به قتل رسیدن پزشک متخصص قلب در شهر یاسوج فقط ضایعهای دهشتناک برای خانواده و نزدیکانش نیست، یک خسران ملی است.
هممیهن نوشت: به قتل رسیدن پزشک متخصص قلب در شهر یاسوج فقط ضایعهای دهشتناک برای خانواده و نزدیکانش نیست، یک خسران ملی است. نظام سلامت ما سالهاست که با بحرانهای عمیق و دامنگیری دست به گریبان است؛ بحرانهایی که اگر کار فوری و مؤثری برای آن نشود، وضعیت سلامت را هر روز خطرناکتر خواهد کرد.
یکی از این بحرانها، مهاجرت گسترده کادر درمان به کشورهای دیگر است؛ بحرانی که زودتر از کلانشهرها، گریبان شهرهای کوچک و مناطق حاشیهای را خواهد گرفت؛ کمااینکه همین حالا هم گرفته است. حالا در این وضعیت، یک فرد ضداجتماع به بهانه واهی یکی از این اندک متخصصهای هنوز در ایران مانده را با بیرحمی تمام به قتل میرساند.
جنایت وحشیانه این فرد عزم بسیاری از مشغولان حوزه سلامت را که در دوراهی ماندن و رفتن به کشورهای دیگرند، به رفتن جزم میکند و آنها را که برای رفتن به مناطق دور از مرکز در تردیدند، به این قطعیت میرساند که به آنجا نروند. دامنه تاثیر این جنایت بسیار فراتر از خانواده متوفی و حتی شهر محل وقوع جرم است.
طبیعی است که این اتفاق مایه بحث و گفتگوهای بسیاری شود. در ایکس بحثهایی سر گرفته که فارغ از خود این حادثه دلخراش، از وضعیتی نامطلوب خیلی مسائل در سطح جامعه نشان دارد. پیشتر از این بحثها انگیزه این جنایت هم مورد تأمل است. قاتل به این بهانه که چند سال پیش برادر سکتهکردهاش به این دکتر رجوع کرده و دکتر در احیای او کوتاهی کرده است این وعده را از مدتها پیش داده بود که انتقام برادرش را خواهد گرفت.
عکسهایی از او در شبکههای اجتماعی منتشر شده است که همانند گروههای شبهنظامی با اسلحه کلاشینکف، کلت و چاقوی نظامی بغل کمر در حال نمایش خود است. چندین عکس با چنین هیبتی از او منتشر شده است و از قرار معلوم اینها را در شبکههای اجتماعیاش منتشر کرده است.
اولین سوالی که بهوجود میآید این است که چطور وقتی پلیس فتا درباره مسئله حجاب در شبکههای اجتماعی آن میزان حساسیت دارد، نسبت به یک فرد ضداجتماع که تصاویری رعبانگیز با سلاحهای جنگی منتشر کرده است، غافل بوده تا کار به اینجا برسد؟ این حقیقتاً سوال است، آیا او تحت نظر بوده؟ آیا زندان رفتنش برای این تخلفاتش بوده؟ آیا پلیس از تهدیدات این فرد اطلاع داشته است؟ به هر روی نیروی انتظامی به عنوان متولی امنیت داخلی کشور باید این شبههها را برطرف کند و برای افکار عمومی نسبت به این فاجعه و راهکارهای جلوگیری از آن توضیح مفصل دهد. یعنی امیدواریم که چنین کند.
همچنین، اگرچه این جنایت به لحاظ سبعیت کمتر مشابه دارد، اما سابقه خشونت نسبت به کادر درمان در ایران بسیار است. بخش عمده بهوجود آمدن این رفتارها به دلیل بحرانهای زیرساختی نظام سلامت است، بخشی از آن هم به دلیل فهم عرفی ما نسبت به پزشک، سلامت و مرگ است. اولین سخنی که تقریباً همه آنان که در کشور ما عزیز از دست میدهند میگویند این است که «فلانی سالم بود، دکترها کشتندش.» ما با مرگ عجین نمیشویم و وقتی چنین اتفاق ناگزیری برای ما میافتد همیشه دنبال مقصر میگردیم.
اگرچه مرگ همیشه لقلقه زبانمان است ولی برای این سرنوشت محتوم آماده نمیشویم و به این باور نمیرسیم که هرکس یک روز به علتی میمیرد. وقتی مرگ را دور از عزیزانمان میدانیم همیشه برای مرگ، دنبال مقصری میگردیم و در این میان کادر درمان هم بهترین متهم است.
جز اینها، شوربختانه، مرگ دلخراش این پزشک بار دیگر «دیگریستیزی» بخشی از جامعه ما را هویدا کرد. بسیاری از کاربران شبکه ایکس در واکنش به این مرگ قومیت و شهر قاتل را مورد هجمه قرار دادهاند و رفتار شنیع یک فرد ضداجتماع را به کل شهر و قوم او تعمیم میدهند. متاسفانه بخش صداداری از جامعه، فارغ از عقلانیت و بعضاً اخلاق همیشه مشغول بزرگنمایی است.
زمانی آتشنشانی از فلان قوم، حرکت قهرمانانهای میکند همینها هزاران مطلب مینویسند که این حمیت و غیرت این قوم است و چه و چه. یک وقتی ورزشکاری دلشان را به وجد میآورد میگویند اینان فرزندان آرش کمانگیر هستند و یک وقت هم مثل این روزها به شهر و قومی حمله میکنند، چون در آن قتلی صورت گرفته است.
درحالیکه در همین تهران در سه روز گذشته دو قتل بسیار فجیع در طبقه برخوردار و تحصیلکرده صورت گرفته است. حضور گسترده مردم یاسوج در تشییع پیکر دکتر داوودی و سخنان خانواده ایشان درباره مردم این شهر نشان داد که همه صحبتهای دیگرستیز شبکههای اجتماعی در بهترین حالت از سر جهل است؛ اگر نظاممند و به قصد دیگری نباشد.
یادداشت: علی ورامینی