ترنج موبایل
کد خبر: ۸۶۹۹۳۱

مذاکرات ایران و آمریکا؛ پشت پرده طرح حمله اسرائیل به ایران چیست؟

مذاکرات ایران و آمریکا؛ پشت پرده طرح حمله اسرائیل به ایران چیست؟

گزارش‌های فزاینده درباره احتمال حملات قریب‌الوقوع اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای ایران، می‌توانند اهداف متعددی را دنبال کنند: از اعمال فشار روانی و دیپلماتیک بر تهران در آستانه مذاکرات گرفته تا تلاشی عامدانه از سوی بنیامین نتانیاهو برای گسترش دامنه جنگ در غزه؛ هدفی بلندمدت که سال‌هاست در دستورکار او قرار دارد.

تبلیغات
تبلیغات

فرارو- جورجیو کافیرو کارشناس ارشد مسائل بین الملل در موسسه خاورمیانه

به گزارش فرارو به نقل از نیوعرب، از ۲۴ فروردین (۱۲ آوریل) تاکنون، پنج دور مذاکرات هسته‌ای میان ایران و ایالات متحده با میانجی‌گری عمان در شهرهای مسقط و رم برگزار شده است؛ مذاکراتی که با وجود پیگیری مداوم، هنوز به گشایشی سرنوشت‌ساز منجر نشده‌اند. با این‌حال، علی‌رغم شکنندگی و ناپایداری مسیر گفتگوها، نشانه‌هایی از تداوم و پیشرفت در این رایزنی‌ها دیده می‌شود؛ نشانه‌هایی پدیدار شده که بارقه‌ای از امیدی محتاطانه را زنده کرده‌اند؛ نشانه‌هایی که حاکی از آن‌اند شاید تهران و واشنگتن، هفت سال پس از خروج یک‌جانبه آمریکا از توافق تاریخی برجام، بتوانند بر سر احیای نسخه‌ای تازه از آن به تفاهم برسند.

سکوت جمهوری خواهان؛ چرا کسی با ترامپ مخالفت نمی‌کند؟

در حال حاضر، چشم‌انداز دستیابی به توافقی موسوم به «برجام ۲» تا حدی امیدوارکننده به‌نظر می‌رسد؛ چرا که هم آمریکا و هم ایران، سیگنال‌هایی از آمادگی برای حل‌وفصل بن‌بست هسته‌ای از طریق امتیازدهی متقابل مخابره کرده‌اند. با این حال، فرآیند مذاکرات همچنان به‌شدت حساس، ناپایدار و مستلزم مدیریتی دقیق، مرحله‌به‌مرحله و حساب‌شده است. واقعیت این است که در هر دو سوی میز مذاکره چه در واشنگتن و چه در تهران جریاناتی وجود دارند که اساساً با دیپلماسی مخالف‌اند و هرگونه تعامل را مردود دانسته و طرف مقابل را ذاتاً «شرور» و غیرقابل اعتماد می‌دانند.

با این‌حال، آنچه بیش از هر چیز جلب توجه می‌کند، موفقیت نسبی دو کشور در مهار فشار عناصر تندرو و جلوگیری از تأثیرگذاری آن‌ها بر روند مذاکراتی است که از ۲۴ فروردین در مسقط آغاز شده و همچنان ادامه دارد.  در تناقضی چشمگیر، بازگشت ترامپ؛ همان رئیس‌جمهوری که در مه ۲۰۱۸ با خروج یک‌جانبه‌اش عملاً برجام را به نابودی کشاند اکنون ممکن است به‌طرزی غیرمنتظره، شانس احیای نسخه‌ای تازه از آن را افزایش داده باشد.

این روند، ریشه در ساختار سیاسی ایالات متحده دارد؛ به‌ویژه در درون حزب جمهوری‌خواه، جایی که سنت مخالفت با هرگونه تعامل دیپلماتیک با ایران، ریشه‌دار و دیرینه است. قانون‌گذاران و تحلیل‌گران جمهوری‌خواه همواره از منتقدان سرسخت گفت‌وگو با تهران بوده‌اند. با این حال، سکوت نسبی این جناح در برابر تلاش‌های اخیر دونالد ترامپ برای تعامل با ایران، نشان می‌دهد که بسیاری از محافظه‌کاران تمایلی به مقابله مستقیم با او ندارند. در نقطه مقابل، اگر امروز کامالا هریس در کاخ سفید حضور داشت و تصمیم می‌گرفت نمایندگانی را برای مذاکره به مسقط و رم اعزام کند، بی‌تردید با موجی از مخالفت سیاسی روبه‌رو می‌شد.

آیا ترس از جنگ، سیاست‌سازان عرب را به سوی تعامل با ایران کشانده است؟

یکی دیگر از عوامل دلگرم‌کننده را باید در تغییر رویکرد سیاست خارجی برخی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس جست‌وجو کرد؛ کشورهایی که در سال‌های اخیر، بازنگری‌هایی در نگرش خود نسبت به ایران داشته‌اند. در دوران ریاست‌جمهوری باراک اوباما، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و بحرین با رویکردی سرد و بی‌اعتماد نسبت به برجام برخورد کردند و بر این باور بودند که واشنگتن در این توافق، ملاحظات امنیتی پادشاهی‌های عرب حاشیه خلیج فارس را نادیده گرفته است. ریاض، ابوظبی و منامه، از تصمیم دولت ترامپ برای خروج از توافق استقبال کردند و به‌طور فعال، واشنگتن را به اتخاذ سیاست «فشار حداکثری» علیه تهران ترغیب نمودند.

با این حال، نظم ژئوپلیتیکی خلیج فارس در سال‌های اخیر دستخوش تحولی چشمگیر شده است. تندروترین منتقدان ایران در میان کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس امروز در مسیر تنش‌زدایی با جمهوری اسلامی قرار دارند و به‌جای سیاست تقابل، راهبرد کاهش تنش و تعامل دیپلماتیک را در پیش گرفته‌اند. برای این کشورها، ثبات منطقه‌ای به ضرورتی حیاتی تبدیل شده که مستقیماً با اهداف توسعه‌ای و برنامه‌های متنوع‌سازی اقتصادی آن‌ها گره خورده است؛ اهدافی که با مخاطرات ناشی از درگیری احتمالی با ایران، به‌وضوح در تعارض قرار دارد.

تصمیم‌سازان کشورهای عربی حوزه خلیج فارس، وقوع جنگی میان ائتلاف آمریکا-اسرائیل و ایران را بدترین سناریوی ممکن تلقی می‌کنند؛ سناریویی که آن‌ها را به‌واسطه موقعیت ژئوپلیتیکی‌شان، به خط مقدم درگیری خواهد کشاند. هرچند برخی مفاد توافق هسته‌ای جدید ممکن است همچنان دغدغه‌هایی را در پایتخت‌های عربی برانگیزد، اما اکنون اجماعی گسترده در میان رهبران شورای همکاری خلیج فارس شکل گرفته است: «دیپلماسی، تنها مسیر واقع‌گرایانه برای مهار تنش‌های هسته‌ای میان واشنگتن و تهران است.»

سیاست خارجی معامله‌محور؛ خلیج فارس در قلب استراتژی ترامپ

در جریان سفر ماه مه ۲۰۲۵ به منطقه، دونالد ترامپ، چهل‌وپنجمین و چهل‌وهفتمین رئیس‌جمهور ایالات متحده در قالب سفری رسمی به ریاض، دوحه و ابوظبی رفت. در این دیدارها، رهبران کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس در گفت‌وگوهایی مستقیم با هیأت آمریکایی، پرونده هسته‌ای ایران را به بحث گذاشتند. ترامپ در این نشست‌ها پیامی شفاف منتقل کرد: «ترجیح فرصت‌های اقتصادی بر تقابل نظامی.» این رویکرد، چرخشی معنادار از دستورکار سنتی نومحافظه‌کاران به‌شمار می‌آید؛ جریانی که همواره بر هماهنگی کامل با خواست اسرائیل برای اقدام نظامی علیه ایران پافشاری کرده است.

رهبران عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی امروز از نفوذ قابل‌توجهی بر دونالد ترامپ برخوردارند و حتی در مواردی از اهرم فشار نیز بهره‌مندند. دلیل این نفوذ، رویکرد کاملاً «معامله‌محور» ترامپ در روابط بین‌الملل است؛ رویکردی که نه‌فقط در قبال پادشاهی‌های خلیج فارس، بلکه نسبت به تمامی کشورهای جهان مشهود است. تأثیرگذاری کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس بر تصمیمات ترامپ در تحولات مختلفی از جمله در تغییر موضع او نسبت به تحریم‌های سوریه بازتاب یافته است. این نفوذ، به‌احتمال زیاد، پس از امضای قراردادهای چندمیلیارد دلاری در جریان سفر اخیر ترامپ به منطقه، به‌طور چشمگیری افزایش یافته است.

ابهام در مواضع آمریکا؛ مانع جدی در مسیر توافق با ایران

یکی از موانع کلیدی پیش‌روی مذاکرات جاری، ابهام در مواضع ایالات متحده است؛ موضوعی که از دید ناظران به شکل نگران‌کننده‌ای با نوسان و نبود انسجام در تیم آمریکایی همراه است. اگرچه دونالد ترامپ صراحتاً خط قرمزی در برابر ساخت سلاح هسته‌ای توسط ایران ترسیم کرده، اما استیو ویتکاف، فرستاده ویژه او در امور خاورمیانه، موضعی به‌مراتب سخت‌گیرانه‌تر اتخاذ کرده و بر سیاست «غنی‌سازی صفر» پافشاری دارد.

 این وضعیت، در کنار ابهام موجود درباره هدف نهایی دولت ترامپ اینکه آیا تنها به‌دنبال توافقی صرفاً هسته‌ای است یا خواهان توافقی جامع‌تر شامل پرونده‌هایی چون حمایت ایران از گروه‌های مقاومت، برنامه پهپادی و موشک‌های بالستیک است بر پیچیدگی فزاینده روند مذاکرات افزوده است. در سوی مقابل، عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران با صراحت اعلام کرده است که هرگونه مطالبه‌ای مبنی بر «غنی‌سازی صفر» کاملاً مردود است و حتی امکان آغاز گفتگو را نیز از بین می‌برد.

دکتر عسل راد، عضو غیرمقیم موسسه چتم هاوس معتقد است: «چارچوبی دیپلماتیک که بر واقع‌گرایی و محدودیت‌های عملی استوار باشد، منطقی‌ترین و کارآمدترین مسیر برای حل‌وفصل بحران هسته‌ای ایران به‌شمار می‌آید. در مقابل، پافشاری بر سیاست «غنی‌سازی صفر» نه‌تنها گفت‌وگوها را به بن‌بست می‌کشاند، بلکه چشم‌انداز دستیابی به یک توافق جدید را به‌شدت تضعیف می‌کند. اگر دولت ترامپ واقعاً به‌دنبال توافقی است که مانع دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای شود، باید توافقی را دنبال کند که در عین محدودسازی شدید برنامه هسته‌ای ایران و الزام به بازرسی‌های بین‌المللی، غنی‌سازی محدود را مطابق با مفاد پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای به رسمیت بشناسد.»

دکتر عسل راد در ادامه تاکید می کند: «اگر دولت ترامپ مسیر دیپلماتیکی را برای مهار برنامه هسته‌ای ایران ادامه دهد، همچنان می‌توان به دستیابی به توافق امیدوار بود؛ اما در صورت پافشاری بر سیاست غنی‌سازی صفر، این امید عملاً از بین خواهد رفت. واقعیت این است که تاکنون پنج دور مذاکره برگزار شده و هر دو طرف از آن به‌عنوان گفت‌وگوهایی سازنده یاد کرده‌اند؛ نشانه‌ای روشن از آن‌که هنوز فضای مذاکره پابرجاست.»

دکتر «سینا عضدی»، استاد مدعو در مدرسه روابط بین‌الملل الیوت دانشگاه جورج واشنگتن معتقد است: « برنامه هسته‌ای ایران را نه می‌توان با بمباران نابود کرد و نه با چشم‌پوشی از آن نادیده گرفت. این برنامه، واقعیتی انکارناپذیر است و همان‌طور که خود دونالد ترامپ نیز اذعان کرده، تنها مسیر مؤثر برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای، از راه دیپلماسی و راه‌حل‌های مسالمت‌آمیز می‌گذرد.»

پشت درهای بسته؛ مذاکرات هسته‌ای در مسیر واقع‌گرایی

در نهایت، آنچه در مذاکرات جاری میان ایران و آمریکا که در مسقط و رم در جریان است اهمیت واقعی دارد، نه شعارها و مواضع علنی همچون سیاست اعلامی «غنی‌سازی صفر»، بلکه محتوای واقعی گفت‌وگوهایی است که پشت درهای بسته در حال شکل‌گیری‌اند. واقعیت آن است که خواسته‌های مطرح‌شده از سوی واشنگتن تاکنون به میزانی نبوده‌اند که تهران را از ادامه مذاکرات بازدارند و این خود نشانه‌ای از انعطاف نسبی در موضع آمریکا است. به‌نظر می‌رسد دولت ترامپ، دست‌کم در عرصه عمل، ممنوعیت کامل غنی‌سازی اورانیوم را به‌عنوان پیش‌شرط توافق جدید مطرح نکرده است.

با توجه به شرایط کنونی، می‌توان مذاکرات هسته‌ای جاری میان ایران و آمریکا را روندی نسبتاً امیدبخش ارزیابی کرد. هر دو طرف دارای انگیزه‌هایی قوی و راهبردی برای دستیابی به توافقی تازه هستند و شواهد موجود نشان می‌دهد که مسیر تعاملات دیپلماتیک همچنان در حال تداوم است. با این‌حال، سنجش واقعی میزان پیشرفت این روند، در گرو ماهیت واقعی مطالباتی است که دولت ترامپ در پشت درهای بسته مطرح می‌کند؛ مطالباتی که بیش از هر چیز، مسیر آتی مذاکرات را تعیین خواهند کرد.

دکتر مهران کامروا، استاد علوم سیاسی دانشگاه جورج‌تاون در قطر با لحنی محتاطانه ابراز خوش‌بینی کرد و گفت: «من با احتیاط خوشبین هستم؛ چرا که به‌نظر می‌رسد هر دو طرف عزم دارند راه‌حل‌هایی عملی بیابند. روند مذاکرات بسیار کند پیش می‌رود، اما نشست‌های هفتگی در پیشبرد امور، تأثیر قابل‌توجهی داشته‌اند.» او در ادامه تاکید کرد : «این مذاکرات همچنان بسیار حساس و شکننده‌اند، اما دور پنجم که به‌تازگی برگزار شد با وجود لحن محتاطانه عباس عراقچی، نشانه‌هایی امیدوارکننده در خود دارد.»

برجسته سازی طرح حمله اسرائیل به ایران؛ ابزاری برای پنهان‌کردن جنایات غزه؟

تصمیم دولت ترامپ برای ازسرگیری مذاکرات هسته‌ای با ایران، اسرائیل را به‌شدت نگران و آشفته کرده است؛ تنها بازیگر منطقه‌ای که به‌صراحت با گفت‌وگوهای جاری میان واشنگتن و تهران مخالفت می‌کند. دکتر عسل راد معتقد است: «بر کسی پوشیده نیست که اسرائیل به‌ویژه تحت رهبری بنیامین نتانیاهودر پی حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران است. ائتلاف افراطی نتانیاهو در حال حاضر بخش‌هایی از سوریه، لبنان و سرزمین‌های فلسطینی را اشغال کرده و در غزه مرتکب نسل‌کشی می‌شود. به‌نظر می‌رسد هیچ محدودیتی برای اقدامات اسرائیل وجود ندارد؛ بنابراین، گزارش‌ها درباره حمله احتمالی را باید کاملاً جدی گرفت.»

دکتر عسل راد تاکید می کند: «اگر دولت ترامپ واقعاً خواهان جلوگیری از بروز یک درگیری بزرگ دیگر در خاورمیانه است؛ درگیری‌ای که می‌تواند پای آمریکا را به جنگ بکشاند و پروژه‌های اقتصادی شرکای منطقه‌ای‌اش را با اختلالی جدی مواجه کند باید از اهرم‌های گسترده خود برای مهار اسرائیل و جلوگیری از تشدید تنش‌ها استفاده کند.»

در حالی‌که رهبران اسرائیل ممکن است انگیزه‌های راهبردی مشخصی برای انجام حمله‌ای احتمالی به ایران داشته باشند، شواهد متعددی حاکی از آن است که چنین اقدامی دست‌کم در آینده نزدیک بعید به‌نظر می‌رسد. مهم‌ترین عامل بازدارنده، دینامیک بازدارندگی متقابل میان ایران و اسرائیل است؛ موازنه‌ای شکننده اما واقعی، که در آن هر دو طرف به‌خوبی از هزینه‌های سنگین درگیری مستقیم آگاه‌اند. با وجود لحن تهدیدآمیز مقامات اسرائیلی و گمانه‌زنی‌های رسانه‌ای، طراحان نظامی تل‌آویو به‌احتمال قریب‌به‌یقین از این واقعیت آگاه‌اند که ایران همچنان از توانمندی قابل‌توجهی برای پاسخ‌گویی برخوردار است.

دکتر مهران کامروا در این‌باره معتقد است: «هرچند اسرائیل تمایل آشکاری برای حمله به ایران دارد، اما من بعید می‌دانم که دست به چنین اقدامی بزند. با توجه به آمادگی پیشین ایران برای واکنش مستقیم علیه اسرائیل، وضعیت کنونی بیش از هر چیز بازتاب‌دهنده توازن هراس متقابل میان دو طرف است؛ توازنی شکننده اما بازدارنده، که دست‌کم در مقطع فعلی، به‌نظر می‌رسد ادامه خواهد داشت.»

برای نمونه، حوثی‌ها همچنان یکی از نیروهای قدرتمند منطقه‌ای به‌شمار می‌روند که توان ادامه حملات جسورانه به اسرائیل را حفظ کرده‌اند؛ حملاتی که در واکنش به تهاجم نظامی اسرائیل به غزه و عملیات هدفمند علیه انصارالله در صنعا و دیگر مناطق یمن صورت می‌گیرد. هرچند ظرفیت نظامی آن‌ها قابل قیاس با توان ارتش اسرائیل نیست، اما حتی حملاتی محدود نظیر یک ضربه ماهانه به فرودگاه بن‌گوریون تل‌آویو می‌تواند آسیب‌های جدی به بخش‌های حساس اقتصادی اسرائیل از جمله صنعت گردشگری و حمل‌ونقل هوایی وارد کند.

گزارش‌های فزاینده درباره احتمال حملات قریب‌الوقوع اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای ایران، می‌توانند اهداف متعددی را دنبال کنند: از اعمال فشار روانی و دیپلماتیک بر تهران در آستانه مذاکرات گرفته تا تلاشی عامدانه از سوی بنیامین نتانیاهو برای گسترش دامنه جنگ در غزه؛ هدفی بلندمدت که سال‌هاست در دستورکار او قرار دارد. این رویکرد، در عین حال می‌تواند تلاشی هدفمند برای منحرف‌کردن افکار عمومی جهانی از فاجعه انسانی و اتهامات فزاینده نسل‌کشی در غزه باشد؛ بحرانی که اسرائیل را بیش از هر زمان دیگری در عرصه بین‌المللی منزوی کرده است. فارغ از آن‌که انگیزه واقعی پشت این تهدیدها چیست، آنچه در شرایط کنونی محتمل‌تر به‌نظر می‌رسد، استمرار «خویشتنداری راهبردی» از سوی بازیگران اصلی است؛ نه ورود به یک رویارویی مستقیم و تمام‌عیار که می‌تواند منطقه را به پرتگاه یک جنگ گسترده بکشاند.

 

تبلیغات
نویسنده : جورجیو کافیرو
تبلیغات
ارسال نظرات
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات