«علی رغم تحلیلها و استدلالهای مختلفی که در مورد قریب الوقوع بودن جنگ جهانی سوم مطرح میشود، اینگونه به نظر میرسد که این رویداد را چندان هم نباید دم دستی و نزدیک ارزیابی کرد.»
فرارو- آشوب و تنش، ویژگیهای اصلی و محوری جهان کنونی و البته سیاست بین الملل هستند. در وضعیت کنونی، جنگهای اوکراین و غزه، به خشونتبارترین شکل ممکن همچنان ادامه دارند و البته که قدرتهای جهانی و منطقهای نیز در ابعاد مختلف و در قالب بلوک بندیهای متفاوت به تنش و رقابت با یکدیگر میپردازند.
به گزارش فرارو؛ مجموع این مسائل سبب شده اند تا برخی تحلیلگران برجسته حوزه روابط بین الملل نظیر جان میرشایمر، استاد روابط بین الملل دانشگاه شیکاگو به این نکته اشاره کنند که چشم اندازهای مرتبط با آغاز جنگ جهانی سوم نزدیک است و هیچ بعید نیست که قدرتهای جهانی به نقطه تقابل و درگیری مستقیم برسند. در این زمینه به طور خاص به این مساله اشاره میشود که امکان دارد، قدرتهای غربی با توجه به تضعیف موقعیت اوکراین در قالب جنگ این کشور با روسیه مداخله کنند و همین مساله زمینه را برای آغاز جنگ جهانی سوم فراهم کند.
کما اینکه روسها نیز هشدار داده اند که اگر غرب وارد جنگ مستقیم با روسیه شود، باید انتظار درگیری اتمی و هدف قرار گرفتن پایتختهای غربی را داشته باشد. در شرق آسیا نیز برخی بر این باورند که تنش و درگیریهای میان چین و آمریکا با محوریت مساله تایوان، موضوعی است که سال هاست از ظرفیتهای فراوانی برای تحریک یک جنگ جهانی برخوردار است.
آمریکا، چندین دهه قبل سیاست "چین واحد" را پذیرفت با این حال، همچنان با ارائه کمکهای مالی و تسلیحاتی و سیاسی به تایوانی ها، به نوعی چین را تحریک میکند و سعی در محدودسازی آن در محیط پیرامونی این کشور دارد. مسالهای که سبب شده تا رهبران چین تاکید کنند که تایوان بخشی از خاک آنها است و اگر قرار باشد اعلام استقلال کند، ارتش چین در حمله به این منطقه درنگ نخواهد کرد. موضوعی که آن هم میتواند آغازگر یک جنگ جهانی جدید باشد.
با این همه و علی رغم تحلیلها و استدلالهای مختلفی که در مورد قریب الوقوع بودن جنگ جهانی سوم مطرح میشود، اینگونه به نظر میرسد که این رویداد را چندان هم نباید دم دستی و نزدیک ارزیابی کرد. در این زمینه به طور خاص میتوان ۳ استدلال محوری را نیز مورد اشاره قرار داد.
درست است که سطح تنش و آشوبها در قالب نظام بین الملل به نقطه اوج خود رسیده با این حال، قدرتهای جهانی در وضعیتی نیستند که بخواهند یا بتوانند یک جنگ جهانی تازه را کلید بزنند. اکنون چه قدرتهای غربی و چه قدرتهای شرقی جهان با چالشهای اقتصادی عدیدهای گرفتار هستند و نمیتوانند بی اعتنا به آنها به یک اقدام بزرگ که همان آغاز کردن یا تحریک یک جنگ جهانی است، دامن بزنند.
کما اینکه اگر چنین کنند، بایستی صورت حسابهای سنگینی را بپردازند که حداقل در وضعیت کنونی، در موقعیتِ آن قرار ندارند. اغلب اقتصادهای غربی نظیر فرانسه، انگلیس و آمریکا با مشکلات جدید و عدیدهای دست و پنجه نرم میکنند. مثلا در انگلیس مساله کمبود بودجه برای پرداخت دستمزدها و متناسب سازی آن به یک چالش بزرگ تبدیل شده و حتی موجب برگزاری راهپیمایی بی سابقه نیممیلیون نفری در پایتخت این کشور شده است.
در آمریکا نیز وضعیت بحران بدهی دولت آمریکا به قدری وخیم شده که شاهد بودیم اخیرا نیکی هیلی یکی از نامزدهای جمهوری خواهان برای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا تاکید کرد که یک حسابدار به جای یک سیاستمدار باید رئیس جمهور آتی آمریکا شود تا شاید بتواند بحران بدهی آمریکا را مدیریت کند. فرانسه نیز در نتیجه پاندمی کرونا و جنگ اوکراین، با مشکلات عدیده اقتصادی دست و پنجه نرم میکند که آن را از نقطه تنش زایی و تحریک یک جنگ جهانی دور میکنند.
در جهان شرق نیز چین و روسیه با مشکلات اقتصادی خاص خود دست و پنجه نرم میکنند. روسها پس از آغاز جنگ اوکراین با سیلی از تحریمها مواجه شده اند و نمیتوانند با آزادی عمل به اقدامات تحریک کننده در محیط بینالمللی دست بزنند و چینیها نیز پس از چندین و چند سال ثبت آمارهای بالای رشد اقتصادی تا حدی در اقتصاد خود دچار نوعی سکته شده اند و برخی غولهای بزرگ و برجسته اقتصادی در این کشور در مدت اخیر ورشکسته شده اند.
مسالهای که بسیاری آن را ناشی از کُند شدن روند رشد اقتصادی چین و اوج گیری عدم قطعیتها در قالب آن ارزیابی میکنند. حال در این وضعیت، نه غرب عالم و نه شرق آن در موقعیتی نیستند که بخواهند یا بتوانند یک جنگ جهانی جدید را آغاز کنند.
عرصه سیاست همچون کوه یخی است که بیش از ۹۰ درصد از آن زیر آب است و تنها یک منظره و چشم انداز محدود از آن قابل مشاهده است. قدرتهای جهانی سال هاست که بسیاری از مشکلات خود را در قالب معاملات پشت پرده حل و فصل میکنند و در این رابطه هیچکس هم از جزئیات مذاکرات و رایزنیهای آن مطلع نمیشود. حال در وضعیتی که تنشها میان قدرتهای جهانی اوج گرفته اند و در عین حال، آنها در موقعیتی نیستند که رو به درگیری مستقیم با یکدیگر بیاورند، کاملا طبیعی است که کانالهای پشت پرده فعال باشند تا با کمترین هزینهها و خسارات، زمینه را برای تامین منافع کشورها و دولتهای مختلف فراهم کنند.
فراموش نکنیم که در دهه ۱۹۶۰ میلادی نیز به طور خاص شاهد بودیم که در قالب بحران موشکی کوبا، جهان در آستانه یک جنگ اتمی میان شوروی و آمریکا قرار داشت با این حال، دو طرف از طریق کانالهای پشت پرده از شکل گیری یک بحران بزرگ جلوگیری کردند و زمینه را برای تنش زدایی فراهم ساختند.
در نهایت باید گفت که افکار عمومی جهان نیز در وضعیت کنونی پذیرش آغاز یک جنگ جهانی را ندارند. همانطور که پیشتر گفته شد، جهان در وضعیت کنونی با چالشهای اقتصادی عدیدهای دست و پنجه نرم میکند و این مساله در قالب زندگی مردم در اقصی نقاط جهان خود را به عینه نشان داده و میدهد.
حال در این وضعیت که استانداردهای رفاهی مردم در بخشهای مختلف جهان کاهش یافته، آنها پذیرش این مساله که وضعیت زندگیشان بدتر شود را ندارند و این مساله میتواند حامل هزینههای سنگینی راهبردی برای دولتهای آنها باشد. از این رو، گزاره آغاز جنگ جهانی سوم، در حقیقت تغییر وضعیت کنونی جهان از بد به بدتر است. موضوعی که بعید است که دولتهای مختلف جهان و به ویژه قدرتهای مختلف جهانی، به آن دست بزنند. در حقیقت، یک تحلیل ساده هزینه- فایده، بسیاری از دولتهای جهان را به این نتیجه میرساند که گزاره جنگ جهانی جدید، به هیچ عنوان منطقی نیست.
درعین حال، نباید فراموش کنیم که قدرتهای جهانی اکنون اتمی شده اند و اگر جنگ جهانی به وقوع بپیوندد کاملا محتمل است که شاهد درگیری اتمی میان آنها باشیم. در این میان، باید در نظر داشت که در قالب یک جنگ اتمی، هیچ برندهای وجود ندارد و اساس مزیت سلاح اتمی در بازدارندگی و نَه استفاده کردن از آن است. موضوعی که خود میتواند در دور ماندن جهان از گزاره جنگ جهانی سوم نقشی محوری بازی کند.