ترنج موبایل
کد خبر: ۸۹۲۹۸۳

هزینه‌های پنهان اتحاد با اسرائیل؛ از ذخایر دفاعی تا اعتبار بین‌المللی

آیا پایه‌های لابی اسرائیل در آمریکا می‌لرزد؟

آیا پایه‌های لابی اسرائیل در آمریکا می‌لرزد؟

این گزارش از کاهش حمایت جناح راست آمریکا از اسرائیل به‌ویژه میان پایگاه جوان ماگا می‌گوید. اسرائیل با بی‌اعتنایی به منافع راهبردی آمریکا، واشنگتن را به حمایت بی‌قید و شرط و درگیری‌های پرهزینه سوق داده است. حملات اخیر به ایران، مصرف گسترده منابع دفاعی آمریکا و تداوم سیاست‌های اشغالگرانه، جایگاه جهانی واشنگتن را تضعیف کرده است. نویسنده خواستار بازنگری راهبردی، مشروط‌کردن کمک‌ها و رویکردی متوازن در خاورمیانه است.

تبلیغات
تبلیغات

سینا طوسی   فرارو– سینا طوسی، کارشناس ارشد غیرمقیم شورای آتلانتیک

  به گزارش فرارو به نقل از مجله د آمریکن کانسرویتیو، «مردم من دارند از اسرائیل متنفر می‌شوند.» این جمله‌ای است که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، به‌تازگی در گفت‌وگو با یکی از اهداکنندگان یهودی بیان کرده است؛ جمله‌ای که فراتر از یک اظهار نظر سیاسی، نقش یک هشدار را داشت. در حالی که تصاویر قحطی و ویرانی غزه صفحه‌ تلویزیون‌های آمریکا را تسخیر کرده، حتی خود ترامپ نیز در محافل خصوصی به واقعیت «قحطی واقعی» اذعان کرده است. این تحولات نشانه تغییر بزرگی است که می‌تواند بنیان‌های سیاست داخلی و خارجی ایالات متحده را بازتعریف کند.

شکاف در اتحاد سنتی؛ چرا حامیان ترامپ دیگر از اسرائیل حمایت بی‌قید و شرط نمی‌کنند؟

حمایت بی‌قید و شرط از اسرائیل در جناح راست آمریکا، که زمانی بدیهی و غیرقابل تردید به نظر می‌رسید، اکنون رو به فرسایش گذاشته است. صداهای نزدیک به جریان ماگا از مارجوری تیلور گرین، نماینده کنگره که جنگ اسرائیل در غزه را «نسل‌کشی» نامیده تا چهره‌های بانفوذ پوپولیست همچون استیو بنن و تاکر کارلسون آشکارا رابطه واشنگتن و تل‌آویو را زیر سؤال می‌برند. استیو بنن می‌گوید اسرائیل در میان پایگاه جوان‌تر حامیان ماگا، به‌ویژه زیر ۳۰ سال، «بسیار کم‌طرفدار» است. کارلسون نیز در گفت‌وگویی با آنا کاسپاریان، مجری مترقی، پا را فراتر گذاشت: «آن‌ها [اسرائیل] حق نودارند با مالیات من کلیساها را بمباران کنند.» ا تل‌آویو را به ارتکاب جنایت جنگی متهم کرد و ادامه کمک‌های نظامی آمریکا به این کشور را به چالش کشید.

این موج تردید فزاینده، بازتاب یک معضل ساختاری عمیق‌تر در روابط آمریکا و اسرائیل است: نمونه‌ای کلاسیک از «خطر اخلاقی». اسرائیل با این فرض عمل می‌کند که واشنگتن، فارغ از پیامدها، هزینه‌های سیاسی، مالی و حتی نظامی اقداماتش را پرداخت خواهد کرد؛ بی‌توجه به آن‌که این اقدامات تا چه اندازه می‌توانند بی‌ثبات‌کننده یا مخرب باشند. رهبران اسرائیل بارها هشدارهای واشنگتن را نادیده گرفته‌اند، توسعه شهرک‌های غیرقانونی را ادامه داده‌اند و حتی تظاهر به پذیرش راه‌حل دو کشوری با فلسطینی‌ها را کنار گذاشته‌اند؛ در عین حال، همچنان میلیاردها دلار کمک بی‌قید و شرط و حمایت کامل دیپلماتیک دریافت می‌کنند.

رابرت گیتس، وزیر دفاع پیشین آمریکا، در سال ۲۰۱۱ اسرائیل را «متحدی ناسپاس» توصیف کرد که در برابر تضمین‌های امنیتی، حمایت نظامی و همکاری‌های اطلاعاتی واشنگتن «هیچ چیز پس نمی‌دهد». همچنین، ژنرال‌های دیوید پترائوس و جیمز متیس، فرماندهان پیشین ستاد فرماندهی مرکزی ایالات متحده، هشدار داده‌اند که سیاست‌های اسرائیل مستقیماً به زیان منافع آمریکا در منطقه عمل می‌کند، احساسات ضدآمریکایی را تشدید می‌سازد و روند جذب نیرو برای گروه‌های افراطی را تسهیل می‌کند.

مصونیت مطلق اسرائیل؛ آمریکا هزینه‌های یک متحد بهره‌کش را می‌پردازد

با این حال، رهبران اسرائیل همچنان با اطمینان از مصونیت عمل می‌کنند؛ مطمئن از این‌که ایالات متحده هزینه‌های سیاسی و راهبردی اقداماتشان را خواهد پرداخت. این نه ویژگی یک اتحاد سالم، بلکه شکلی از بهره‌کشی است. هیچ‌کجا این واقعیت به‌اندازه اقدامات اخیر اسرائیل علیه ایران آشکار نیست. با وجود هشدارهای صریح واشنگتن، نیروهای اسرائیلی در ۱۳ ژوئن دست به حمله‌ای غافلگیرانه علیه ایران زدند و تأسیسات هسته‌ای، نظامی و غیرنظامی را هدف قرار دادند؛ حمله‌ای که به کشته‌شدن فرماندهان ارشد، دانشمندان و صدها غیرنظامی از جمله کودکان، انجامید. زمان‌بندی این عملیات تصادفی نبود: این حملات درست در آستانه پیشرفت چشمگیر دیپلمات‌های آمریکایی در مذاکرات هسته‌ای با تهران انجام شد.

پیامدها فوری بود و هزینه‌های آن برای ایالات متحده فراتر از حوزه دیپلماسی رفت و مستقیماً به قلب امنیت راهبردی و مادی کشور آسیب زد. به‌عنوان نمونه، در جریان دفاع شتاب‌زده از اسرائیل طی جنگ ۱۲روزه، آمریکا حدود یک‌چهارم از کل ذخایر سامانه رهگیری موشکی «تاد» خود را مصرف کرد که بخش حیاتی از شبکه پدافند موشکی پیشرفته این کشور می باشد. جایگزینی این سامانه‌ها کار ساده‌ای نیست و به گفته کارشناسان، ممکن است تا هشت سال طول بکشد تا این ذخایر به سطح پیشین بازگردد. برای کشوری که هرچه بیشتر تمرکز خود را بر بازدارندگی در برابر چین معطوف کرده، این وضعیت نه «تقسیم بار» بلکه «سواری رایگان» اسرائیل است که امنیت آمریکا را به خطر می‌اندازد.

و  ماحاصل چه بود؟ با وجود ادعاهای پیروزمندانه درباره «نابودی» برنامه هسته‌ای ایران، واقعیت همچنان در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. سرنوشت اورانیوم غنی‌شده و سانتریفیوژهای پیشرفته ایران نامشخص است و تهران با اخراج بازرسان بین‌المللی، سیاست «ابهام هسته‌ای» را در پیش گرفته است؛ رویکردی که به‌نوعی یادآور دکترین مبهم هسته‌ای خود اسرائیل است. این حملات نه‌تنها چالش را از میان نبرد، بلکه یک حقیقت تلخ را پررنگ کرد: جز با یک تهاجم تمام‌عیار آمریکا، هیچ راه‌حل نظامی برای پایان‌دادن به برنامه هسته‌ای ایران وجود ندارد. در غیاب بازرسان یا حضور زمینی، وضعیت به‌طور بنیادین غیرقابل‌راستی‌آزمایی است. تنها دیپلماسی می‌تواند مسیری برای ایجاد محدودیت‌های پایدار و قابل‌تأیید بر فعالیت‌های هسته‌ای ایران فراهم آورد.

شکست سامانه‌های دفاعی اسرائیل و آمریکا؛ موشک‌های ایران چه پیامی داشت؟

با وجود سامانه‌های پیشرفته دفاع هوایی آمریکا و اسرائیل، ده‌ها موشک ایرانی از سد دفاعی عبور کردند و سنگین‌ترین خسارات چند دهه اخیر را به شهرهای اسرائیل وارد ساختند. این جنگ، به‌جای نمایش قدرت، پرده از آسیب‌پذیری‌های عمیق برداشت. حتی چهره‌های شاخص جناح راست نیز روایت پیروزی را رد کردند: استیو بنن اعلام کرد آتش‌بس برای «نجات اسرائیل» ضروری بود، چرا که این کشور «ضربات سنگینی» متحمل شد و ذخایر دفاعی‌اش رو به پایان بود؛ ترامپ نیز اذعان کرد که اسرائیل «به‌شدت» آسیب دید. نتیجه این درگیری، نه تقویت بازدارندگی آمریکا، بلکه تحلیل رفتن منابع حیاتی، آشکار شدن شکاف‌های راهبردی و گرفتار شدن واشنگتن در یک منازعه خارجی دیگر بود.

بدتر آن‌که جاه‌طلبی‌های اسرائیل به ایران محدود نمی‌شود. تندروترین حامیان این کشور در واشنگتن اکنون از لزوم اقدام نظامی گسترده‌تر علیه سوریه و حتی ترکیه سخن می‌گویند. در همین حال، رهبران اسرائیل چشم به الحاق کامل کرانه باختری و اشغال کامل غزه دوخته‌اند؛ اقداماتی که بی‌تردید بر بی‌ثباتی منطقه خواهد افزود. این اهداف ماجراجویانه، خطر گرفتار کردن آمریکا در زنجیره‌ای از جنگ‌های بی‌پایان را به همراه دارد؛ جنگ‌هایی که می‌توانند واشنگتن را به انزوا بکشانند و منابع و اعتباری را که باید صرف مقابله با تهدیدهای واقعی شود، به هدر دهند. بار دیگر، اسرائیل انتظار دارد که ایالات متحده تمامی هزینه‌های سیاسی، مالی و نظامی را بر عهده بگیرد.

همه این‌ها در حالی رخ می‌دهد که تیترهای خبری جهان از «همدستی» آمریکا در جنگ اسرائیل علیه غزه می‌نویسند؛ جنگی که به‌طور گسترده به‌عنوان نسل‌کشی و اقدامی مبتنی بر پاکسازی قومی تلقی می‌شود. افکار عمومی جهان با شتابی چشمگیر علیه واشنگتن در حال تغییر است. اعتماد به ایالات متحده رو به فروپاشی است؛ درست در لحظه‌ای که آمریکا تلاش می‌کند متحدان جهانی را گرد آورد و در رقابت با قدرت‌های رو به رشدی چون چین و روسیه دست بالا را حفظ کند.

چرا واشنگتن چهار دهه است در دام دشمن‌تراشی خیالی افتاده؟

در چنین زمینه‌ای، مقایسه‌ای که گاه میان اسرائیل و شرکای آمریکا مانند اوکراین یا تایوان انجام می‌شود، عملاً بی‌اعتبار است. ارزیابی ارتش آمریکا نشان می‌دهد که موضع نظامی ایران ماهیتی تدافعی دارد و برنامه هسته‌ای این کشور هدف بازدارندگی دنبال می‌شود، نه تهاجم. با این وجود، واشنگتن بیش از چهار دهه است که ایران را دشمن اصلی خود فرض کرده و تمرکز وسواس‌آمیزی بر این کشور داشته است. این وسواس نابجا که عمدتاً محصول فشار اسرائیل و ملاحظات سیاست داخلی آمریکاست اهرم دیپلماتیک ایالات متحده را فرسوده و توجه آن را از چالش‌های واقعی «رقابت قدرت‌های بزرگ» منحرف کرده است.

در همین حال، اسرائیل همچنان منافع خود را در اولویت قرار داده و برای نگرانی‌های راهبردی آمریکا بهایی قائل نیست. در حالی که واشنگتن به دنبال ایجاد همسویی جهانی علیه روسیه و چین است، تل‌آویو روابط خود با هر دو قدرت را حفظ کرده است. اسرائیل از همراهی با تحریم‌های روسیه سر باز زده و همکاری‌های تجاری با پکن را گسترش داده است؛ تا جایی که یک شرکت دولتی چینی اداره بندر حیفا که نیروی دریایی آمریکا نیز از آن استفاده می‌کند را برعهده گرفته است. (بی‌اعتنا به هشدار مقام‌های آمریکایی درباره خطرات جاسوسی) سرمایه‌گذاری چین در بخش‌های فناوری و سایبری اسرائیل نیز جهش چشمگیری داشته است. در عمل، اسرائیل انعطاف خود را در صحنه جهانی حفظ می‌کند، در حالی که واشنگتن را تحت فشار می‌گذارد تا گزینه‌های دیپلماتیک خود در خاورمیانه را کنار بگذارد.

در واقع، اسرائیل همواره با هرگونه تعامل متوازن آمریکا با دیگر قدرت‌های منطقه به‌ویژه ایران و گاه عربستان سعودی مخالفت کرده است. برخلاف رقبایی چون چین و روسیه که برای حداکثرسازی نفوذ خود با همه طرف‌ها روابط برقرار می‌کنند، اسرائیل واشنگتن را وادار به اتخاذ رویکردی سخت و صفر-صد می‌کند؛ رویکردی که مسیرهای دیپلماتیک را مسدود کرده و خطر درگیری را افزایش می‌دهد. این رفتار نه نشانه یک متحد مسئول، بلکه نمونه‌ای از وابستگی اجباری است که در آن، اسرائیل تلاش می کند دامنه انتخاب‌های سیاست خارجی آمریکا را محدود سازد و در عوض، برای خود آزادی عمل نامحدود به‌دست آورد.

این الگو در طول دهه‌ها تکرار شده و پیامدهایی ویرانگر به بار آورده است. پس از یازدهم سپتامبر، همسویی آمریکا با دستورکار تندروانه اسرائیل به زنجیره‌ای از مداخلات فاجعه‌بار منجر شد. در سال ۲۰۰۲، بنیامین نتانیاهو در کنگره آمریکا ایستاد و «تضمین» داد که حمله به عراق «واکنش‌های مثبت عظیمی» در سراسر خاورمیانه به‌دنبال خواهد داشت. اما نتیجه، فاجعه‌ای تمام‌عیار بود: صدها هزار کشته، ظهور داعش و ... این ماجراجویی‌ها تریلیون‌ها دلار هزینه بر دوش آمریکا گذاشت، ظرفیت‌های آن را تحلیل برد و جایگاه دیپلماتیک واشنگتن را خدشه‌دار کرد. میانجیگری موفق چین برای آشتی میان عربستان و ایران نیز به‌خوبی نشان داد که آمریکا تا چه اندازه از نقش گذشته خود به‌عنوان میانجی صلح منطقه فاصله گرفته است.

حتی فرساینده‌تر از همه، فروپاشی اعتبار اخلاقی آمریکاست. با پشتیبانی از بدترین اقدامات اسرائیل  از سیاست‌های آپارتاید گرفته تا یورش ویرانگر به غزه  واشنگتن دیگر به‌عنوان مدافع حقوق بشر شناخته نمی‌شود، بلکه به چشم شریک جنایت و حامی سرکوب افراطی دیده می‌شود. سیاست خارجی‌ای که هم منافع ملی و هم ارزش‌های دموکراتیک را فدای یک دولت مشتری افراطی می‌کند، نه‌تنها غیرمنطقی، بلکه از نظر راهبردی نیز غیرقابل‌دوام است.

پایان اتحاد بی‌قید و شرط؛ زمان بازنگری در روابط فرا رسیده است

زمان آن رسیده که یک بازتنظیم راهبردی در روابط با اسرائیل انجام گیرد. اسرائیل آن متحد «ضروری» که اغلب به تصویر کشیده می‌شود نیست، بلکه بازیگری منطقه‌ای است که اهداف محدود و خاص خود را دنبال می‌کند، بی‌اعتنا به هزینه‌هایی که بر ایالات متحده تحمیل می‌کند. هیچ شریک جدی‌ای، بارها و بارها آمریکا را ناچار نمی‌سازد میان اصول خود و یک جنگ ویرانگر یکی را برگزیند. حمایت بی‌قید و شرط از اسرائیل، زنجیره‌ای از شکست‌ها به بار آورده و آمریکا را فقیرتر، ضعیف‌تر و منزوی‌تر کرده است.

هیچ اتحاد بین‌المللی نباید بی‌قید و شرط باشد، به‌ویژه اگر به تضعیف امنیت، دیپلماسی و جایگاه جهانی  بینجامد. سیاست خارجی مبتنی بر خویشتنداری، واقع‌گرایی و مسئولیت‌پذیری باید کمک‌ها را به رفتار اسرائیل مشروط سازد. 

تغییر مسیر ندادن، تنها به قدرت‌گیری هرچه بیشتر تندروها در تل‌آویو، تهران و واشنگتن خواهد انجامید؛ همان‌هایی که از چرخه بی‌پایان درگیری تغذیه می‌کنند. ایالات متحده اکنون در نقطه انتخابی سرنوشت‌ساز قرار دارد: یا ادامه مسیر پرهزینه‌ای که به درگیرشدگی بی‌پایان و افول راهبردی می‌انجامد، یا ترسیم مسیری تازه که بر حاکمیت، توازن و دیپلماسی واقع‌بینانه استوار باشد.

تبلیغات
نویسنده : سینا طوسی
تبلیغات
ارسال نظرات
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات