آلاسکای روسی چگونه آمریکایی شد؟

در سال ۱۸۶۷، معاملهای در نیمهشب واشنگتن امضا شد که سرزمینی بزرگتر از دو تگزاس را با قیمتی ناچیز به آمریکا سپرد. داستان آلاسکا، از اکتشافات پرماجرای روسها تا کشف طلای کلوندایک، حکایتی است از جاهطلبی، بحران و چرخشهای تاریخی که هنوز هم طنینانداز است.
فرارو- دیدار دونالد ترامپ با ولادمیر پوتین در آلاسکا که در زیر نمایشهای نظامی از پرواز بمبافکنهای بی 2 گرفته تا دالان جنگندههای اف 22 رپتور رقم خورد، یک پرده تاریخی نیز داشت و آن پذیرایی از یک مهمان در سرزمین سابقش بود.
به گزارش فرارو، این دیدار که به زعم بسیاری از رسانههای غربی، تاریخی توصیف شده است، با هدف یافتن راهی برای خاتمه دادن بحران اوکراین ترتیب داده شد اما انتخاب مکان ملاقات و نمایشهای عجیب نظامی در ابتدای این دیدار نشان داد که آلاسکا باید حامل پیام پنهان دیگری به پوتین نیز باشد. سرزمینی که پیش از این متعلق به میهمان بود. اما فارغ از موضوع دیدار ترامپ و پوتین، آلاسکا چطور به مالکیت آمریکا درآمد و این سرزمین یخی چگونه آمریکایی شد؟
در شبی سرد در واشنگتن، ساعت چهار صبح ۳۰ مارس ۱۸۶۷، دو مرد در اتاقی نیمهتاریک نشسته بودند و با قلمهایشان تاریخی را رقم میزدند. ویلیام اچ. سِوارد، وزیر خارجه ایالات متحده، با چشمانی پر از جاهطلبی، و ادوارد دو اشتکل، سفیر روسیه در آمریکا، با لبخندی محتاطانه، معاهدهای را امضا کردند که سرزمینی وسیعتر از دو برابر تگزاس را از دستان امپراتوری روسیه به آغوش نوپای آمریکا میسپرد. این معامله، که تنها ۷٫۲ میلیون دلار هزینه داشت – کمتر از دو سنت برای هر اکری (مساحتی معادل یک زمین فوتبال استاندارد) – نه تنها مرزهای قاره آمریکای شمالی را تغییر داد، بلکه نمادی شد از جاهطلبیهای امپریالیستی، بحرانهای اقتصادی و چرخشهای ژئوپلیتیکی قرن نوزدهم. اما داستان این واگذاری، مانند رودخانههای یخزده آلاسکا، لایههای عمیقی دارد: از اکتشافات پرماجرای روسی تا مقاومت بومیان محلی، از جنون سِوارد تا کشف طلایی که همه چیز را توجیه کرد.
ریشههای روسی در سرزمین یخ و خز
داستان آلاسکا با روسیه بیش از یک قرن پیش از واگذاری آغاز شد، زمانی که امپراتوری تزاری، در جستجوی ثروت و قدرت، چشمانش را به شرق دوخت. در سال ۱۷۴۱، ویتوس برینگ، دریانورد دانمارکیالاصل در خدمت تزار پیتر کبیر، برای نخستین بار به سواحل آلاسکا رسید. این اکتشاف، که بخشی از تلاشهای روسیه برای گسترش مرزهایش از سیبری به آمریکای شمالی بود، جرقهای برای تجارت پررونق خز زد. گویی که دریای برینگ، این تنگه باریک میان آسیا و آمریکا، پلی شد برای جاهطلبیهای روسی.
در سال ۱۷۹۹، تزار پاول اول شرکت روسی-آمریکایی (RAC) را تأسیس کرد و به آن انحصار تجارت خز در منطقه داد. این شرکت، مانند یک امپراتوری کوچک، مأموریت داشت تا خز سمور دریایی، روباه و سایر حیوانات را شکار کند و به بازارهای چین و اروپا بفرستد. روسها هیچگاه مهاجرت گستردهای به آلاسکا نکردند – جمعیت روسی هرگز از ۷۰۰ نفر فراتر نرفت – اما از طریق مبلغان ارتدوکس روسی، کلیساها ساختند و با بومیان محلی، از جمله آلوتها، تینگلیتها و اینویتها، تعامل کردند. روابط اغلب صلحآمیز بود، اما نه بدون تنش: روسها از بومیان به عنوان نیروی کار استفاده میکردند و گاهی با خشونت، مانند گروگانگیری کودکان رهبران محلی، کنترل خود را تحمیل مینمودند.
تا اوایل قرن نوزدهم، آلاسکا – که روسها آن را "آلیاسکا" مینامیدند، برگرفته از کلمه آلوت به معنای "سرزمین بزرگ" – منبع ثروتی عظیم بود. در سال ۱۸۲۱، تزار الکساندر اول فرمانی صادر کرد که ادعای روسیه بر سواحل اقیانوس آرام شمالی تا مدار ۵۱ درجه شمالی را اعلام میکرد و کشتیهای خارجی را از نزدیک شدن به ۱۱۵ مایلی ساحل منع مینمود. این اقدام، تنشهایی با ایالات متحده ایجاد کرد که به معاهده روسی-آمریکایی ۱۸۲۴ منجر شد، جایی که روسیه ادعایش را به شمال مدار ۵۴ درجه و ۴۰ دقیقه شمالی محدود کرد و بنادر روسی را به روی کشتیهای آمریکایی گشود.
اما بادهای تغییر وزیدن گرفته بود. کشف طلا در کالیفرنیا در ۱۸۴۹ نشان داد که اگر طلایی در آلاسکا یافت شود، آمریکاییها و کاناداییها میتوانند روسها را دچار دردسر کنند. آلاسکا، این "سیبریِ اقصی"، برای روسیه بیش از حد دور، پرهزینه و سختدفاع بود.
بحران کریمه و تصمیم به فروش: چرخشی استراتژیک
میانه قرن نوزدهم، امپراتوری روسیه با بحرانهای عمیقی روبرو بود. جنگ کریمه (۱۸۵۳-۱۸۵۶)، که روسیه را در برابر بریتانیا، فرانسه و امپراتوری عثمانی قرار داد، خزانه تزاری را خالی کرد و نشان داد که دفاع از مستعمرات دورافتاده مانند آلاسکا چقدر دشوار است. در هر جنگ آینده، بریتانیا – رقیب اصلی روسیه در اقیانوس آرام – میتوانست به راحتی آلاسکا را از طریق پایگاههایش در کانادا تصرف کند. علاوه بر این، تمرکز روسیه به سمت آسیا چرخیده بود: معاهدات آیگون (۱۸۵۸) و پکن (۱۸۶۰) بخشهایی از آمور و اوسوری را به روسیه افزود و توجه را از آلاسکا به خاباروفسک و ولادیوستوک معطوف کرد.
دوک کنستانتین نیکولایویچ، برادر کوچکتر تزار الکساندر دوم و فرمانده نیروی دریایی روسیه، از سال ۱۸۵۷ صدای اصلی برای فروش آلاسکا بود. او هشدار داد که ایالات متحده، با فلسفه "سرنوشت آشکار" (Manifest Destiny)، دیر یا زود این سرزمین را خواهد گرفت. وزیر خارجه الکساندر گورچاکوف، هرچند محافظهکار، در نهایت موافقت کرد. ادوارد دو اشتکل، سفیر روسیه در واشنگتن، نقش کلیدی در متقاعد کردن سنپترزبورگ ایفا کرد. روسیه نه تنها به پول نیاز داشت، بلکه میخواست از افتادن آلاسکا به دست بریتانیا جلوگیری کند – فروش به آمریکا، متحد بالقوه، گزینهای هوشمندانه بود.
علاقه آمریکا: جاهطلبی سِوارد و سرنوشت آشکار
در سوی دیگر اقیانوس، ایالات متحده پس از جنگ داخلی (۱۸۶۱-۱۸۶۵)، به دنبال بازسازی و گسترش بود. ویلیام سِوارد، وزیر خارجه، رویای تبدیل آمریکا به قدرتی اقیانوسی را در سر داشت. او آلاسکا را به عنوان پلی به آسیا میدید: منبع طلا، خز، ماهی و تجارت با چین و ژاپن. سِوارد از سال ۱۸۶۴ پیشنهاد خرید آلاسکا را مطرح کرده بود و معتقد بود که این خرید، بخشی از "سرنوشت آشکار" آمریکاست.
روسیه در ۱۸۵۹ پیشنهاد فروش را داده بود، اما جنگ داخلی فراید مذاکرات را به تأخیر انداخت. پس از جنگ، اشتکل با سِوارد مذاکرات محرمانهای آغاز کرد. سناتور ویلیام گوین از کالیفرنیا و روزنامهنگار ثورلو وید نیز واسطه بودند. قیمت اولیه ۵ میلیون دلار پیشنهاد شد، اما روسیه آن را کم دانست. در نهایت، در مارس ۱۸۶۷، مذاکرات شتاب گرفت.
مذاکرات شبانه و امضای معاهده
مذاکرات رسمی در ۱۱ مارس ۱۸۶۷ آغاز شد. اشتکل، با دستور تزار الکساندر دوم، قیمت ۷٫۲ میلیون دلار را پیشنهاد کرد و سِوارد موافقت کرد. در شبی که تا صبح ادامه یافت، معاهده سِسیون (Cession) امضا شد: آمریکا ۵۸۶٬۴۱۲ مایل مربع زمین را به قیمت ۷٫۲ میلیون دلار (معادل ۱۲۹ میلیون دلار امروز) خرید. این مبلغ، کمتر از ۰٫۳۶ دلار هر اکری در ارزش امروز، معاملهای باورنکردنی بود.
معاهده در ۹ آوریل توسط سنای آمریکا با ۳۷ رأی موافق در برابر ۲ مخالف تصویب شد. سناتور چارلز سامنر، رئیس کمیته روابط خارجی سنا، نطقی طولانی در حمایت از آن ایراد کرد و تأکید کرد که این خرید، آمریکای شمالی را از سلطنتهای اروپایی پاک میکند. رئیسجمهور اندرو جانسون در ۲۸ می آن را امضا کرد.
مراسم انتقال: پرچمها در باد شمال
در ۱۸ اکتبر ۱۸۶۷، در سیتکا (پایتخت روسی آلاسکا)، مراسم رسمی برگزار شد و سربازان روسی و آمریکایی رژه رفتند. کاپیتان الکسی پشچوروف روسی پرچم روسیه را پایین آورد و ژنرال لوول روسو آمریکایی پرچم ستارهدار را بالا برد. سلام توپخانهای به صدا درآمد و ژنرال جفرسون دیویس (نه همان رهبر کنفدراسیون) در خانه سابق فرماندار روسی ساکن شد. بیشتر روسها، از جمله تجار و کشیشان، آلاسکا را ترک کردند و RAC آنها را به روسیه بازگرداند. آلاسکا حالا "دپارتمان آلاسکا" بود، تحت کنترل ارتش آمریکا.
واکنشها: از "جنون سِوارد" تا کشف طلا
واکنش عمومی در آمریکا عمدتاً مثبت بود. بسیاری از روزنامهها، به ویژه در کالیفرنیا، آن را ستودند و گفتند که آلاسکا پایگاهی برای تجارت آسیایی و شاید الحاق بریتیش کلمبیا خواهد بود. اما مخالفان، مانند روزنامه نیویورک تریبون به سردبیری هوراس گریلی، آن را "جنون سِوارد" یا "یخچال سِوارد" نامیدند و گفتند آمریکا سرزمینی بیفایده خریده است. اما تاریخ قضاوت دیگری کرد؛ در ۱۸۹۶، کشف طلا در کلوندایک، آلاسکا را به دروازهای برای شکارچیان طلا تبدیل کرد و منتقدان را ساکت نمود.
تأثیرات بعدی: از جنگ تا ایالتی شدن
آلاسکا برای سه دهه نادیده گرفته شد و تحت حکومت نظامی یا خزانهداری اداره میشد. در ۱۸۸۴، دولت مدنی برای اجرای قوانین تشکیل شد. اهمیت استراتژیک آلاسکا در جنگ جهانی دوم آشکار شد، و سرانجام پس از همه این رخدادها، آلاسکا در ۳ ژانویه ۱۹۵۹ به عنوان ایالت ۴۹ آمریکا پذیرفته شد.
از دید بومیان اما این داستانی تلخ بود زیرا تا سال ۱۹۲۴، شهروندی نداشتند و نمیتوانستند رأی دهند یا مالک شوند. تازه از سال 1971 بود که بومیان آلاسکا توانستند حقوق کامل شهروندی خود را کسب کنند.
میراث یک معامله تاریخی
واگذاری آلاسکا نه تنها پایان حضور روسیه در آمریکای شمالی بود، بلکه آغاز عصر آمریکا به عنوان قدرتی اقیانوسی شد. این معامله، که زمانی مسخره میشد، حالا یکی از بهترین سرمایهگذاریهای تاریخ لقب گرفته است: بیش از یک میلیون و هفتصد هزار کیلومتر مربع طبیعت بکر، منابع بیپایان و موقعیتی استراتژیک در نزدیکی قطب شمال. معاملهای بزرگ که ترامپ در دیدار با پوتین میخواست بدان تاکید کند.