مداخله محدود اما قاطع، فرمول جدید آمریکا
دکترین جدید ترامپ در برابر ایران و روسیه چیست؟

ایفای نقش ترامپ در برقراری آتشبس ایران و اسرائیل، نشانهای از تولد دکترین جدیدی در سیاست خارجی آمریکا است: اعمال فشار نظامی محدود همراه با مطالبه مسئولیتپذیری از متحدان. این رویکرد اکنون به پرونده اوکراین نیز تسری یافته و با حمایت اروپا و استفاده از داراییهای بلوکهشده روسیه، میتواند بدون مداخله مستقیم نظامی آمریکا، روسیه را مهار کند.
فرارو- آدرین کاراتنیکی پژوهشگر ارشد مسائل خاورمیانه شورای آتلانتیک و رئیس سازمان فریدوم هاوس ( خانه آزادی)
به گزارش فرارو به نقل از نشریه فارن پالیسی، پس از ایفای نقش ترامپ به عنوان میانجی و به ثمر رساندن آتشبس میان اسرائیل و ایران در ۲۴ ژوئن، یک تحلیلگر اوکراینی با لحنی طعنهآمیز گفت: «دونالد ترامپ به خودش نشان داد که چگونه میشود از موضع قدرت، یک بحران را خاتمه داد.» اما آیا این موفقیت در خاورمیانه فقط یک پیروزی تاکتیکی بود یا نشانهای است از تغییر بنیادین در سیاست خارجی ترامپ؟ آیا اکنون در آستانه تولد یک دکترین جدید امنیتی و خارجی برای دولت او قرار داریم؟
اگرچه سیاست خارجی ترامپ عمدتاً مبتنی بر شهود، واکنش به شرایط، معاملهگری و رویکردی غیرقابل پیشبینی است، اما بعید بهنظر میرسد که دولتش از یک دکترین نظاممند پیروی کند. با این همه، آنچه همواره برای ترامپ اهمیت داشته، کسب موفقیت بوده است و ورود او به بحران خاورمیانه میتواند طی ماههای آینده، سیاستگذاری او را به سمت رویکردی قاطعتر و جدیتر هدایت کند.
در جریان سه انتخابات متوالی، ترامپ همواره تلاش کرد تا شکاف عمیق میان محافظهکاران امنیتمحور سنتی و جناح انزواگرای هوادار ماگا را کاهش دهد. او همزمان، بر ضرورت افزایش بودجه نظامی آمریکا پافشاری میکرد و در عین حال از گرفتارشدن کشور در جنگهای بیپایان هشدار میداد. استفاده از شعار مشهور رونالد ریگان یعنی «صلح از مسیر قدرت» ابزاری بود که ترامپ به وسیله آن تلاش می کرد رضایت هر دو گروه را جلب کند. اما واقعیتهای پیچیده ژئوپلیتیکی خاورمیانه شاید او را به این جمعبندی رسانده باشد که صلح نه فقط حاصل نمایش قدرت، بلکه نتیجه کاربرد هدفمند و هوشمندانه آن است.
ترامپ و پایان انزواگرایی؛ تولد دکترین جدید آمریکا در سیاست جهانی؟
در بازخوانی تحولات اخیر، رفتار ترامپ در برابر ایران و حمایت آشکار او از ناتو در نشست اخیر لاهه، این تصور قدیمی را که ایالات متحده در مسیر انزواگرایی گام برمیدارد، کاملاً به چالش میکشد. برعکس، این تحرکات گویای آغاز ترسیم چارچوب یک سیاست خارجی و امنیتی جدید از سوی واشنگتن است؛ سیاستی که دامنه آن فراتر از مرزهای خاورمیانه کشیده شده است.
در همین راستا، مایک پنس، معاون سابق رئیسجمهور، در سخنرانی خود در جمع جمهوریخواهان تلاش کرد قالبی روشن برای آنچه امروز «دکترین ترامپ» خوانده میشود، ترسیم کند: نخست باید منافع ملی آمریکا بهروشنی تعریف شود. دوم آنکه، باید با تمام ظرفیت دیپلماسی برای حلوفصل بحران اقدام کرد. و سوم، اگر تلاشهای دیپلماتیک بیثمر ماند، باید با قدرت نظامی قاطع و بدون درگیر شدن در جنگهای طولانی، بحران را مدیریت و هرچه سریعتر عقبنشینی کرد.
اگرچه تفسیر مایک پنس از سیاست ترامپ در قبال ایران محدود به یک پرونده است، اما زمینهای برای برداشت گستردهتر فراهم میکند. به نظر میرسد رویکرد دولت ترامپ به ایران، آغاز تولد یک دکترین تازه است: «تکیه بر مداخله محدود و هدفمند نظامی آمریکا برای پشتیبانی از متحدان آسیبپذیر، آن هم درست در لحظات حساس بحرانهای راهبردی.» در عین حال، این سیاست بر مسئولیتپذیری بیشتر کشورهایی نظیر اسرائیل تأکید دارد؛ کشورهایی که باید عمده بار دفاعی خود را خود به دوش بکشند.
شکلگیری این رویکرد جدید در نشست ناتو در لاهه بهخوبی نمود پیدا کرد؛ جایی که ترامپ، با اتکا به عملکرد خود در «پرونده ایران»، حمایت پررنگش از ناتو را آن هم در چارچوب افزایش چشمگیر بودجه دفاعی اعضا مورد تأکید قرار داد. برخلاف انتظار بسیاری، آمریکا بیانیهای را تأیید کرد که هم تهدید فزاینده روسیه علیه امنیت اروپا را به رسمیت میشناخت و هم حمایت بیوقفه ناتو از اوکراین را در مواجهه با تجاوز روسیه تضمین میکرد.
چهار نشانه مهم؛ چگونه بحران ایران مسیر ترامپ در جنگ اوکراین را تغییر داد؟
چهار عامل کلیدی وجود دارد که نشان میدهد ورود ترامپ به بحران خاورمیانه میتواند مقدمه دگرگونی جدی در سیاست خارجی دولت او نسبت به جنگ روسیه و اوکراین باشد.
نخست، هیچ چیز به اندازه یک پیروزی قابل لمس، افکار عمومی و نخبگان سیاسی را قانع نمیکند. اقدام بیدرنگ ترامپ در هدف قرار دادن تأسیسات هستهای ایران و زمینهسازی برای آتشبس، این پیام را ارسال کرد که تغییر، صرفاً با تکیه بر مذاکره ممکن نیست؛ بلکه مستلزم اعمال فشار و قدرت قاطع آمریکاست.
دوم، این حمله جایگاه چهرههای متمایل به انزواگرایی در دولت ترامپ را متزلزل ساخت؛ افرادی مانند جیدی ونس، معاون اول رئیسجمهور، پیت هگسث، وزیر دفاع، و تولسی گابارد، رئیس دستگاه اطلاعات ملی که اکنون ناچارند خود را با سیاست خارجی فعالتر وفق دهند. علاوه بر این، ترامپ موفق شد انزواگرایان سرشناس جناح ماگا مانند مارجری تیلور گرین، تاکر کارلسن، استیو بنن و رند پال را به حاشیه براند؛ چهرههایی که یا به کلی با حمایت از ناتو و پشتیبانی از اوکراین مخالفت داشتهاند یا دستکم رویکردی محتاط و حداقلی اتخاذ کردهاند.
سوم، یافتههای تازه نظرسنجی بنیاد رونالد ریگان حاکی از آن است که خطمشی نوظهور ترامپ بهخوبی با دیدگاه رایدهندگان جمهوریخواه همخوانی دارد. اکثریت پایگاه رأی این حزب، با حضور آمریکا در عرصه جهانی مخالفتی ندارند و تهدیدات ناشی از چین و روسیه را جدی میانگارند. علاوه بر آن، بسیاری از جمهوریخواهان برای جسارت و اقتدار نظامی ارزش قائلاند و ایستادگی اوکراین را تحسین میکنند. آنچه پایگاه هوادار ترامپ نمیپذیرد، ورود مستقیم نظامیان آمریکایی به خطوط مقدم جنگ است؛ آنها ترجیح میدهند متحدان آمریکا بار بیشتری از هزینههای دفاعی را متقبل شوند.
در نهایت، ابتکارات دیپلماتیک استیو ویتکاف، فرستاده ویژه واشنگتن که عمدتاً مبتنی بر امتیازدهی و مذاکره با کرملین بود، عملاً به بنبست رسید. ویتکاف که پیشتر از پوتین بهعنوان «رهبر بزرگ» یاد کرده و بستهای از امتیازات یکطرفه را پیشنهاد داده بود، نهتنها به پیشبرد صلح کمکی نکرد، بلکه موجب تشدید حملات روسیه به شهرهای اصلی اوکراین شد. با وجود باز گذاشتن راه مذاکره از سوی ترامپ برای توافق با مسکو، بیاعتنایی پوتین به تلاشهای صلحآمیز او، احتمال افزایش تنش میان آمریکا و روسیه را در آینده نزدیک تقویت خواهد کرد.
دکترین جدید ترامپ؛ فشار اقتصادی به جای جنگ مستقیم برای مهار روسیه
همانطور که در برخورد اخیر دونالد ترامپ با ایلان ماسک مشهود بود، ترامپ استعداد آن را دارد که به سرعت حتی علیه متحدان و نزدیکترین شرکای خود موضع بگیرد. از همین منظر، تضاد آشکار میان امتیازدهیهای بینتیجه و سیاستهای نرمشگونه در قبال پوتین، در برابر مواضع سرسختانه ترامپ علیه ایران، زمینه را برای اتخاذ رویکردی مقتدرانهتر در برابر روسیه فراهم میسازد. البته چنین تغییری الزاماً به معنای مداخله مستقیم نظامی آمریکا نخواهد بود، اما میتواند به تشدید فشارهای اقتصادی علیه مسکو و تقویت قابل توجه بنیه دفاعی و تهاجمی اوکراین منجر شود؛ مسیر دوجانبهای که در اجلاس اخیر ناتو نیز برجسته شده است.
اروپاییها طی ماههای اخیر سهم چشمگیری در تأمین امنیت خود ایفا کرده و با افزایش کمکهای مالی به اوکراین، تلاش کرده اند شکاف ناشی از کاهش حمایتهای مالی آمریکا در دوره ترامپ را جبران کنند. با این حال، متوقف کردن ماشین جنگی پوتین نیازمند همکاری نزدیکتر با آمریکا است. اروپا همچنان برای خرید تجهیزات نظامی آمریکایی برای اوکراین به چراغ سبز واشنگتن نیاز دارد و تداوم تبادل اطلاعاتی با کییف نیز باید تضمین شود؛ مواردی که نشانههای آن در مواضع نشست اخیر ناتو مشهود بود.
مؤثرترین راه برای مهار پوتین، نمایش تعهد قاطعانه غرب به پشتیبانی درازمدت از اوکراین است. تحقق این هدف، آنگونه که «دکترین ترامپ» بر اصل خودیاری تأکید میکند، بهویژه بر دوش کشورهای اروپایی است. بانکهای اروپایی میزبان عمده ۳۰۰ میلیارد دلار ذخایر ارزی بلوکه شده روسیه هستند؛ منابعی که آزادسازی آنها از حمایت رهبران سیاسی و کارشناسان سرشناسی همچون لری سامرز، فیلیپ زلیکوف و رابرت زولیک برخوردار است.
این ذخایر، معادل چندین سال کمک نظامی واشنگتن به اوکراین است و میتواند نقشی تعیینکننده در تقویت مقاومت اوکراین در برابر موج جدید حملات روسیه به اهداف غیرنظامی ایفا کند. اندکی فشار از سوی ترامپ کافی است تا اروپا را وادار به کنار گذاشتن تعلل کند و راه را برای استفاده از این منابع باز کند؛ گامی که عملاً بار مالی جنگ را از شانههای آمریکا برمیدارد. تأمین هزینه دفاعی اوکراین از محل داراییهای بلوکهشده روسیه، بهویژه برای خرید تسلیحات آمریکایی، نمونهای برجسته از سیاستهای به سبک ترامپ است؛ چیزی معادل همان شعار معروف: «مکزیک باید هزینه دیوار را بدهد.»