ترنج موبایل
کد خبر: ۷۵۷۹۶

آثار به هم خوردن تعادل اجتماعی

آثار به هم خوردن تعادل اجتماعی

علامه شهيد استاد مطهري

تبلیغات
تبلیغات
فرارو - يازدهم ارديبشت، سالگشت شهادت جانسوز استاد مطهري است. فرارو در طول سال هاي گذشته همواره بر انتشار افكار درخشان و ناب ايشان التزام داشته و اخيرا آخرين بخش از مباحث آن مرحوم را در باب ضرورت رعايت حجاب از ديدگاه اسلام، منتشر نموده است.

اينك، به بهانه سالگرد شهادت آن انديشمند بزرگ، متن خلاصه شده ي سخنراني ايشان در دهه ي سي شمسي را در باب آثار به هم ريختگي تعادل اجتماعي در زير بخوانيد:

هر فردی از افراد انسان دو نوع شخصیت دارد: یکی شخصیت اجتماعی و یکی شخصیت واقعی. شخصیت اجتماعی هر کس عبارت است از موقعیت و مقامی که در اجتماع حیازت کرده( به دست آورده است). بدیهی است که موقعیتها و مقامات اشخاص در اجتماع متفاوت است، زیرا هر اجتماعی روی هر اصولی بنا شده باشد بالاخره پله پله و مانند نردبان دارای درجات است و هر کس به تناسب پستی که اشغال کرده و نفوذ کلمه ای که دارد یا به واسطۀ ثروتی که تصاحب کرده یا به واسطۀ هنر و استعدادی که در یک رشته ای دارد یا به واسطۀ انتسابی که با یک صاحب مقام بزرگ اجتماعی دارد، بر روی یکی از این پله ها و درجات قرار گرفته که از بعضی بالاتر و از بعضی پایین تر و با بعضی هم رتبه و هم درجه است.

مقام و موقعیتی که هر فرد به واسطۀ یکی از این امور در اجتماع دارد، شخصیت اجتماعی او را تشکیل می دهد.

اما شخصیت واقعی هر کسی عبارت است از مجموع قوای ذاتی و استعداداتی که در وجودش هست و خصایل و ملکاتی که در طول زندگانی کسب کرده و همه قائم به شخص خودش می باشد، از عقل و هوش و معلومات و اراده و اخلاق و ملکات و صفات. مجموع استعدادات و قوای ذاتی و صفات و خصایل اکتسابی، شخصیت واقعی او را تشکیل می دهد.

شخصیت واقعی جزء جوهر انسان است و امر است عینی و حقیقی و اما شخصیت اجتماعی امری است اعتباری و فرضی و با اندک موجبی از بین می رود، مثلا شخصیت از راه ثروت را ممکن است در یک شب دزد ببرد ولی شخصیت هنرمند و دانشمند و متقی این طور نیست.

علی(ع) فرمود: العلم خیر من المال، العلم یحرسک و انت تحرس المال.( علم از مال و ثروت بهتر است؛ علم تو را حفظ مي كند اما تو مال را).

و البته ملازمه ای در کار نیست که حتما اشخاصی که دارای شخصیت و مقام اجتماعی هستند و بر پله های عالی قرار گرفته اند دارای شخصیت واقعی هم بوده باشند، زیرا بسیار اتفاق می افتد که افرادی بی شخصیت ونالایق روی علل و موجباتی پستها و مقامات حساسی را اشغال می کنند و افراد با شخصیت و لیاقت عقب رانده می شوند. در اجتماعات منحط و فاسد غالبا همین طور است.

علمای اجتماع می گویند یکی از نشانه های انحطاط بلکه از نشانه های فنا و اضمحلال یک قومی این است که مقامات بزرگ و حساس آن ها به دست افراد بی شخصیت و نالایق سپرده شود. در حدیث هم از پیغمبر اکرم(ص) رسیده که: اذا أراد الله بقوم شرا ولی علیهم سفهاء هم و قضی بینهم جهالهم وجعل المال فی ایدی بخلائهم؛یعنی [هر گاه خداوند برای قومی شر بخواهد، سفیهانشان را بر ایشان حاکم گرداند و جاهلانشان در میان آن ها قضاوت کنند وثروت را در دست بخیلانشان قرار دهد.]

این علامت این است که تعادل آن اجتماع به هم خورده و مانند بدنی است که صحت و اعتدال خود را از دست داده است. از سردار معروف، ابومسلم خراسانی که خلافت امویان را به نفع بنی هاشم منقرض ساخت و خلفای عباسی روی مجاهدت ها و مساعی او روی کار آمدند، پرسیدند که علت شکست امویان چه بود؟ گفت: علتش این بود که کارهای مهم را به دست اشخاص نالایق سپرده بودند.

در اجتماعات مترقی این طور نیست. در آن اجتماعات که تعادل و توازن محفوظ است و مزاج جامعه صحت و اعتدال خود را از دست نداده، افراد به تناسب شخصیت واقعی شان به مقامات اجتماعی نایل می شوند.

به هم خوردن این تعادل علاوه بر آن که خودش بد است یک اثر روحی بدتر از جنبۀ تعلیم و تربیت و اخلاق عمومی دارد و این جنبۀ تربیتی و اخلاقی است که موضوع سخن امشب ماست.

همین که تعادل به هم خورد و ارزش واقعی شخصیت ها از بین رفت، دیگر مردم هیچ توجهی به پرورش و تهذیب و تکمیل شخصیت واقعی خودشان و فرزندانشان و مطلق اشخاصی که مورد علاقۀ آن هاست نخواهند کرد و مثلا اگر فرضا فرزندانشان را وادار به تحصیل دانش کنند نظر عمده به کسب معلومات و تهذیب و تکمیل اخلاق نیست، بلکه به گواهینامۀ تحصیلی است که آن را دستاویز غصب مقامات اجتماعی قرار دهند. البته پیداست وقتی که علم و هنر و تقوا و اخلاق ارزش واقعی خود را در اجتماع از دست بدهد و نوع مردم توجهشان به پول و مقامات اعتباری بشود، سرچشمۀ این فضایل رو به خشکی می رود:

آنجا که پشک و مشک به یک نرخ است
عطار را گو ببند دکان را

پس به هم خوردن تعادل و توازن، اثر اولی اش این است که نظم زندگانی را به هم می زند و کارها جریان عادی و طبیعی خود را طی نمی کند و اثر ثانوی اش این است که سرچشمۀ انسانیت و آب حیات معنویات را خشک می کند، زیرا علاقۀ افراد را به این امور از بین می برد.

البته ارزش واقعی فضیلت ها بسته به این نیست که مردم قدر آن ها را بدانند یا ندانند. علم و هنر و تقوا و اخلاق در ذات خود گوهرهای گرانبهایی هستند که با مادیات قبل تقویم و ارزیابی نیست. هرگز مقام انسانیت را با شئون حیوانیت نمی توان قیمت گذاشت. آن کس که واقعا روحش به فضیلت تقوا و پاکی یا به زیور علم آراسته است، نظر به دیگران و قیمتی که دیگران برای این امور قائلند ندارد. او تقوا و پاکی را به لحاظ نفس تقوا و پاکی، و علم هنر را محض نفس علم و هنر می خواهد. اساسا آن کس که تقوا فروش است متقی نیست و آن کس که هنر فروش است هنرمند نیست و آن کس که علم فروش است عالم نیست.

ولی در عین حال یک نکته را باید در نظر گرفت و آن این که انسان اول حیوان است بعد انسان، یعنی اول درجۀ حیوانیت را طی می کند و بعد به درجۀ انسانیت می رسد. هرگز ممکن نیست که طفلی را از همان ابتدا به علم علاقه مند ساخت به طوری که علم را محض خاطر خود علم دوست داشته باشد یا به هنر علاقه مند ساخت که هنر را محض خاطر خود هنر دوست داشته باشد و تقوا را محض خاطر خود تقوا دوست داشته باشد. در ابتدا پدران و مادران و مربیان با تطمیع به مادیات و شئون حیوانیت، فرزندان خود را وارد مراحل انسانیت می کنند. معمولا مردم با تشویق و تطمیع به مادیات، کودکان را به راستگویی و حفظ ادب و اخلاق نیکو و رعایت آداب معاشرت و انجام عبادت وادار می کنند تا آن که به تدریج روح خود طفل رشد کند و ارزش واقعی انسان بودن و آدمیت را درک کند.

همان کودکی که در ابتدا با نقل و شیرینی تشویق شده و قدم به مدرسه گذاشته، ممکن است کارش به جایی برسد که تمام دنیا و مافیها در نظرش ارزش یک ساعت مطالعه و تحقیق علمی نداشته باشد. ولی این ها مراحلی است از انسانیت که کمتر اتفاق می افتد بشر به این مرحله برسد. در مراحل اولیه یگانه وسیلۀ نشر و توسعه فضایل و کمالات آدمیت، تشویق است.

در تاریخ بسیار دیده می شود که علما و دانشمندانی یا شعرا و هنرمندانی که از لحاظ تهذیب نفس ضعیف بوده اند، در اثر قدر نشناسی و عدم تشویق جامعه آثار خود را از بین برده اند. یکی از آن ها حکیم و نویسندۀ معروف ابوحیان توحیدی است. ابوحیان شاگرد ابوسلیم منطقی سجستانی صاحب صوان الحکمه است که از حکمای بنام است و خود ابوحیان کتاب نفیسی به نام مقابسات تألیف کرده که الآن در دست است و در آن کتاب استفاده هایی که از محضر استادش کرده جمع آوری نموده. ابوحیان با همۀ اطلاعات و معلومات و قوۀ نویسندگی که داشت، از لحاظ اخلاق و تهذیب نفس ضعیف بود و اخلاق و ملکاتی را که شایستۀ یک نفر دانشمند هست فاقد بود و از این رو همیشه چشم به تشویق و تقدیر اجتماع داشت و چون آن قدردانی که او انتظار داشت به عمل نیامد، در آخر عمر آن چه کتاب داشت که در دسترس بود همه را یکجا آتش زد.

و همچنین عبید زاکانی که مردی دانشمند و با معلومات بود، وقتی که دید مردم از علم و دانش او قدردانی نمی کنند راه هزل گویی و لغو گویی را پیش گرفت و گفت: چون مردم همین چیزها را می پسندند و بازار لغو گویی از بازار حقیقت گویی گرمتر است، پس من باید همان متاعی که بازارش رایج است عرضه بدارم.

این است ضررهای قدردانی نکردن از فضایل و کمالات. و البته واضح است که همان طوری که اجتماعی که امثال ابوحیان و عبیدزاکانی در آن می زیسته اند از لحاظ قدرشناسی از علم و فضیلت مستحق ملامت و توبیخ است، خود این دو مرد و امثال آن ها به درجاتی بیشتر مستحق سرزنش هستند، زیرا مقام انسانیت اقتضا می کند که انسان فضیلت را برای خود فضیلت دوست داشته باشد نه برای چیز دیگر. یکی از عالی ترین و مفید ترین دستورهای تربیتی اخلاقی این است که مردم را طوری تربیت کنند که فضایل انسانیت از قبیل علم و هنر و صفای نفس و تقوا و راستگویی را برای خود این امور دوست داشته باشند نه برای چیز دیگر. این امور برای بشر مقصد است نه وسیله.

یکی از سنن وآداب بسیار مستحسنی که در قدیم در میان اهل علم و دانشمندان معمول بود و متأسفانه مدتی است که متروک شده و به آن توجهی نمی شود این بود که محصلین و دانشجویان را در راه تهذیب نفس و تصفیۀ اخلاق و اخلاص نیت وارد می کرد و از اول در مغز دانشجویان این نکته را وارد می کردند که اگر می خواهد فقیه یا طبیب یا ریاضیدان یا ادیب یا فیلسوف شود بداندکه مقام علم بالاتر است از این که وسیلۀ نان و آب واقع شود و پایۀ بالارفتن به درجات ظاهری باشد.

یکی از تعلیمات نورانی و نجات بخش دین مقدس اسلام این است که تهذیب و تزکیه نفس را بر همه چیز مقدم دانسته و آن را به عنوان یک وظیفه عمومی برای همه کس در هر رشته و هر طبقه ای که باشد واجب شمرده و صریحا اعلام کرده که یگانه وسیلۀ فلاح و رستگاری همان تزکیه و تهذیب نفس است: قد افلح من زکیها. و قد خاب من دسیها. قرآن کریم می فرماید فقط کسانی که دارای قلب سالم از امراض اخلاقی و دلی پاک و باصفا هستند، در عالم آخرت وسیلۀ نجات در دست دارند: یوم لا ینفع مال و لا بنون. الا من اتی الله بقلب سلیم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات