اروپا در حاشیه؛ تماشاگر بازی بزرگ روسیه و آمریکا
مینهای پنهان در روابط روسیه و اروپا

جنگ روسیه و اوکراین معادلات ژئوپلیتیکی اروپا را دگرگون کرده و اروپا را در موقعیت دشواری میان امنیت و سیاست قرار داده است. نشست آلاسکا با وجود برجسته کردن جایگاه پوتین، دستاورد عملی در توقف جنگ نداشت و اروپا را نگران حفظ منافع راهبردیاش ساخت. اختلاف نگاه ترامپ و اروپا، صلحی شکننده و موقت را محتمل کرده است. در نهایت، آینده اوکراین و اروپا به کیفیت مذاکرات، موازنه قدرت و پایههای واقعی هر توافق صلح وابسته می باشد.
فرارو- یَحییٰ عالِم پژوهشگر و استاد دانشگاه اوسنابروک آلمان
به گزارش فرارو به نقل از الجزیره نت، جغرافیای سیاسی اروپا این روزها شاهد دگرگونیهای بنیادین ناشی از جنگ روسیه و اوکراین است؛ تحولاتی که دامنه آن فراتر از روابط دوجانبه مسکو و اروپا میرود و نمیتوان آنها را صرفاً با محاسبه سود و زیان لحظهای جنگ سنجید. در واقع این تغییرات به معنای خروج از قواعدی تاریخی است که از پایان جنگ جهانی دوم تاکنون شالوده روابط بینالملل و ضامن موازنهها در نظام جهانی بوده است.
اما اهمیت ماجرا فقط در آنچه تاکنون رخ داده نیست، بلکه در پیامدهایی است که این جنگ در آینده به همراه خواهد داشت: از ترسیم نقشههای تازه ژئوپلیتیکی در اروپا گرفته تا تهدیدهایی که هرگونه وضعیت جدید در اوکراین بهویژه در چارچوب یک سازش احتمالی ناشی از فشار اخیر آمریکا بر روسیه و اروپا میتواند ایجاد کند. این چشمانداز تازه همچنین توضیح میدهد که چرا اروپاییها در ماههای گذشته نسبت به تماسها و گفتوگوهای آمریکا و روسیه درباره اوکراین نگران شدهاند؛ نگرانیای که زمانی شدت گرفت که سخن از «تفاهمات احتمالی نشست آلاسکا» و توافق صلح مورد انتظار به میان آمد.
نگرانیهای امنیتی اروپا
پیش از برگزاری نشست ترامپ و پوتین در روز جمعه ۱۵ اوت ۲۰۲۵، دیپلماسی اروپا و غرب صحنه تحرکاتی فشرده و پرشتاب بود که انتظارات سنگینی بر آن سایه انداخت. اهمیت این نشست در آن بود که نخستین دیدار مستقیم رهبران ایالات متحده و روسیه از زمان آغاز جنگ اوکراین محسوب میشد؛ رویدادی که هم امیدها و هم تردیدهای بسیاری را برانگیخت.
در اوکراین و اروپا، این دیدار موجی از نگرانی به راه انداخت؛ نگرانیهایی که آشکارا در مواضع و اظهارات رهبران اروپایی بازتاب یافت. همین دغدغهها سبب شد که پیش از اجلاس آلاسکا، کنفرانسی ویدئویی با حضور رهبران اروپایی، دبیرکل ناتو و دونالد ترامپ، برگزار شود. حتی پس از اجلاس نیز نشست مشابهی در کاخ سفید با حضور رهبران اروپا و ترامپ انجام گرفت. در هر دو حالت، آنچه برجسته شد، عمق نگرانی اروپاییها درباره مسئله اوکراین بود؛ نگرانیهایی که ناشی از پیامدهای مستقیم جنگ بر امنیت ملی، موازنههای ژئوپلیتیکی و آینده کلی قاره اروپا می باشد.
هرگونه توافق یا معاملهای که بدون درنظرگرفتن مطالبات اروپا برای صیانت از منافع راهبردیاش انجام شود، در آینده میتواند به تهدیدی جدی برای این قاره تبدیل گردد؛ بهویژه از آن رو که با آغاز جنگ اوکراین، روابط اروپا و روسیه تقریباً بهطور کامل فروپاشیده و اروپا را وارد رویارویی آشکار و مستقیم با مسکو کرده است.
نشستی که پیش از اجلاس آلاسکا به ابتکار فریدریش مرتس، صدراعظم آلمان برگزار شد، دقیقاً با همین هدف ایجاد سپر حمایتی برای اوکراین و تقویت جایگاه مطالبات این کشور در میز مذاکره شکل گرفت. این نشست همچنین تلاشی برای قانع کردن ترامپ به پذیرش دیدگاههای مشترک اروپا و کییف بود؛ چراکه گرچه اجلاس آلاسکا صرفاً دیداری میان روسای جمهور آمریکا و روسیه بود، اما موضوع آن بهطور مستقیم با سرنوشت اروپا و اوکراین گره خورده است.
رهبران اتحادیه اروپا بارها تأکید کردند که ترامپ نباید از مطالبات بروکسل غافل بماند؛ اتحادیهای که خود برای جلب رضایت واشنگتن امتیازات قابل توجهی از جمله افزایش بودجه دفاعی در ناتو و انعقاد توافقهای تازه در حوزه تجارت داده است. تمامی این اقدامات با هدف حفظ انسجام در اتحاد اروپا و آمریکا صورت گرفت؛ اتحادی که اکنون بیش از هر زمان دیگری در معرض آزمونی تاریخی قرار دارد. این بدان معناست که هرگونه گفتوگو میان ترامپ و پوتین باید نگرانیهای اروپا را نیز در نظر بگیرد، حتی اگر رهبران اروپایی مستقیماً بر سر میز مذاکره حضور نداشته باشند. به باور ناظران، نشست پیشین میان رهبران اتحادیه و ترامپ، اقدامی پیشگیرانه بود برای جلوگیری از هر معاملهای که میتوانست به منافع اروپا آسیب برساند.
نشریه اشپیگل: «پوتین پیروز میشود، اروپا فقط تماشاچی است»
قبل از رسیدگی به ابعاد ژئوپلیتیکی و آیندهنگرانه بحران، باید ابتدا به نگرانیهای اروپا و نگاه آن به جنگ روسیه و اوکراین توجه کرد؛ نگرانیهایی که کلید فهم جدلهای دیپلماتیکی پیرامون اجلاس آلاسکا بود و مسیر آتی مذاکرات را تعیین خواهد کرد. موقعیت اروپا در این روند نیز وابسته به همین نگاهها و دغدغههاست.
رهبران اروپایی و دبیرکل ناتو در دیدارهای پیش از نشست به ترامپ هشدار دادند که نباید در نشست آلاسکا، پوتین را دستکم بگیرد. این هشدار در واقع بازتاب بیاعتمادی اروپاییها به خوشبینی بیش از حد ترامپ درباره امکان پایان سریع جنگ بود. آنان بر این باور بودند که پیچیدگی بحران اوکراین اجازه نمیدهد صلح تنها با یک گفتوگوی کوتاه به دست آید. ترامپ اما قربانی اعتماد بیش از حد به توانایی شخصی خود شد. او تصور میکرد میتواند در عرض یک روز یا تنها با یک مذاکره مستقیم با پوتین، صلح را محقق سازد. این نگاه سادهانگارانه نهتنها نتیجهای در پی نداشت، بلکه به سردی روابط ترامپ و پوتین در ماههای اخیر نیز انجامید. با این حال، این تنش برخلاف انتظار، به سود اوکراین و اروپا تمام شد. گفتوگوها و نشستهایی که پیش از اجلاس آلاسکا برگزار شد، در عمل به شکلگیری یک توافق تقریباً کامل میان آمریکا، اروپا و اوکراین منجر گردید؛ توافقی که موقعیت مشترک غرب را در برابر روسیه تقویت کرد.
واگذاری شهرهای اصلی دونباس به روسیه میتواند مسیری سریع برای پیشروی پوتین بهسوی کییف و تلاش برای سلطه بر پایتخت اوکراین باشد. اما مسئله واگذاری سرزمینها، موضوعی صرفاً اوکراینی است و باید در مذاکرات مستقیم میان پوتین و رئیسجمهور اوکراین بررسی شود؛ از جمله موضوع مهم عدم بهرسمیتشناختن حقوقی سرزمینهای اشغالی توسط روسیه می باشد. روند مذاکرات پس از اجلاس آلاسکا نیز بهنظر میرسد در همین مسیر حرکت میکند.
در هر توافق احتمالی، آتشبس نقطه آغاز خواهد بود و اوکراین برای پذیرش آن به دریافت ضمانتهای امنیتی از ایالات متحده نیاز دارد. در همین زمان که رهبران اروپا پس از اجلاس آلاسکا برای دیدار با ترامپ راهی کاخ سفید بودند، رسانههای اروپایی نگاه تیزبین خود را به استقبال رسمی از پوتین بر روی «فرش قرمز» دوختند؛ صحنهای که حامل بار نشانهشناختی و سیاسی بود و بسیاری آن را پلی برای بازگشت رهبر روسیه به عرصه تأثیرگذاری بینالمللی از دریچه بحران اوکراین تعبیر کردند.
اما فراتر از نمادها، واقعیت این است که اجلاس آلاسکا پوتین را در جایگاهی همسنگ با ترامپ نشاند، بیآنکه به نتایج عملی در زمینه توقف جنگ یا آتشبس منجر شود. نشریه آلمانی اشپیگل در تحلیلی تند این نشست را برای اروپا توهینآمیز خواند و نوشت: «پوتین پیروز میشود و اروپا فقط از دور، نظارهگر مذاکره بر سر منافعش است.»
صلح شکننده؛ اروپا در بنبست استراتژیک برای مهار روسیه
رهبران اروپایی در تعامل با ترامپ ناچار شدند رویکردی مبتنی بر ستایش و تمجید در پیش گیرند. هرچند اجلاس آلاسکا نتوانست مطالبات اروپا را برآورده کند یا به توقف فوری جنگ بینجامد، اما به باور صدر اعظم آلمان، دستکم دریچهای تازه بهسوی مذاکرات صلح گشوده شد؛ نشانهای مثبت که فراتر از انتظار به نظر میرسید. اما لحن تند رئیسجمهور فرانسه که روسیه را «غولی درنده و تهدیدکننده اروپا» خواند بهخوبی نشان میدهد که اعتماد میان اروپا و روسیه در بلندمدت همچنان دور از دسترس است.
در کوتاهمدت، چشمانداز همان صلح شکننده و خوشبینی محتاطانه باقی خواهد ماند. واقعیت آن است که اروپا در این مقطع ابزارهای مؤثر برای وادار کردن روسیه به امتیازدهی در جهت تحقق آنچه رئیسجمهور اوکراین «صلح عادلانه» میخواند، در اختیار ندارد. فشارهایی که از سال ۲۰۲۲ تاکنون اعمال شده، به تدریج اثر خود را از دست دادهاند.
به همین دلیل، هر تصمیم تازه برای ارسال تجهیزات نظامی پیشرفته به اوکراین با ریسکهای قابل توجهی همراه است؛ ریسکهایی که در گذشته نیز بارها به شکل تهدیدهای صریح درباره احتمال رویارویی مستقیم خود را نشان دادهاند. با این حال، واقعیت این است که چنین اقداماتی هنوز تنها ابزار واقعی برای تضمین فوری امنیت اوکراین به شمار میروند. این معادله بهویژه زمانی برجستهتر میشود که به موضع ترامپ توجه کنیم؛ او بارها بیان کرده که بهشدت با مشارکت مستقیم ارتش آمریکا در خاک اوکراین مخالف است.
مینهای پنهان در روابط روسیه و اروپا؛ آیا دیپلماسی ترامپ میتواند بحران را مهار کند؟
دونالد ترامپ در نهایت بیش از هر چیز به بازده اقتصادی میاندیشد، در حالی که اروپا همانند اوکراین، اسیر دغدغههای امنیتی است. هرچند پوتین از همان آغاز جنگ در سال ۲۰۲۲ اهداف خود را بیپرده بیان کرده بود، اما تحولات میدانی، افقهای تازهای پیش روی بحران گشود و اروپا را در برابر واقعیتهای جدیدی قرار داد.
سالها رویارویی صفرـجمعی میان غرب و روسیه اجازه نداد آرمانهای ژئوپلیتیکی کرملین در قاره اروپا بهروشنی دیده شود. اما اکنون این آرمانها با ورود مستقیم به مذاکرات و بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید، بیش از پیش آشکار شده است. بازگشتی که نهتنها توازن دیپلماسی را تغییر داد، بلکه سبک شخصی ترامپ در مدیریت بحران را نیز بازتاب داد؛ سبکی که مسیرهایی تازه گشود و سناریوهایی را پیش کشید که در دوران جو بایدن هرگز مطرح نبود.
با وجود تمام تحرکات سیاسی و روندهای دیپلماتیک، نه از شدت درگیری نظامی کاسته شد و نه از عمق شکاف میان روسیه و غرب بهویژه اروپا. در نگاه رهبران اروپایی، مسیری که روسیه در پیش گرفته، تهدیدی برای آینده کل قاره است؛ چرا که یک پیروزی نظامی برای مسکو، هرگز به معنای توقف در مرزهای کییف نخواهد بود؛ حتی اگر در میز مذاکره امتیازهایی داده شود. برعکس، چنین پیروزیای میتواند دامنه نفوذ روسیه را تا عمق اروپا گسترش دهد. همین نگرانی ریشه اصلی اختلاف پیشین اروپا و ترامپ بر سر مسئله اوکراین را توضیح میدهد و همچنین دلیل آن است که اروپا تنها با نوعی خوشبینی محتاطانه به امکان صلح مینگرد.
گسترش جنگ میان اوکراین و روسیه و عبور از خطوط قرمزی که از آغاز نبرد تعیین شده بود بحران را وارد مرحلهای تازه و خطرناک کرده است. با این حال، بازگشت مسیر دیپلماتیک در دوران ترامپ، در کنار تداوم نبرد نظامی، محرکی برای اروپا بود تا علاوه بر تسلیح اوکراین، روی سرمایهگذاری در مذاکره نیز حساب باز کند. با وجود تفاوت دیدگاه ترامپ با رهبران اروپایی درباره جنگ، روشن است که بعد نظامی همچنان جوهره تضمینهای امنیتی آینده باقی خواهد ماند.
قطع رابطه با روسیه هزینههای اقتصادی سنگینی را هم بر اروپا و هم بر مسکو تحمیل کرد؛ هزینهای که پیامدهای آن سراسر قاره و حتی اقتصاد جهانی را تحت تأثیر قرار داد. اما این تنها یک خسارت اقتصادی نبود؛ بلکه ضربهای سیاسی نیز به شمار میرفت. نادیده گرفتن بعد سیاسی بحران و نبود کانالهای گفتوگو، بهخوبی نشان داد که اروپا تا چه اندازه در معرض لغزش بهسوی رویارویی مستقیم با روسیه قرار گرفته است. فقدان مسیرهای مذاکره همچنین اروپا را با گزینههایی محدود و دشوار روبهرو کرده است؛ گزینههایی که اکنون عمدتاً به طرحهای ترامپ گره خورده اند؛ طرحهایی که لزوماً با منافع اروپا سازگار نیستند و میتوانند اختلافات فراآتلانتیک را عمیقتر کنند
ازاینرو، بازگشت به مسیر مذاکره با رویکردی که دونالد ترامپ، بر پایه «معاملات سیاسی و تجاری» دنبال میکند، شاید بتواند گره بحران را بهطور موقت باز کند. اما واقعیت این است که درگیری طولانیمدت میان روسیه و اروپا همچون مینهای پنهان در روابط دو طرف باقی مانده است؛ مینهایی که هر لحظه میتوانند منفجر شوند و مسیر صلح را به بنبست بکشانند.
تاریخ و موازنههای تازهای که در سطح جهان در حال شکلگیری است، نشان میدهد که این روابط به مدیریتی پیچیدهتر و واقعبینانهتر نیاز دارند؛ مدیریتی که تغییر شرایط و تحولات جهانی را در نظر بگیرد. تنها در این صورت است که میتوان از لغزش دوباره بهسوی رویارویی مستقیم جلوگیری کرد و زمینه را برای صلحی پایدار و واقعی فراهم آورد؛ صلحی که فراتر از توافقهای شکننده و مقطعی باشد. اروپاییها هرگونه تغییر در وضعیت موجود اوکراین را رد میکنند؛ اما واقعیت این است که پیامدهای جنگ بر جغرافیای اوکراین است که در نهایت سرنوشت این کشور را رقم خواهد زد. در دل این تحولات نیز سیمای یک نزاع ژئوپلیتیکی تازه شکل میگیرد؛ نزاعی که میتواند اروپای شرقی را وارد چرخهای از تنشهای بیپایان کند.
از همین رو، فشار کنونی اروپا را باید تلاشی برای پیشگیری از درگیریهای آینده دانست؛ زیرا آنچه پوتین را به ادامه جنگ برمیانگیزد، نه صرفاً محاسبات نظامی، بلکه ابعاد تاریخی و ملیگرایانهای است که از نگاه او ایجاب میکند «اختلالات قرن بیستم» که به زیان روسیه تمام شد، جبران و اصلاح گردد. معنای این واقعیت آن است که هرگونه صلح احتمالی، اگر بر پایهای محکم و استوار بنا نشود، چیزی جز صلحی شکننده و موقت نخواهد بود؛ مهاری کوتاهمدت برای بحرانی که ریشههای عمیقتری در تاریخ و ژئوپلیتیک دارد.