ترنج موبایل
کد خبر: ۸۹۸۸۶۵

سعادت از مسیر «گفت و گو» می‌گذرد

سعادت از مسیر «گفت و گو» می‌گذرد

«دیوید بوهم» فیلسوفی است که به خاطر نظریه‌هایش در باب دیالوگ مشهور است، می‌گوید: «دیالوگ فرآیند حل مسأله است. اگر می‌خواهیم به سعادت برسیم چاره‌ای جز دیالوگ نداریم؛ برای درک مسائل جهانی و شناخت انسان و جامعه «دیالوگ» مؤثرترین راه است. »

تبلیغات
تبلیغات

نعمت‌الله فاضلی، استاد انسانشناسی، در روزنامه ایران نوشت: در ضمیر پنهان برخی جوامع، نوعی نگاه فانتزی به «گفت‌وگو» وجود دارد چنانکه گاه آن را «دغدغه روشنفکرانه» یا نوعی «لفاظی سیاسی» می‌خوانند و با اینکه آن را خوب و مفید می‌دانند اما تحقق آن را دشوار، حتی ناممکن و نوعی «آرزواندیشی» ارزیابی می‌کنند و آن را در دسته مفاهیم لوکس و فانتزی می‌نشانند و نتیجه‌اش این می‌شود که «گفت‌وگو» و «مدارا» و «صلح» اغلب چندان جدی نگرفته نمی‌شود.

مایکل والزر، فیلسوف سیاسی آمریکایی، در کتاب «در باب مدارا» می‌گوید همه ما قبول داریم که «مدارا» امر بسیار خوبی است اما توجه نداریم که تحقق آن ساده نیست. این واقعیت، در باب «گفت‌وگو» هم صادق است که با وجود اینکه همه معترفیم که امر خوب و مفیدی است اما به تحقق آن، باور نداریم. 

برای رسیدن به سعادت چاره‌ای جز «دیالوگ» نداریم

«دیوید بوهم» فیلسوفی است که به خاطر نظریه‌هایش در باب دیالوگ مشهور است، می‌گوید: «دیالوگ فرآیند حل مسأله است. اگر می‌خواهیم به سعادت برسیم چاره‌ای جز دیالوگ نداریم؛ برای درک مسائل جهانی و شناخت انسان و جامعه «دیالوگ» مؤثرترین راه است. »

استدلال دیوید بوهم این است که شیوه اندیشیدن ما، کیفیت و کمیت مواجهه ما با دنیا را تعیین می‌کند. بنابراین هرقدر شیوه اندیشیدن ما کارآمدتر باشد به همان میزان جهان بهتری می‌سازیم و یکی از راه‌های بهتر اندیشیدن «دیالوگ» است. او در این رابطه، سه نوع نظم «صریح»، «پیچیده» و «زایا» را از هم متمایز می‌کند و می‌گوید اغلب ما نظم صریح و عینی و واضح را می‌فهمیم که با حواس‌مان قابل لمس است به همین دلیل در دنیای مدرن، دانش‌ها را رشته‌رشته و تکه‌تکه کرده‌ایم و جهان را به این دانش‌های پاره‌پاره شده تقلیل داده‌ایم.

این «دانش صریح» اگرچه ممکن است غلط نگوید اما فهم جامع را هم برای‌مان میسر نمی‌کند. به همین دلیل است که چه در سطح سیاست و چه در سطح اجتماع و خانواده و جهان، فاقد یک فهم جامع هستیم و این امر باعث شده آن «نظم درهم‌تنیده و پنهان» را نتوانیم فهم کنیم و این یکی از اصلی‌ترین مشکلات جوامع امروزی است. 

دیوید بوهم معتقد است تنها از راه گفت‌وگو است که می‌توانیم به نظم پنهان و درهم تنیده امور پی ببریم و بعد از این مرحله است که به واقعیت بزرگ‌تر یعنی «نظم زایا» دست پیدا می‌کنیم. به عقیده او، در جریان گفت‌وگو تنها کلمات رد و بدل نمی‌شوند بلکه در جریان گفت‌وشنود، خلاق می‌شویم و توانایی‌های شگفتی برای رخنه در واقعیت‌ها و شیوه متفاوتی برای اندیشیدن پیدا می‌کنیم. 

در غیاب گفت‌وگو، گرفتار «بحران راه‌حل‌گرایی» می‌شویم

دیوید بوهم معتقد است اساساً واقعیت، تمام ناشدنی است و هیچ‌کس قادر نیست تمام واقعیت را بفهمد؛ اما در قالب گفت‌وگو، می‌توان درک جامع و عمیق‌تری از واقعیت پیدا کرد؛ چرا که در فرآیند گفت‌وگو، امکان فهم جدید و صورت‌بندی تازه از مسأله‌ها فراهم می‌شود که «زندگی سراسر فهم مسأله است». 

بزرگ‌ترین بحران این است که اساساً «فهم مسأله» را جدی نگیریم و فکر کنیم با تکنولوژی و تکنیک‌گرایی و مهارت می‌توانیم مسأله‌ها را حل کنیم بدون اینکه آن‌ها را درست فهم کرده باشیم. در چنین شرایطی با «بحران راه‌حل‌گرایی» روبه‌رو می‌شویم؛ بحرانی که به‌جای فهم مسأله، بر یافتن راه‌حل‌های سریع و زودبازده تمرکز می‌کند. 

دیوید بوهم می‌گوید: «اگر دیالوگ را یک «فرایند» بدانیم آنگاه این امکان فراهم می‌شود که ذهن ما زایا، و زبان ما خلاق شود و بتوانیم مفاهیم تازه‌ای بسازیم. بنابراین امکان تازه‌ای پیدا می‌کنیم که درک جامع‌تر و همه‌جانبه‌تری از مسائل داشته باشیم. البته بوهم توضیح می‌دهد که این امر یک شرط اصلی و اساسی دارد و آن، اینکه حداقلی از «مدارا» و «آزادی» در جامعه وجود داشته باشد. »

اهمیت «کنش ارتباطی» در دنیای مدرن

همه فیلسوفانی که در باب «گفت‌وگو» اندیشه‌ورزی کرده‌اند همچون گادامر، هابرماس، باختین و… با این گزاره دیوید بوهم موافق‌اند که «گفت‌وگو، راه خلاق تشخیص و مواجهه با مسأله‌هاست».

یورگن هابرماس، از نظریه‌پردازان مطرح علوم‌اجتماعی، بر این باور است که بحران جهان جدید «سیطره کنش ابزاری» است؛ چنانکه «منفعت فردی» و «استثمار دیگری»، اصل و اساس معادلات دنیای مدرن شده است. منطق دنیای مدرن نوعی فردگرایی افراطی، علم‌گرایی افراطی و ایدئولوژی‌گرایی افراطی را به جامعه القا می‌کند که این منطق، به نوبه خود، روحیه و نگاه ابزاری به عالم را تقویت می‌کند. هابرماس در کنار «کنش ابزاری»، اهمیت «کنش ارتباطی» در روح مدرن و اندیشه روشنگری را متذکر می‌شود؛ کنشی که بر تفاهم و تعامل و ارتباط و گفت‌وگو تکیه دارد. 

بخش مهمی از پیشرفت‌های دنیای مدرن حاصل گسترش «حوزه عمومی» همچون توسعه روزنامه‌ها، قهوه‌خانه‌ها، کافه‌ها حتی شبکه‌های اجتماعی است که مکان و مجالی برای بسط گفت‌وگو فراهم می‌آوردند. از این رو، هابرماس یکی از معیارهای پیشرفت در جوامع مدرن را «توسعه حوزه عمومی آزاد» می‌شمارد به‌طوری که در جامعه همه افراد و گروه‌ها، مجال سخن گفتن داشته باشند و متقابلاً صدای‌شان هم شنیده شود. 

گفت‌وگو؛ فراتر از تکنیک و مهارت

گفت‌وگو امری فراتر از تکنیک و مهارت است. گفت‌وگو شیوه بودن آدمی در این عالم است. در فضایی که گفت‌وگو نیست افراد پرسشگری، مدارا، به رسمیت شناختن دیگری، کنش ارتباطی و نحوه مفاهمه را یاد نمی‌گیرند و در نتیجه «بحران انسان‌زدایی» ظهور پیدا می‌کند. اگر از این زاویه به دیالوگ بنگریم، نمی‌توانیم آن را همچون مهارت‌هایی چون شنا و دوچرخه‌سواری ارزیابی کنیم که اگر کسی این مهارت‌ها را نداشت انسانیت‌اش زیر سؤال برود. در حالی که «دیالوگ» بینشی است که یک فضای معنایی برای «انسان شدن» ما می‌سازد. 

گفت‌وگو نوعی فعالیت اجتماعی است که به زمینه‌های اجتماعی گره خورده است. جامعه زمانی می‌تواند گفت‌وگو کند که چند اتفاق در درون جامعه بسترسازی شده باشد؛ از جمله اینکه در جامعه «غیریت‌سازی» نباشد؛ گفت‌وگو زمانی معنا پیدا می‌کند که «من» بتوانم «دیگری» را تحمل کنم و دیگری را به رسمیت بشناسم؛ این دیگری نه فقط آدم‌های دیگر و گروه‌های اجتماعی دیگر بلکه دیگری است که به لحاظ مذهبی، سیاسی، شغلی، طبقات‌اجتماعی، فرهنگی، زبانی و دینی با من متفاوت باشد. 

مهم‌ترین کار گفت‌وگو این است که امکان همزیستی مسالمت‌آمیز میان آدم‌های متفاوت و گروه‌های مختلف را فراهم می‌کند. این امکان در دنیای مدرنی که سرشار از تفاوت‌هاست امری حیاتی است که ما را از ایجاد بسیاری از بحران‌ها مصون نگاه می‌دارد. 

مصایب جامعه‌ای که درگیر «الگوی ناگفت‌وگویی» است

«صلح مدنی» از راه «خرد عملی» در جامعه محقق می‌شود که یک راهش گفت‌وگو است. خرد عملی حاکم بر جامعه «خرد صلح» است که اغلب مردم در زندگی واقعی‌شان، آن را به‌کار می‌گیرند. پیش‌شرط گفت‌وگو وجود مدارا در جامعه و به رسمیت شناختن دیگری است. حتی از طریق همین صلح مدنی و گفت‌وگو و مدارا ست که می‌توان بحران‌های زیست‌محیطی را حل و فصل کرد. 

مارتین بوبر، فیلسوف گفت‌وگو، در کتاب «من و تو» می‌نویسد: «گفت‌وگو، فلسفه ارتباط انسان با هستی است. گفت‌وگو، الگوی تعامل مفاهمه‌ای انسان با «خود» با «دیگری» با «طبیعت» و با «خداوند» است. » به این اعتبار، می‌توان گفت: «گفت‌وگو ساختار شناختی ما از کل هستی و کل آدمی است که نحوه ادراک ما از عالم و انسان و طبیعت و دیگران را شکل می‌دهد. جوامع امروزی نیاز به چنین فهمی از گفت‌وگو دارند تا بتوانند به شناخت مسائل‌شان برسند و راه برون‌رفتی از چالش‌های‌شان بیابند. چرا که اغلب بحران‌ها از «الگوی ناگفت‌وگویی» نشأت می‌گیرد. »

ما به گفت‌وگو احتیاج داریم تا برای اختلال‌هایی که در رابطه مسالمت‌آمیزمان با طبیعت و حاکمیت و دیگران بوجود آمده، راه‌حلی بیابیم و به این منظور باید الگوی ارتباطی‌مان را مورد بازاندیشی قرار دهیم. تا زمانی که نتوانیم چنین بازاندیشی در الگوی ارتباطی‌مان داشته باشیم با مسائل متعددی دست به گریبان خواهیم بود که راه خوشبختی را طولانی و حتی ناممکن خواهد کرد. 

ساخت «فرهنگ سکوت» در مدارس

پائولو فریره، اندیشمند برزیلی، می‌گوید بحران جوامع توسعه‌نیافته «سیطره فرهنگ سکوت» است؛ یعنی موقعیتی که گروه‌ها و افراد صدای‌شان در جامعه شنیده نمی‌شود و گفت‌وگو به سختی اتفاق می‌افتد. او که نظریه‌پرداز «علوم تربیتی انتقادی» است نظام آموزشی را مقصر اصلی فرهنگ سکوت معرفی می‌کند و معتقد است در جوامع توسعه‌نیافته، مدرسه کارش تداوم بخشیدن به «فرهنگ سکوت» است تا بچه‌ها یاد بگیرند سکوت کنند؛ سخن نگویند؛ پرسشگری نکنند؛ نقادی نکنند؛ کنجکاو نباشند؛ و برای این شیوه از آموزش، تعبیر «آموزش بانکدارانه» را بکار می‌برد؛ یعنی فقط اطلاعات به ذهن بچه‌ها منتقل می‌شود بدون اینکه شهامت پرسشگری و روحیه کنجکاوی پیدا کنند.

در عوض، افراد مطیع خوبی به جامعه تحویل می‌دهد. از همین روست که پائولو فریره «آموزش گفت‌وگویی» را راه رهایی از فرهنگ سکوت معرفی می‌کند که می‌تواند راه رهایی ستمدیدگان از ظلم هم باشد؛ «آموزش گفت‌وگویی» به آنان یاد می‌دهد هم حق سخن گفتن به دیگران بدهند و هم برای خود این حق را قائل باشند که سخنگو و پرسشگر و روایت‌گر شوند.

 

 

 

تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات