ترنج موبایل
کد خبر: ۸۶۸۰۹۹

خانه اصلانی: از ویرانی تا زندگی

خانه اصلانی: از ویرانی تا زندگی

به روایت ناصر اصلانی حدود سال ۱۳۵۳ غلامعلی اصلانی (پدرشان)، این خانه را پس از گذراندن چند سال تجربه همزیستی با دیگر اقوام، از دیگر مالکان خریداری می‌کند. پیش از تملک کامل سه خانواده و در مجموع ۲۰ نفر در این خانه زندگی می‌کردند. حدود سال ۱۳۷۲ چون غلامعلی اصلانی ریه‌اش آسیب دیده بود و نیاز به هوای سالم و دور از محیط شهری داشت، از این خانه به روستای آبا و اجدادی کوچ می‌کنند.

تبلیغات
تبلیغات

سرآغاز هر ایده و آرمان با گام‌های کوچک نخستین شکل می‌گیرد. توجه به بافت ارزشمند تاریخی و قدیمی شهر تهران نیز که دارای بار پرمعنا و ارزشمندی از روزگار دیرین است، چندین دهه است که مورد توجه علاقه‌مندان، مسوولان و شهروندان قرار گرفته است. بدون شک احیای این ریشه‌های هویتی میسر نخواهد بود، مگر با کوشش و جدیت برای حضور در مکان، زیستن دوباره در زمان و تداوم بخشیدن به جریان حضور. 

به گزارش اعتماد، برای یک همنشینی و گفت‌وگو، سری زدیم به خانه‌ای در دل محله سیروس و در نزدیکی بازارچه نایب السلطنه (آل‌آقا) که در سال‌های اخیر مرمت شده و با کاربری فرهنگی- مسکونی با نام «خانه اصلانی» درش را به روی اهالی محله و شهر گشوده است. بر سردر خانه، جمله‌ای منسوب به شیخ ابوالحسن خرقانی نوشته شده است که «هر که در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید». در این گفت‌وگو، آقای ناصر امیر اصلانی آذر، مالک این خانه، همراه ما بودند. 

به روایت ناصر اصلانی حدود سال ۱۳۵۳ غلامعلی اصلانی (پدرشان)، این خانه را پس از گذراندن چند سال تجربه همزیستی با دیگر اقوام، از دیگر مالکان خریداری می‌کند. پیش از تملک کامل سه خانواده و در مجموع ۲۰ نفر در این خانه زندگی می‌کردند. حدود سال ۱۳۷۲ چون غلامعلی اصلانی ریه‌اش آسیب دیده بود و نیاز به هوای سالم و دور از محیط شهری داشت، از این خانه به روستای آبا و اجدادی کوچ می‌کنند. از آن موقع این خانه در دست اقوام افتاد که چنان دلسوزی برای این خانه نداشتند. 

آقای ناصر اصلانی در زمان جنگ راهی جبهه شد. روحیه ماجراجویانه او، بعد از جنگ، او را واداشت که به جهانگردی روی آورد و به مدت ۱۰ سال با پای پیاده دور دنیا را سفر کند. اینکه چه بر سر او آمد خود مجال دیگری برای نوشتن می‌طلبد، اما بعد از ۱۰ سال و در حدود سال ۱۳۸۳ به خانه پدری باز می‌گردد و آن را مانند گذشته‌اش نمی‌بیند.

او در این باره می‌گوید: «وقتی حدود ۱۰ سال به سفر رفتم، از اینجا دور افتادم. آن زمان خانواده از اینجا رفته بودند، وقتی برگشتم، خودم که خانه دیگری داشتم و آمدم به اینجا سری بزنم و دیدم که چقدر خوب است که چیزهایی از قدیم هنوز باقی مانده است و شروع به تمیز کردن خانه کردم. آن زمان چون پول آب و برق را مدتی نداده بودند، قطع بود و آرام آرام پیگیری‌های وصل شدن آب و برق را انجام دادم.

این کارها همزمان شد با درگذشت پدرم و این خانه در چرخه ارث و میراث با خواهران و برادرم افتاد. مدت هشت سال طول کشید این خانه را از چرخه ارث و میراث درآوردم و حدود یک سال و نیم زمان برد تا به کمک دوستان، آن را مرمت کردیم. البته در این مدت، در این خانه حیات اجتماعی وجود داشت و فقط قسمتی از آن خالی و متروک شده بود».

ناصر اصلانی معتقد است مرمت این خانه کاری جمعی بود که همه دوستانش به آن کمک کردند و مجموعه خوبی برای مرمت کنارش جمع شدند، او فرآیند این آبادانی را به مانند روایت سیمرغ عطار می‌داند. راهی که پیمودنش یگانگی به رهروان هدیه می‌دهد. و آنچه مهم است و شاید بازتاب و جلوه‌ای در جامعه نداشته باشد، این است که کارهای قشنگ و بزرگ همه خصوصی بوده. یعنی کارهای دولتی خاص و زیبا نداشته‌ایم و اگر پروژه‌ای هم به اسم دولت تمام شده، وقتی کنکاش می‌کنیم رد پایی از یک فرد خصوصی را میبینیم که بنیانگذار آن بوده است. 

ناصر اصلانی می‌گوید: «من در خارج از ایران هر جایی که بنای قدیمی می‌دیدم ناخودآگاه لبخندی بر لب می‌زدم و احساس خوبی داشتم. از ونیز تا بخارا و در داخل ایران مانند شهر اصفهان. یک باوری در من ایجاد شد که انگار این حس خوب به ریشه و اصل انسان بازمی‌گردد. مانند اینکه انسان در کنار پدربزرگش است و احساس امنیت می‌کند. بر این اساس خواستم یک کار کوچکی انجام دهم و این بنا را مرمت کردم».

از دلایلی که خانه‌های قدیمی ایجاد آرامش و حس خوبی دارند، حس نوستالژیک، فرمهای معماری سنتی مانند قوس و هلال‌ها و نیز وجود حیاط در آن است که چشم‌انداز بی‌نهایت به انسان می‌دهد. و این حوض در گذشته نمادی از اتصال زمین به آسمان بوده است. فرصت حضور برای همه هست. بچه‌ها بازی می‌کنند، بزرگ‌ترها گپ می‌زنند. کسی حوصله‌اش سر نمی‌رود.

ناصر اصلانی می‌گوید: «دیروز مهمانی داشتیم که بعد از نهار سکوتش را شکست… گفت این در و دیوارها می‌گوید حرف بزن و از خاطرات خانه قدیمی‌شان و زندگی ۲۵ساله با پدر و مادرش گفت. یا این خانه دوستی دارد که حتی اسمش را نمی‌دانیم. از فال‌های حافظی که می‌آورد فهمیده‌ایم چاپخانه دارد. می‌آید در حیاط می‌نشیند و می‌گوید آمده هوا بگیرد. به یاد پدرش بغضی می‌شود و می‌رود». 

سنت مهمان‌پذیری همچون گذشته که اقوام آقای اصلانی به این خانه می‌آمدند همچنان پابرجاست. ایده مرمت و باززنده‌سازی این بوده است که حیات اجتماعی دوباره شکل بگیرد. خرید از بقال محله انجام شود. حمام عمومی محله (حمام خانوم یا قبله) رونق بگیرد و همچون گذشته فعال باشد. ناصر اصلانی می‌گوید: «در اینجا طبق سنت حاکم در گذشته، به صورت عادی ۲۰ نفر زندگی می‌کردند.

به غیر از این چون ما تبریزی هستیم، همیشه از بنیس (روستایی در محدوده تبریز) مهمان داشتیم. ولی هیچ احساس بدی نداشتیم و خیلی عادی بود، چون خانواده، بسیار مهمان‌پذیر بود. برای شروع کارهای مرمت نیاز به مجوز داشتیم که از مسیر کسب مجوز برای راه‌اندازی هاستل اقدام کردیم. در میراث برای هیچ کس مفهوم نبود که چرا من می‌خواهم خانه پدری‌ام را مرمت کنم و نمی‌خواهم بعد از مرمت از آن پول در بیاورم.

اگر اینجا مجوزهاستل، رستوران، کافی‌شاپ و… داشت به قیمت خانه بسیار می‌افزود. اما این اختیار را از من سلب می‌کرد که درباره خانه بتوانم تصمیم بگیرم و می‌بایست برای ورود هر کسی محدودیت‌هایی قایل می‌شدیم و اصولا حالت خانه را از این ساختمان می‌گرفت». البته به جز خانه مسکونی، کاربریهای فرهنگی دیگری هم در این خانه برقرار است. پس از مرمت، بخشی از کتابخانه پدرم (غلامعلی اصلانی) را به اینجا آوردم که جای اصلی آن در گذشته بود. با برگزاری بازارچه‌های محلی برای حضور خانم‌های کارآفرین محله که تلاش شده است به بهانه فرصت بازدید از خانه امکان فروش برایشان ایجاد شود.

یک کتابخانه کوچک وجود دارد که ناشران با اعتماد به ریحانه ظهیری تجهیزش کرده‌اند. برای بچه‌های محله، ماهی دو بار «خاله شیما» یی است که برای بچه‌های ۴ تا ۸ سال برنامه‌های کتابخوانی و فعالیت می‌گذارد. بچه‌ها برای کمک به درسشان هم اینجا می‌آیند. برای همه آن‌هایی که می‌خواهند تجربه پیش بردن کاری را داشته باشند و جایی نداشته‌اند مناسب است.

مثلا پادکست بی‌نهایت صفر جدا از مصاحبه با آقای اصلانی، تعدادی از اپیزودهایش را هم اینجا ضبط کرد و البته امیر کاظمی یکی از دوستان خوب این خانه است. این خانه هر روزش پر از ریزداستان‌هایی است که از بستر دوست داشتن رشد می‌کنند. همسایه میوه درخت می‌فرستد، برای روز پدر شیرینی میآورند یا اهالی مهمانشان را می‌آورند که «ببین محله ما چنین خانه‌ای دارد».

اما مهم‌ترین اتفاقی که بعد از مرمت افتاد این بود که کسانی آمدند و از اهالی این خانه، سراغ خانه‌هایی از این دست را گرفتند برای زندگی یا محل کار. این امید بزرگی است. این شهر مال آدم‌هایش است، اگر قرار است ساخته شود باید آن‌ها بسازند و از همه مهم‌تر با آگاهی بسازند. بسیاری زندگی در برج‌های بلند را دوست دارند اما این مزیتی نیست برای کسانی که داشتن حیاط را انتخاب می‌کنند. موضوع مهم اینجا برای ما عشق کاشتن است… همانطور که مولوی می‌گوید: در این خاک در این مزرعه پاک / به جز مهر به جز عشق دگر هیچ نکاریم. 

از آقای اصلانی درباره این موضوع پرسیدیم که با توجه به باریکی کوچه و نبود جای پارک ماشین چه محدودیت‌هایی دارید؟ و او در پاسخ گفت: «این از ویژگی‌های این محله است و ما آن را پذیرفته‌ایم و با همین زندگی می‌کنیم و به محدودیت‌های آن فکر نمی‌کنیم. تمام زیبایی و کیف این خانه این است که در این بافت قرار دارد. ما به سبب این خانه بازار و محله پایین‌شهر و باریک بودن کوچه‌ها را تجربه می‌کنیم. مانند پیرمردی که چهره چروکیده‌ای دارد و زیبایی خود را دارد و کسی که هنرمند است به زیبایی آن پی می‌برد. یکی از جذابیت‌های این بافت این است که مردم محله همدیگر را می‌شناسند و سلام و علیک داریم. نکته دیگر اینکه این محله در حصار صفوی است و محله‌ای تاریخی است. پس این محله نباید مطابق میل ما ساخته شود، بلکه ما باید مطابق ویژگی‌های این محله خود را وفق دهیم». 

اقدام برای مرمت این خانه باعث ایجاد انگیزه برای افراد دیگر شد تا اقدامی مشابه انجام دهند. همچنان دل‌نگرانی برای افراد بسیاری وجود دارد که این محله‌ها نتواند نیازهای جوامع را برطرف سازد یا اینکه افراد محله با مشکلات فراوانی همراهند. اما با شکل‌گیری چنین خانه‌هایی و زیست دوباره و بازگشت ساکنین قدیمی و بااصالت آن رفت و آمد زیادتر شده و مشکلات اجتماعی محله کمتر می‌شود. افراد زیادی به آقای اصلانی پیشنهاد خرید این خانه را می‌دهند و او در پاسخ به آن‌ها می‌گوید که یکی مثل همین برای خودت بساز! در نتیجه خانه اصلانی روی افراد زیادی تأثیر گذاشت و موجب گسترش تفکر احیا و مرمت خانه‌های قدیمی شد. 

شوربختانه بناهایی که در اختیار فعالیت‌های دولتی قرار می‌گیرند، آزادی و اختیار و حتی بازدید عمومی مردم از آن گرفته می‌شود. وقتی از آقای اصلانی درباره ثبت ملی شدن این خانه پرسیدیم او نیز همین موضوع را مطرح کرد و گفت: «نگران ثبت ملی شدن بنا و از دست دادن بنا نیستم.

چون همانطور که از گذشتگان به من رسیده است به آیندگان خواهد رسید. این خیلی مهم است که این خانه ۲۰۰ سال قدمت دارد و کسانی که این خانه را ساخته‌اند دیگر حتی نوه‌های آن‌ها هم از دنیا رفته‌اند. و من هم یکی از آن افراد خواهم بود و اینجا باید وظیفه‌ام را درست انجام دهم و این تمام فکری است که دارم». در فرآیند مرمت این بنا، بخش‌هایی تازه به آن اضافه شد از جمله نوسازی حمام و توالت و دیگر به روزرسانی‌های خانه که از نیازمندی‌های روزگار نو است و هم‌چنین یک آب انبار قدیمی هم پیدا شد که صاحبان قدیمی از آن مطلع نبودند.

ظاهرا در دهه ۱۳۳۰ و پس از لوله‌کشی آب شهر تهران، بخشنامه‌ای مبنی بر لزوم پر کردن آب‌انبارهای خانگی صادر می‌شود و چون خانواده آقای اصلانی در دهه ۱۳۵۰ این خانه را خریده بودند از وجود این آب انبار مطلع نبودند و با خاکبرداری‌های با حجم زیاد، این آب انبار قدیمی جلوهنمایی کرد. در حال حاضر با توجه به سابقه آقای اصلانی در جهانگردی و نقش‌شان در اصلاح جاده ابریشم، عضویت‌شان در یونسکو و بازتاب حضورشان در مطبوعات کشورهای دیگر، این فضا در حال تجهیز به عنوان موزه جهانگرد محله سیروس است.

تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات