روزی که امپراتوری بریتانیا مُرد و امریکا متولد شد

۲۴۲ سال قبل در چنین روزی با امضای معاهده پاریس نه تنها جنگهای انقلاب آمریکا به پایان رسید بلکه قدرتهای اروپایی رسما استقلال ایالات متحده را به رسمیت شناختند.
فرارو- معاهده پاریس در ۳ سپتامبر ۱۷۸۳ (12 شهریور 1162) یکی از نقاط عطف تاریخ جهان است؛ معاهدهای که رسماً به جنگهای استقلال آمریکا پایان داد و باعث شد ایالات متحده به عنوان یک کشور مستقل در عرصه بینالملل ظاهر شود.
به گزارش فرارو، اما معاهده پاریس تنها یک توافق سیاسی نبود، بلکه نتیجهی سالها نبرد خونین، کشمکشهای استعماری و رقابت قدرتهای اروپایی بود که آینده قاره جدید و حتی توازن قدرت جهانی در آینده را دگرگون ساخت. معاهدهای که برای اولین بار پای یک بازیگر غیر اروپایی را به باشگاه قدرتهای جهانی باز کرد. در این مطلب نگاهی خواهیم داشت به رخدادی که باعث تولد آمریکا و سپس تبدیل آن به یک قدرت جهانی شد.
زمینههای تاریخی: چرا انقلاب آمریکا رخ داد؟
پس از جنگ هفتساله (۱۷۵۶–۱۷۶۳) میان بریتانیا و فرانسه، که به شکست فرانسه و تصرف بسیاری از مستعمراتش در آمریکای شمالی انجامید، بریتانیا خود را قدرت مسلط در این قاره یافت. اما هزینههای سنگین این جنگ باعث شد دولت لندن مالیاتهای سنگینی بر سیزده مستعمره خود در آمریکای شمالی وضع کند. قوانینی مانند «قانون تمبر» (Stamp Act 1765)، «قانون چای» (Tea Act 1773) و دیگر محدودیتهای تجاری، نارضایتی عمیقی در میان ساکنان این مستعمرات به وجود آورد.
مستعمرهنشینان، که خود را شهروندان بریتانیایی میدانستند، خواستار نمایندگی در پارلمان لندن شدند. شعار معروف آنان «مالیات بدون نمایندگی ظلم است» (No taxation without representation) نشاندهنده اعتراضشان بود. مقاومتها به تدریج شدت گرفت و رخدادهایی مانند واقعه بوستون (Boston Massacre, 1770) و مهمانی چای بوستون (Boston Tea Party, 1773) شکاف میان استعمارگران و بریتانیا را عمیقتر کرد.
در سال ۱۷۷۵، نخستین درگیریهای مسلحانه میان شبهنظامیان آمریکایی و نیروهای بریتانیایی در لکسینگتون و کنکورد رخ داد. یک سال بعد، کنگره قارهای دوم در ۴ ژوئیه ۱۷۷۶ اعلامیه استقلال آمریکا را منتشر کرد که به قلم توماس جفرسون تدوین شد. از آن پس، جنگهای استقلال آمریکا وارد مرحلهای تمامعیار شد.
انقلاب آمریکا در ابتدا نبردی میان مستعمرات شورشی و امپراتوری بریتانیا بود، اما به سرعت ابعاد جهانی یافت. فرانسه که از شکست در جنگ هفتساله به شدت آسیب دیده بود، فرصت را برای تضعیف بریتانیا مناسب دید. با پیروزی آمریکاییها در نبرد ساراتوگا (۱۷۷۷)، فرانسه به طور رسمی وارد جنگ شد و در ۱۷۷۸ پیمان اتحاد با ایالات متحده بست. پس از آن، اسپانیا و جمهوری هلند نیز به حمایت از شورشیان پرداختند.
این اتحادها باعث شد جنگ از مرزهای آمریکای شمالی فراتر رود و به اقیانوس اطلس، کارائیب، هند غربی و حتی اروپا کشیده شود. در همین زمان، چهرههایی چون جورج واشنگتن (فرمانده ارتش قارهای)، بنجامین فرانکلین و جان آدامز نقش کلیدی در رهبری جنگ و مذاکرات دیپلماتیک ایفا کردند.
اوج این روند در سال ۱۷۸۱ با محاصره یورکتاون رقم خورد؛ جایی که نیروهای آمریکایی به همراه ارتش و ناوگان فرانسه، ارتش بریتانیایی تحت فرماندهی ژنرال کورنوالیس را وادار به تسلیم کردند. این شکست عملاً پایانی بر جنگ بود و بریتانیا را به مذاکره کشاند.
معاهده پاریس ۱۷۸۳: روند مذاکرات
مذاکرات صلح از سال ۱۷۸۲ در شهر پاریس آغاز شد. نمایندگان ایالات متحده شامل بنجامین فرانکلین، جان آدامز، جان جی و بعدها هنری لورنس بودند. از سوی بریتانیا، ریچارد اوزوالد و چند دیپلمات دیگر وارد گفتوگو شدند.
اگرچه فرانسه و اسپانیا متحدان آمریکا بودند، اما مذاکرهکنندگان آمریکایی ترجیح دادند به صورت مستقیم با بریتانیا وارد مذاکره شوند تا امتیازات بیشتری به دست آورند. در نهایت، پس از ماهها گفتوگو، در ۳ سپتامبر ۱۷۸۳ معاهده صلح در هتل یورک پاریس امضا شد.
معاهده پاریس دارای مواد بسیار مهمی بود که آینده آمریکا را رقم زد:
1. به رسمیت شناختن استقلال: بریتانیا رسماً ایالات متحده آمریکا را به عنوان کشوری مستقل به رسمیت شناخت.
2. تعیین مرزها: مرزهای ایالات متحده از سواحل اقیانوس اطلس در شرق تا رودخانه میسیسیپی در غرب، از دریاچههای بزرگ در شمال تا مرز فلوریدا در جنوب تعیین شد. این وسعت عظیم سرزمینی باعث شد آمریکا از همان آغاز کشوری پهناور باشد.
3. حقوق ماهیگیری: آمریکاییها حق ماهیگیری در سواحل نیوفاندلند و خلیج سنت لورنس را به دست آوردند.
4. دارایی وفاداران: مقرر شد اموال و حقوق وفاداران به تاج و تخت بریتانیا (Loyalists) محترم شمرده شود، هرچند در عمل بسیاری از آنان مجبور به مهاجرت به کانادا شدند.
5. آزادی ناوبری: رودخانه میسیسیپی به روی هر دو طرف باز ماند.
تولد اولین قدرت مدرن در جهان سنتی
معاهده پاریس ۱۷۸۳ نه تنها سرنوشت سیزده مستعمره پیشین بریتانیا را تغییر داد، بلکه تأثیرات عمیقی بر توازن قدرت جهانی گذاشت و روندی را آغاز کرد که در نهایت ایالات متحده را به یک قدرت جهانی بدل ساخت. نخستین پیامد این معاهده آن بود که یک جمهوری نوپا، که بر اصولی چون حاکمیت مردمی و برابری سیاسی تأکید داشت، در قلب دنیایی متشکل از امپراتوریهای سلطنتی قد علم کرد. این موضوع در آن زمان بیسابقه بود و الگویی الهامبخش برای جنبشهای آزادیخواهانه در سراسر جهان شد. بسیاری از روشنفکران اروپایی، بهویژه در فرانسه، انقلاب آمریکا را بهعنوان نمونهای عملی از پیوند میان فلسفه عصر روشنگری و واقعیت سیاسی دیدند؛ موضوعی که چند سال بعد با انقلاب فرانسه پیوند خورد و نظم کهن اروپا را به لرزه انداخت.
از سوی دیگر، برای بریتانیا این معاهده به معنای از دست دادن مهمترین مستعمرهاش بود، اما همزمان فرصتی برای تمرکز بر سایر مناطق بهویژه هند و مستعمرات آسیایی فراهم آورد. این تغییر جهت استعماری باعث شد بریتانیا پایههای امپراتوری جهانی خود را در قرن نوزدهم در آسیا و آفریقا مستحکم کند. فرانسه نیز هرچند از طریق کمک به استقلال آمریکا انتقام خود را از بریتانیا گرفت و حیثیتش را بازسازی کرد، اما هزینههای مالی هنگفت جنگ آن کشور را در بحران اقتصادی فرو برد و این بحران به یکی از عوامل مستقیم انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹ بدل شد. اسپانیا توانست فلوریدا را بازپس گیرد، اما ظهور یک کشور مستقل در همسایگی مستعمراتش در قاره آمریکا تهدیدی برای بقای نظام استعماریاش بود و در نهایت الهامبخش جنبشهای استقلالطلبانه در آمریکای لاتین شد.
برای ایالات متحده، دستاورد این معاهده تنها استقلال سیاسی نبود، بلکه گسترش سرزمینی عظیمی بود که از اقیانوس اطلس تا رودخانه میسیسیپی امتداد مییافت. این سرزمین پهناور با منابع طبیعی غنی، بستر مناسبی برای رشد اقتصادی، کشاورزی گسترده و توسعه تجارت فراهم آورد. آزادی ناوبری در رودخانهها و دسترسی به بازارهای بینالمللی، اقتصاد ایالات متحده را به سرعت در مدار رشد قرار داد و این کشور را از همان آغاز در موقعیتی قرار داد که میتوانست به یک بازیگر مهم در تجارت جهانی تبدیل شود.
پیامد بلندمدت معاهده پاریس آن بود که ایالات متحده نه تنها موجودیت سیاسی خود را تثبیت کرد، بلکه توانست با تکیه بر منابع وسیع، جمعیت رو به رشد و روحیه استقلالطلبی، مسیر تبدیل شدن به یک قدرت جهانی را آغاز کند. این کشور در دهههای بعد با تدوین قانون اساسی و ایجاد نهادهای سیاسی پایدار، پایههای یک دولت مدرن را بنا نهاد و با گسترش به غرب، سیاست «سرنوشت آشکار» را پیش گرفت. در واقع، معاهده پاریس نقطه آغاز فرآیندی بود که از دل سیزده مستعمره کوچک، قدرتی برخیزد که در قرن بیستم نقش تعیینکنندهای در سیاست و اقتصاد جهانی ایفا کند.