از مدرسه تا خانواده، به سوی همدلی چندفرهنگی؛
خشونت را با تفکر درهم بشکنیم

بررسی دقیق روابط انسانی نشان میدهد بسیاری از خشونتها، ریشه فرهنگی دارد، اما مانند سایر ابعاد فرهنگ، قابل اصلاح و جایگزینی با فرهنگ عاری از خشونت است. یکی از ریشههای فرهنگی خشونت تعصبورزی ناشی از برتر دانستن اعتقادات و باورهای شخصی یا فرهنگی است.
روزنامه اعتماد در مطلبی نوشت: خشونت، پدیدهای با قدمت تاریخ بشر، در تمامی ابعاد زندگی فردی و اجتماعی حضور داشته است. اگرچه خشونت مختص دورهای خاص از زندگی انسانی نیست و در سنین و موقعیتهای مختلف بروز میکند، اما رفتارهای خشونتآمیز در بزرگسالی اغلب ریشه در پرخاشگریهای دوران نوجوانی دارند. این ارتباط، اهمیت آموزش را در جهت مقابله با خشونت در این سنین بیش از پیش نمایان میسازد. ماکس وبر با تاکید بر نقش آموزش در کاهش خشونت، معتقد است: «خشونت به عنوان یک ابزار مشروع در جامعه، نشانه ناتوانی نظامهای تربیتی و اجتماعی است.» این دیدگاه، بر نقش کلیدی تربیت در شکلگیری انسانهای مدبر و اخلاقمداری که قادر به زندگی مسالمتآمیز با دیگران هستند، تاکید دارد.
خشونت بهطور کلی به معنای «رفتاری است که برای آسیب رساندن به دیگری از کسی سر میزند و دامنه آن از تحقیر و توهین، تجاوز، ضرب و جرح تا تخریب اموال و دارایی و قتل گسترده است و به معنای هرگونه شکستن، تخلف کردن، تخطی کردن و نقض کردنِ یک چارچوب یا هنجار و سرپیچی کردن، تجاوز کردن و فراتر رفتن از آن است که با استفاده مستقیم یا غیرمستقیم از نیرو، زور، فشار یا اجبار، همواره به چیزی از جنس حقوق، نیاز، کرامت، سلامت یا داراییهای انسان، ضربه وارد میکند که در جامعه امروزی به یک معضل اجتماعی رو به رشد و به عنوان بخشی از رفتار معمولی تبدیل شده است.»
بررسی دقیق روابط انسانی نشان میدهد بسیاری از خشونتها، ریشه فرهنگی دارد، اما مانند سایر ابعاد فرهنگ، قابل اصلاح و جایگزینی با فرهنگ عاری از خشونت است. یکی از ریشههای فرهنگی خشونت تعصبورزی ناشی از برتر دانستن اعتقادات و باورهای شخصی یا فرهنگی و همچنینعدم احترام به فرهنگ دیگری شامل اعتقادات، باورها، ارزشها و آرزوها بر اثرعدم آشنایی با فرهنگهای متفاوت است که منجر به ناتوانی یا پایین آمدن کیفیت زیست مسالمتآمیز است. تعصب به دلیل پافشاری بر عقاید شخصی وعدم پذیرش دیگری یا ناآگاهی از تفاوتها نشأت میگیرد و نخستین گام برای کاهش و جلوگیری از افراط در خشونت، ترویج تسامح، تساهل و مدارا است.
آمارها نیز گویای این واقعیت هستند. به عنوان نمونه در سال ۲۰۱۶ یک نظرسنجی در ۵۳ کشور جهان نشان داد که ۷۵درصد دانشآموزان به دلیل ظاهر فیزیکی، جنسیت یا قومیت خود مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند. همچنین پژوهشهای متعدد نشان دادهاند که آموزش، تاثیر بسزایی در کاهش خشونت در سطوح مختلف دارد و آموزش مهارتهای زندگی به کودکان و نوجوانان میزان خشونت را بهشدت کاهش میدهد. سازمان بهداشت جهانی (۲۰۲۰) حوزههای اصلی مهارتهای زندگی را شامل خودآگاهی، مقابله با هیجانات و استرس، تصمیمگیری، حل مساله، تفکر خلاق و انتقادی، همدلی و ارتباط بین فردی و موثر میداند.
باتوجه به نقش محوری آموزش در کاهش خشونت، برنامه درسی به عنوان قلب هر نظام آموزشی، نقشی حیاتی در پرورش تفکر انتقادی، حل مساله، درک فرهنگی و کاهش تعصب در میان دانشآموزان ایفا میکند. روشهای سنتی آموزش که مبتنی بر حافظهمحوری و آموزشهای صرفا اخلاقی هستند، باید با رویکردهای جایگزین مانند «فلسفه برای کودکان»، آموزش چندفرهنگی و یادگیری مبتنی بر مساله جایگزین شوند.
برنامه درسی فلسفه برای کودکان: تفکر سنگبنای آموزش ضد خشونت
متیو لیپمن به عنوان بنیانگذار برنامه آموزش فلسفه برای کودکان معتقد است که بر اثر سخنرانی معلم، یادگیری کودکان سطحی، تقلیدی و تفکرشان معمولی خواهد بود که درنتیجه به تعصب و جانبداریهای غیرمنطقی گرایش پیدا میکنند، چرا که از طریق سخنرانی نمیتوان به دانشآموزان یاد داد که انتقادیتر فکر کنند. علاوه بر تفکر انتقادی پرورش تفکر مراقبتی در فلسفه برای کودکان جایگاه ویژهای دارد. این تفکر دربرگیرنده مراقبت لازم و تلاش برای گوش دادن به گفتههای دیگران و افزایش ظرفیت درک مزیتهای هر کدام از نظریههاست. این فرآیند همچنین شامل ارزش قائل شدن به گفتوگو و اندیشه و پذیرش پیامدهای آن است. تفکر مراقبتی شامل استدلال پرشور و قوی و توجه به خود و دیگران از قطعیپنداری ادعاها در ارتباط با موضوعات مختلف است.
پرورش مهارتهای تفکر که بهزعم لیپمن مشتمل بر تفکر انتقادی، خلاقانه و مراقبتی و به عبارتی تفکر چندبعدی است به پرورش قوه داوری و انجام انتخابهای صحیح منجر خواهد شد. تفکر انتقادی به تفکر معقول و تأملی اطلاق میشود که بر تصمیمگیری در مورد آنچه باید باور کرد یا انجام داد، متمرکز میشود. متفکر انتقادی میکوشد تا از سوگیریها و روشهای خود آگاه باشد و منطقی، خلاق و انعطافپذیر باشد. دیوئی تفکر انتقادی را قضاوت معلق و تردید سالم در برخورد با مساله تلقی میکند، یعنی قطعی تلقی نکردن نظریه ضمنی خود و توجه به نسبیت و انعطافپذیری و زیر سوال بردن میزان دانش منفی خود و پرهیز از جزمنگری و تحجر فکری.
به عبارتی تفکر انتقادی یک فرآیند است که هم جنبه عاطفی دارد و هم عقلانی، افراد دارای تفکر انتقادی، کنجکاو، انعطافپذیر، شریف و شکاک هستند و قادرند تعصب را از منطق و حقایق را از عقاید تمییز دهند و فکر را به صورت عقلانی و هدفدار همراه با عواطف و شهود به کار ببرند. تفکر انتقادی همانطور که از نام آن پیداست، به معنای نقادانه اندیشیدن است؛ یعنی هر دادهای پیش از آنکه پذیرفته یا رد شود، نخست تجزیه و تحلیل گردد، مستدل بودن یا نبودن آن مشخص شود، درستی و نادرستی آن ارزیابی گردد. این کار مانع از شکلگیری باورها، عقاید و قضاوتهای نادرست و مانع پذیرش اخبار و دادهها بدون بررسی منابع، اسناد و شواهد میگردد.
پائولو فریره بر این نکته تاکید میکند که آموزش میتواند به افراد کمک کند تا درک بهتری از حقوق خود و دیگران داشته باشند و از رفتارهای خشونتآمیز پرهیز کنند و معتقد است: «تعلیم و تربیت فرآیندی است که باید به افراد قدرت تفکر و عمل عادلانه را بدهد.» خشونت ابتدا از افکار ناشی میشود؛ بنابراین، تعلیم و تربیت باید به تغییر نگرشها کمک کند.
روش تدریس مبتنی بر حل مساله: زندگی واقعی در مدرسه
جان دیویی معتقد است آموزش عبارت است از تجربه کردن برای به دست آوردن تجربه به وسیله تجربه. نظام آموزشی باید امکان کسب تجربه را برای دانشآموزان فراهم کند. دیویی معتقد است مدرسه نه محل تمرین برای زندگی، بلکه خود زندگی است. بنابراین، دانشآموزان باید در مدرسه چالش را تجربه کنند تا توانایی کنترل رفتار خود را در موقعیتهای مختلف به دست آورند. به عبارتی «آموزش باید به ما یاد دهد که چگونه با هم زندگی کنیم و مشکلات را به شیوهای صلحآمیز حل کنیم.» که نشاندهنده اهمیت آموزههای اجتماعی و مدنی در نظام تعلیم و تربیت است.
مهارت حل مساله یکی از انواع تفکر است که شباهت بسیاری با تفکر انتقادی دارد. یکی از وجوه تمایز این دو آن است که تفکر انتقادی بیشتر به فرآیند تفکر مربوط میشود، درحالی که حل مساله بیشتر با فرآورده یا نتیجه تفکر سر وکار دارد و به عنوان یکی از روشهای
یاددهی-یادگیری در دسته روشهای فعال و دانشآموزمحور قرار میگیرد. بسیاری از خشونتها آنجا اتفاق میافتد که فرد در موقعیتی جدید که دارای چالش است، قدرت اتخاذ تصمیم یا تصمیم صحیح را ندارد، چون به قول دیویی تاکنون موقعیت چالشی و جدید را تجربه نکرده است، بنابراین توان کنترل رفتاری خود را ازدست داده و براساس احساسات، هیجان یا عوامل محیطی اولین تصمیم را که به صورت عجولانه به ذهن متبادر میشود به اجرا میگذارد، بنابراین ضروری است دانشآموز در مدرسه چالش را تجربه کند و تعادل شناختی وی بهطور مکرر بههم زده شود. در روش تدریس حل مساله، دانشآموزان با مسالهای جدید روبهرو میشوند و قبل از هر تصمیمی، تمام جوانب آن را بررسی میکنند. سپس، راهحلها و راهکارها را مطرح میکنند و پس از راستیآزمایی، بهترین راهحل را اجرا میکنند. در پایان نیز، با بازگشت به عقب، درستی راهحل خود را میآزمایند و مسوولیتپذیری را تمرین میکنند.
دانشآموزی که با این روش آموزشدیده است، برخلاف دانشآموزی که در روش سنتی، قدرت تصمیمگیری، تفکر، مسوولیتپذیری و بررسی جوانب را ندارد، میتواند با انتقال یادگیری به موقعیتهای جدید و در زندگی واقعی از تصمیمهای عجولانه در موقعیتهای جدید و چالشی پرهیز کند. این دانشآموز براساس تمرین و تجارب قبلی یادگرفته است که هنگام خشم، اولین تصمیم بهترین نیست و نیازمند بررسی از تمام جوانب است و مسوولیت هر عملی نیز برعهده خودش خواهد بود.
برنامه درسی چندفرهنگی؛ سلاحی ضدتعصب
آموزش چندفرهنگی شامل کنجکاوی فکری، انتقاد از خود، توانایی تشکیل یک نظر مستقل با ارزیابی استدلالها و مدارک، احترام نسبت به دیگران، حساسیت به شیوههای دیگر تفکر و زندگی و فعالیتهایی است که با هدف دور شدن از تعصب فرهنگی گام برمیدارد و به دانشآموزان این فرصت را میدهد تا ضمن هویتیابی و نقد فرهنگ و عقاید خود و دیگری، از هرگونه تعصب جنسی، قومی، مذهبی، سنی و اقتصادی دوری کنند و تصمیمگیریهایشان براساس پیشداوری نباشد.
بنابراین برنامه درسی چندفرهنگی ساز و کاری است که میتواند از طریق توانمندسازی افراد و گروهها از منظر برخورداری از دانش، نگرش و مهارت برای زیست مسالمتآمیز در جامعه موثر باشد.
پژوهشها نشاندهنده غفلت برنامه درسی رسمی از چهار مولفه آموزش چندفرهنگی یعنی آموزشمحور، اقلیتمحور، انسانمحور و کثرتگرا است. ظهور این مولفهها در برنامه درسی به منزله شنیدن تمامی صداها و انعکاس تفاوتها و در نتیجه پذیرش و احترام به دیگری و پرهیز و اجتناب از تعصب و پافشاری بر عقاید شخصی وعدم پذیرش دیگری بر اثرعدم شناخت از تفاوتها خواهد بود.
به عبارتی دیگر با آموزش چندفرهنگی میتوان امیدوار بود رواداری جایگزین خشونت ناشی از تعصب گردد. رواداری به معنای پذیرش صمیمانه وجود طیف گوناگونی از باورها و دیدگاههاست که احترام و تعامل برابرانه و متقابل را ممکن میسازد و اعمال خشونت، زور و اجبار را بر دیگری ناممکن میکند و از هرگونه پیشداوری و نگرش منفی و خصمانه نسبت به فرد یا گروهی خاصی جلوگیری خواهد شد.
برای دستیابی به جهانی عاری از خشونت، ضروری است که انسانمحوری و انسانگرایی با محوریت اخلاق جایگزین ساختارهای ایدئولوژیک شود. زمانی که نگاهها انسانمحور شود، انسان را به عنوان انسان، صرفنظر از قومیت، نژاد، مذهب و جنسیتش، خواهیم دید. آموزش و پرورش، با ترویج تفکر انتقادی، حل مساله، آموزش چندفرهنگی و رواداری، میتواند نقش مهمی در تحقق این هدف ایفا کند. پیر بوردیو تاکید میکند که آموزش میتواند به شکلدهی هویت اجتماعی و سیاسی افراد کمک کند و با آگاهیبخشی، رفتارهای خشونتآمیز را کاهش دهد و معتقد است که «آموزش به ما میآموزد که چگونه به عنوان شهروندان فعال در جامعه عمل کنیم.»
پیشنهاد میگردد خانوادهها نیز در غفلت برنامه درسی از این آموزشها، به کودکان بیاموزند هر اطلاعاتی را پیش از پذیرش، نقد و تحلیل کنند و در خانواده، گفتوگوهای باز درباره مسائل اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی ترتیب دهند. همچنین اجازه دهند فرزندان در موقعیتهای چالشی قرار بگیرند تا تصمیمگیری منطقی را تمرین کنند و به جای ارایه راهحل آماده از آنها بپرسند: به نظرت چهکار کنیم؟ لازم است خانوادهها با معرفی فرهنگهای مختلف (از طریق فیلم، سفر، کتاب) تعصب را کاهش دهند و از کلیشههای جنسیتی و قومی در گفتار روزمره پرهیز کنند و درنهایت مسوولیتپذیری را با آنها تمرین کنند.
امید است نظام آموزشی و خانواده با همکاری یکدیگر نسلی را پرورش دهند که به جای خشونت، گفتوگو و به جای تعصب، احترام را انتخاب کند.
دکتر وریا نوروزی (دکترای مطالعات برنامه درسی)