فضلالله زاهدی، فرمانده کودتای ۲۸ مرداد که بود؟

فضلاللّٰه زاهدی که از طریق کودتای ۲۸ مرداد و با حمایت ایالات متحده و بریتانیا انجام شد، دولت محمد مصدق را سرنگون و بجای او به سمت نخستوزیری ایران منصوب شد.
فرارو- فضلالله زاهدی، نامی که در تاریخ معاصر ایران با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ گره خورده، یکی از چهرههای پیچیده و جنجالی دوران پهلوی بود. او نه تنها یک نظامی کارکشته، بلکه سیاستمداری بود که از سرکوب شورشهای محلی تا رهبری یک کودتای بینالمللی، مسیری پرماجرا را پیمود.
به گزارش فرارو، زندگینامه زاهدی، آمیختهای از جاهطلبی، وفاداری به سلطنت، و اتهامات جاسوسی و فساد، مانند یک رمان تاریخی است که خواننده را به عمق درگیریهای قدرت در ایران قرن بیستم میبرد.
تولد و سالهای اولیه: ریشه در همدان و ورود به دنیای نظامی
فضلالله زاهدی در ۲۸ اردیبهشت ۱۲۷۱ خورشیدی (۱۷ مه ۱۸۹۲ میلادی) در شهر همدان زاده شد. پدرش، نصرالله خان بصیردیوان، مالک بزرگ و ثروتمندی بود که پیشکاری امیرافخم، یکی از اشراف همدانی، را بر عهده داشت. خانواده زاهدی تبار خود را به شیخ زاهد گیلانی، عارف مشهور قرن هفتم هجری، میرساندند – نسبی که بعدها به او حس افتخار میداد و حتی نام خانوادگیاش را از آن الهام گرفت. مادرش، جواهر خانم، از نوادگان کریمخان زند بود، و جالب اینکه این پیوند خونی، زاهدی را با محمد مصدق، نخستوزیر آینده و رقیب سرسختش، خویشاوند دور میکرد.
کودکی زاهدی در محیطی اشرافی گذشت، اما او زود به سوی زندگی نظامی کشیده شد. پس از پایان تحصیلات ابتدایی در مدرسه مظفری و متوسطه در مدرسه آلیانس، در سال ۱۲۸۹ خورشیدی وارد مدرسه نظام شد و به درجه نایب سومی (ستوان سوم) رسید. سه سال بعد، به نایب دوم ترفیع یافت. در سال ۱۲۹۳، به آتریاد قزاق همدان پیوست و به سرعت به درجه سروانی رسید. این سالها، ایران درگیر آشوبهای پس از مشروطه بود، و زاهدی جوان، که حالا ۲۳ ساله شده بود، در سرکوب شورشهای محلی در شمال ایران شرکت کرد. او فرماندهی نیروهایی را بر عهده داشت که علیه جنبش جنگل به رهبری میرزا کوچکخان جنگیدند – عملیاتی که او را به عنوان یک افسر جسور معرفی کرد.
دوران رضاشاه: صعود سریع و نقش در سرکوبها
با کودتای ۱۲۹۹ خورشیدی، که رضاخان میرپنج را به قدرت رساند، زندگی زاهدی وارد مرحلهای تازه شد. او یکی از افسران همراه رضاخان بود و در این کودتا شرکت فعال داشت. پاداشش، فرماندهی عملیات سرکوب جنبش جنگل در سال ۱۳۰۰ بود – جایی که میرزا کوچکخان را شکست داد و سر او را به تهران فرستاد. این پیروزی، او را به چشم رضاخان آورد. در سال ۱۳۰۱، در جنگ سیمیتقو علیه اسماعیل آقا سیمیتقو جنگید و موفقیتهایش ادامه یافت: سرکوب ترکمنها در صحرا و سپس، در سال ۱۳۰۳، نقش کلیدی در شکست شیخ خزعل، حاکم نیمهمستقل خوزستان.
رضاخان، که به افسران وفادار پاداش میداد، زاهدی را در سال ۱۳۰۴ به فرماندهی تیپ مستقل شمال و حکمرانی نظامی گیلان منصوب کرد. یک سال بعد، او فرماندار نظامی خوزستان شد – نخستین پست مهم دولتیاش. در سال ۱۳۱۱، به ریاست شهربانی کل کشور رسید، اما این دوران پر از جنجال بود. اتهاماتی مانند ناکارآمدی در سرکوب شورشها و حتی فساد مالی، منجر به خلع درجه و زندان کوتاهمدتش در سال ۱۳۱۰ شد. اما رضاشاه او را بخشید: در ۱۳۱۴، بازرس امور مالی ارتش شد و در ۱۳۱۶، احداث باشگاه افسران را نظارت کرد. تا سال ۱۳۲۰، فرمانده ژاندارمری کل و سپس لشکر اصفهان بود.
جنگ جهانی دوم: اتهام جاسوسی برای آلمان و تبعید
با اشغال ایران توسط متفقین در شهریور ۱۳۲۰، زندگی زاهدی چرخشی دراماتیک یافت. انگلیسیها او را به ظن هواداری از آلمان نازی دستگیر کردند. اتهامات شامل برنامهریزی برای قیام با نیروهای آلمانی، احتکار غله، و حتی جاسوسی بود – او را "ستون پنجم هیتلر در ایران" میدانستند. زاهدی تا پایان جنگ جهانی دوم در فلسطین زندانی ماند. این دوره، مانند یک فصل تاریک در داستان زندگیاش، او را از صحنه سیاست دور کرد، اما تجربهاش را غنیتر ساخت. در سال ۱۳۲۴ آزاد شد و به درجه سرلشکری ترفیع یافت، و به عنوان بازرس نیروهای نظامی جنوب ایران بازگشت.
دوران محمدرضا پهلوی: از وزارت تا مخالفت با مصدق
پس از جنگ، زاهدی دوباره به قدرت بازگشت. در سال ۱۳۲۸، رئیس شهربانی شد و از آرای جبهه ملی در انتخابات دفاع کرد. در ۱۳۲۹، سناتور انتصابی شد و در سنا با سپهبد رزمآرا مخالفت کرد – مخالفتی که به ترور رزمآرا در اسفند ۱۳۲۹ کمک کرد. در دولت حسین علاء (۱۳۳۰)، وزیر کشور شد و حتی از ملی شدن نفت حمایت کرد. اما با محمد مصدق، که حالا نخستوزیر بود، اختلاف پیدا کرد – به ویژه بر سر تحمل حزب توده (کمونیستها).
در تیر ۱۳۳۰، پس از درگیریهای خونین خیابانی که ۲۰ کشته و ۲۰۰۰ زخمی برجای گذاشت، مصدق او را برکنار کرد. زاهدی به سنا رفت و به مخالفت آشکار پرداخت. در اسفند ۱۳۳۱، در توطئهای برای کودتا و قتل مصدق متهم شد و بازداشت گردید، اما با حمایت آیتالله کاشانی در مجلس پناه گرفت. او حتی برای مدت کوتاهی (۷ تا ۲۹ فروردین ۱۳۳۲) وزیر خارجه مصدق بود، اما تنشها عمیقتر شد.
نقطه اوج: کودتای ۲۸ مرداد و رهبری عملیات
تابستان ۱۳۳۲، اوج دراماتیک زندگی زاهدی بود. مصدق، با ملی کردن نفت، انگلیس و آمریکا را خشمگین کرده بود. عملیات آژاکس (کودتای ۲۸ مرداد)، با حمایت CIA و MI6، طراحی شد تا مصدق را برکنار کند. زاهدی، به دلیل مخالفتش با مصدق، پایگاه اجتماعی، و وفاداری به شاه، گزینه اصلی بود. در ۲۵ مرداد، کودتای اولیه شکست خورد و شاه به بغداد و سپس رم گریخت، اما فرمانی امضا کرد که مصدق را عزل و زاهدی را نخستوزیر میکرد.
زاهدی پنهان شد و با نیروهای مذهبی، روحانیون، و ارتش هماهنگی کرد. در ۲۸ مرداد، با ۳۵ تانک شرمن اطراف خانه مصدق را محاصره کرد. پس از نبردی ۹ ساعته، مصدق دستگیر شد و شاه در ۳۱ مرداد بازگشت. زاهدی از مخفیگاه خارج شد و خود را نخستوزیر اعلام کرد – لحظهای که تاریخ ایران را تغییر داد.
نخستوزیری: بازسازی روابط با غرب و جنجالها
از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا ۱۷ فروردین ۱۳۳۴، زاهدی نخستوزیر بود. کابینهاش یکسوم افسران ارتش داشت. او روابط با انگلیس را احیا کرد، مذاکرات نفت را با علی امینی آغاز کرد و قرارداد کنسرسیوم (۲۸ شهریور ۱۳۳۳) را امضا کرد – که فروش نفت پس از چهار سال وقفه را از سر گرفت. وامهای ۱۵۰ میلیون دلاری از آمریکا و ۱۰ میلیون لیره از انگلیس گرفت. اما مخالفان او را به سرکوب، شکنجه، فساد مالی، و حتی قتلهای سیاسی متهم کردند – مانند اعدام حسین فاطمی، وزیر خارجه مصدق.
سالهای پایانی: تبعید نرم و مرگ در غربت
در فروردین ۱۳۳۴، به دلیل اختلاف با شاه (شاید بر سر قدرت زیادش)، از نخستوزیری کناره گرفت و به عنوان نماینده دائمی ایران در سازمان ملل به ژنو فرستاده شد – نوعی تبعید لوکس. او تا پایان عمر در سوئیس ماند. زاهدی دو بار ازدواج کرد: همسر اولش خدیجه پیرنیا (دختر مصدقالملک) بود که از او پسری به نام اردشیر زاهدی (دیپلمات آینده) داشت. همسر دومش بدرالملوک بامداد، نویسندهای مشهور بود.
در ۱۱ شهریور ۱۳۴۲ (۲ سپتامبر ۱۹۶۳)، در ویلایی در ژنو که شایعه میشد آمریکاییها هزینهاش را پرداخته بودند، از دنیا رفت. پیکرش به ایران منتقل و در گورستان ابنبابویه شهرری دفن شد. مرگش، پایان یک عصر پرتلاطم بود – مردی که از یک افسر قزاق به معمار کودتایی رسید که مسیر ایران را برای دههها تغییر داد.