۱۲ شهریور ماه سال ۱۳۹۲ بود که در یکی از منطقههای ییلاقی و عشایرنشین شهرستان یاسوج درگیری طایفهای رخ داد. درگیری به دلیل اختلافات ملکی اتفاق افتاد. حدود پنجاه نفر از یک طایفه و پنجاه نفر هم از یک طایفه دیگر مقابل هم ایستادند و تیراندازی کردند که در این میان یک پسر ۱۲ ساله به نام «صادق» در فاصله ۱۲۰۰ متری بر اثر همین تیراندازیها جانش را از دست داد. با توجه به نظرات کارشناسان و قضات من به اتهام قتل راهی زندان شدم.
«این گزارش صرفا با استناد به صحبتهای محکوم به قصاص تنظیم شده است.» «رحمان احسانیزاده» مهندس است و ۴۰ سال دارد و پس از آزادی از زندان در یک معدن در شهرستان یزد مشغول به کار شده است.
به گزارش اعتماد، حدود دو سال است که از زندان مرکزی یاسوج آزاد شده است. رحمان سال ۱۳۹۲ در یک درگیری طایفهای که به دلیل اختلافات ملکی در یکی از روستاهای یاسوج رخ داده بود به اتهام قتل راهی زندان میشود.
از خودتان بگویید.
متولد سال ۱۳۶۱ هستم و در رشته مهندسی صنایع مدرک گرفتهام. مجرد هستم و در حال حاضر در یک معدن در شهرستان یزد مشغول هستم.
از حادثه بگویید.
۱۲ شهریور ماه سال ۱۳۹۲ بود که در یکی از منطقههای ییلاقی و عشایرنشین شهرستان یاسوج درگیری طایفهای رخ داد. درگیری به دلیل اختلافات ملکی اتفاق افتاد. حدود پنجاه نفر از یک طایفه و پنجاه نفر هم از یک طایفه دیگر مقابل هم ایستادند و تیراندازی کردند که در این میان یک پسر ۱۲ ساله به نام «صادق» در فاصله ۱۲۰۰ متری بر اثر همین تیراندازیها جانش را از دست داد. با توجه به نظرات کارشناسان و قضات من به اتهام قتل راهی زندان شدم.
میخواهید بگویید تیراندازی از جانب شما نبوده است؟
خیر، با پافشاری خانواده مقتول موضوع پرونده به قسامه ختم شد. تنها کسی که در طایفه ما تحصیلات داشت من بودم. قبل از این حادثه مدرک مهندسی داشتم. برای همین طایفه مقابل انگشت روی من گذاشتند تا این اتهام را به من بزنند. دو نفر هم در روز دادگاه آمدند و سوگند یاد کردند که تیراندازی از سوی من بوده است. ۷ سال در زندان بودم و در آن مدت چهار بار تا پای چوبه دار رفتم.
کارشناسان چگونه متوجه شدند که تیرها از اسلحه شما شلیک شده است؟
هفت نفر در هیات کارشناسی رسمی دادگستری اعلام کردند که گلولهای که داخل بدن مقتول است از اسلحه من شیک شده است. زیاد نمیتوانم درخصوص روند پرونده و تناقضاتی که ایجاد شده بود، صحبت کنم.
دادگاه شما را به چند سال زندان محکوم کرده بود؟
اصلا مشخص نبود و تنها حکمی که برای من بریده بودند، قصاص بود.
چرا مقتول که فقط ۱۲ سال داشت در آن درگیری حضور پیدا کرده بود؟
خیلی تصادفی به همراه پدرش آمده بود.
در این چهار دفعهای که تا پای چوبه دار رفتید چگونه رهایی یافتید؟
با پادرمیانی ریشسفیدان از چوبه دار نجات پیدا میکردم. در مدتی هم که زندان بودم با خانواده مقتول تماس میگرفتم آنها به من میگفتند که میدانیم قاتل بچه ما تو نیستی ولی ما پول دیه را از تو میخواهیم. معتمدان شهرمان پادرمیانی کردند، اما در آن چهار دفعه که تا پای چوبه دار رفتم فقط یاد خدا توانست آرامم کند. در نهایت با پرداخت ۲ میلیارد تومان به اولیای دم توانستم رضایت آنها را جلب کنم.
اولین دفعهای که برای اجرای حکم قصاص به قرنطینه رفتید حستان چه بود؟
میدانستم که بیگناهم و همیشه پیش خودم بر این باور بودم که دست خدا بالاتر از دست بندهاش است. حتی وقتی که ماموران آمدند تا مرا به قرنطینه ببرند با همبندیهایم خداحافظی نکردم و مطمئن بودم که با توکل به خدا اعدام نخواهم شد. در زندان بسیار عبادت میکردم و تربیت معلم قرآن برای زندانیان شده بودم. انجمنی برای ترک اعتیاد داخل زندان بود و من زندانیان بسیاری را از این طریق ترک دادم.
وقتی از زندان آزاد شدید در چه وضعیتی بودید؟
از زندان که آزاد شدم وضعیت روحی خوبی نداشتم ولی چه اتفاقی افتاد که وقتی از زندان آزاد شدم خواستم شغل سخت معدن را ادامه دهم! برای این است که من در زندان معنویات عجیبی به دست آوردم. زندان بهترین دانشگاه دنیا برای من بود البته برای زندانیان دیگر هم میتواند بهترین دانشگاه دنیا باشد به شرطی که از آن درست استفاده کنند. صبور بودن در برابر مشکلات مهمترین خصلتی بود که من به واسطه رفتن به زندان یاد گرفتهام. فقط در این حد به شما بگویم که در حق من خیلی ظلم و ستم شد.
«علیرضا شریفییزدی» جامعهشناس و روانشناس اجتماعی در خصوص وضعیت زندانیانی که پس از آزادی از زندان در اجتماع حضور پیدا میکنند به «اعتماد» میگوید: «مشکلاتی که معمولا زندانیان بعد از بازگشت به جامعه با آن مواجه میشوند را به اشکال مختلف میتوان درجهبندی کرد که من بهطور خلاصه به چند نکته آن اشاره میکنم. اولین نکته مقوله برچسب زدن و انگ زدن است. یک نظریه داریم که مربوط به عنوانی به نام برچسب یا انگ زدن است.
به این عنوان که وقتی شما به یک نفر برچسبی میزنید این موضوع در فکر و جان و روان او میماند و راحتتر کارهایی که مربوط به آن برچسب است را انجام میدهد. یعنی فرض کنید کسی که مثلا دزدی کرده و او را به دادگاه میبرند و حکم برایش صادر میکنند و در نتیجه برچسب دزد و سارق میگیرد وقتی به جامعه برمیگردد به راحتی دزدی خواهد کرد.
بنابراین بعد از آزادی از زندان جزو وظایف دستگاههای ذیربط است که این افراد را زیرنظر بگیرند و به لحاظ روانشناسی تحت درمان باشند آن هم به این دلیل که نظریه برچسب را از ذهن آنها دور کنند و ذهنشان از اینکه دزد هستند بیرون کشیده شود و با خودشان بگویند که اگر من دزدی کردم، قتل مرتکب شدم به اشتباه بوده و در یک زمان خاص این اعمال را مرتکب شدم و دیگر قرار نیست آنها را ادامه دهم. نکته دوم که در مورد این افراد به لحاظ آسیبشناسی اجتماعی اهمیت دارد بحث پذیرش اجتماعی است.
یعنی معمولا جامعه به این افراد کار و شغل نمیدهد و به آنها اعتماد نمیکند به خاطر اینکه مثلا یک جرمی را مرتکب شدند یا آدم کشته یا قاچاق انجام دادند یا دزدی کردند یا به خاطر مواد مخدر و مصرف دستگیر شدند. اینجا هم ما نیاز به یک فرهنگسازی داریم که دستگاههای ذیربط مخصوصا سازمان بهزیستی و انجمن حمایت از زندانیان باید برای این افراد زمینهای فراهم کنند که بتوانند یک مهارت شغلی را یاد بگیرند یا اگر در انجام کاری توانایی دارند زمینهای فراهم شود که این افراد را به یک مرکزی وصل تا بتوانند کار کنند و در قبال آن پولی دریافت کنند.
یکی از کارهای مناسب این است که بعد از آزادسازی این افراد را فی امانالله رها نکنیم. مشکل ما همین است که منتظر میمانیم افراد جرمی را مرتکب شوند و آنها را دستگیر کنیم بعد محکومشان کنیم سپس مدتی آنها را زندانی میکنیم. زندانهای ما هم که حکم دانشگاه دارند. در آنجا اگر فرد کارهای خلاف کمتری بلد باشد وقتی آزاد میشود به تعداد کارهای خلافی که بلد بوده اضافه میشود.
برای حاصل شدن نتیجه مطلوب باید بعد از زندان این افراد کنترل شوند و تحت روانشناسی قرار بگیرند و مرتب به لحاظ اقتصادی بررسی شوند که دوباره در دامن کار خلاف گرفتار نشوند. توجیه مردم هم در این جریان بیاثر نیست.»