیت هم نقش همراهان و یاران حزب را به خوبی ایفا کردهاند. همۀ آنها نقشهای کوچکشان را با اعتماد به نفس و خیلی جذاب ارائه دادهاند. بهخصوص سندرز در نقش خود گذار از یک نوجوان آشفتهحال به یک جوان خونسرد میانهرو را به نحو درخشانی تجسم بخشیده است.
کالویا و استنفیلد قبلا هم در فیلمهایی که مربوط به مسائل سیاسی سیاهان بودهاند ایفای نقش کردهاند. آن دو در یک صحنۀ به یاد ماندنی از فیلم ترسناک برو بیرون (۲۰۱۷) به کارگردانی جوردن پیل با هم حضور داشتهاند؛ استنفیلد در فیلم ببخشید که آزارت دادم (۲۰۱۸) به کارگردانی بوتس رایلی به یک ستاره تبدیل شد و کالویا در فیلم پلنگ سیاه (۲۰۱۸) اثر رایان کوگلر یک نقش مکمل داشت. استنفیلد در یک فیلم قبلی شاکا کینگ به اسم لیزرسیزم (۲۰۱۷) هم ایفای نقش کرده بود؛ فیلمی کمدی دربارۀ «آبمروارید نژادی»؛ یعنی بیماریای که باعث میشود سفیدپوستها نتوانند سیاهپوستها را ببینند. اما در فیلم یهودا و مسیح سیاه که تصویری مهیج و سرراست از پلنگهای سیاه را ارائه میدهد، ما اونیل و همپتون را خیلی به ندرت در کنار هم میبینیم و واقعا شاید بهتر بود که صحنههای دونفرۀ آنها بیشتر از این باشد تا در نهایت عمق فاجعۀ خیانت را بهتر بشود درک کرد.

صرفنظر از این ابهاماتی که در روایت وجود دارد، کارگردانی کینگ بسیار عالی بوده است. او فیلمبرداری شان بابیت را به خوبی به خدمت گرفته و با رنگهای خاکستری دلگیر و جلوههای جذاب شبانه، به فیلم حالتی از شومی و گرفتگی بخشیده است. صدای سازهای مارک ایشام و کریگ هریس این داستان را به داستانی اندوهبار تبدیل کردهاند که گرچه لحظاتی شاد مثل روابط عاشقانه همپتون و همسرش دارد، اما روح کلیاش غمانگیز است. با اینکه فیلم پر از نیرو و تعلیق است، اما این افسردگی عمیق در ذات فیلم همچنان برقرار است.
فیلم یهودا و مسیح سیاه خیلی مستقیم به این واقعیت میپردازد که هجوم اف بی آی به پلنگهای سیاه چقدر وحشیانه و فجیع بود. از این جهت این فیلم را میتوان در ردیف فیلمهایی مثل قتل فرد همپتون (۱۹۷۱) و ام ال کی/اف بی آی (۲۰۲۰) قرار داد. در این فیلم دوم به این نکته اشاره میشود که سینمای آمریکا معمولا تصویری افتخارآمیز از تاکتیکهای پلید و ناخوشایند اف بی آی ارائه میدهد؛ تاکتیکهایی که آنها برای مواجهه با هر چیزی که تهدید به حساب میآورند مورد استفاده قرار میدهند.