از پاشنه پینهبستۀ پا خجالت نکشیم؛ دربارۀ توئیت علی لاریجانی

«یکی از دلایل تعصب در ادامۀ یک مسیر بیم راه طیشده و هزینههای مصروفه است و اصطلاحاً اگر وقتی در پی راه دیگری هستیم از پاشنۀ پینهبستۀ پایمان خجالت نکشیم. سیاستِ منفعتمحور را تنها بر اساس منافع مکتسبه یا زیانهای رفع و دفعشده باید قضاوت کرد نه حتی بر پایه حقانیت و بطلان.»
مهرداد خدیر در روزنامه هم میهن نوشت: بسیار بعید است که روزهای آتی تا پایان مهلت ۳۰ روزه مکانیسم ماشه هم چون این روزها به صبر و انتظار یا تهدید غیررسمی به خاطر خروج از انپیتی یا بستن تنگه هرمز بگذرد و قاعدتاً تصمیمی در عالیترین سطوح اتخاذ خواهد شد و از توئیت دبیر جدید شورای عالی امنیت ملی برمیآید که تصمیمات و دستکم تحرکات و نه تحریکاتی در راه است.
این تصمیم یا تحرک هم میتواند انعطاف و نرمش حداکثری و اکتفا به حق غنیسازی به جای اصرار بر درصد غنیسازی اورانیوم باشد تا به دوران پیشابرجام بازنگردیم و پس از ده سال دوباره سروکار ما با ۶ قطعنامه نیفتد و هم میتواند با احتمالی بسیار کمتر و البته در صورت ادامۀ استنکاف طرف مقابل از پاسخگویی نه استمرار روند کنونی که اتمام حجت با غرب اعم از آمریکا و اروپا باشد؛ بر این مبنا که در بدعهدی و بهانهجویی سنگ تمام گذاشتهاند؛ گزینهای به مثابۀ گام در راه بیبازگشت نهادن و در پی تجربۀ دیگری بودن و به تعبیر اخوان ثالث: ره توشه برداشتن و قدم در راه بیبرگشت گذاشتن تا ببینیم آسمانِ هر کجا آیا همین رنگ است و دلیل انتخاب این راه هم باز از زبان شاعر همین باشد که هرسازی که میبینیم بدآهنگ است.
از پیام آقای علی لاریجانی برنمیآید که گزینه دوم انتخاب شده باشد یا دستکم فعلاً چنین باشد مگر آنکه راه دیگری پیش پا نگذارند و همین تحمیل شود.
به نظر میرسد در مهلت باقیمانده برای تخلیۀ خشم اروپا از آنچه گرایش ایران به روسیه در جنگ اوکراین و ارسال سلاح برای برتری مسکو میپندارند و فعالسازی مکانیسم ماشه به قصد تلافی و انتقام، اقدام و تلاش شود. در قبال آمریکا هم چهبسا گزینۀ مستقیم در نظر باشد تا مجاب یا توجیه شود حساب خود را از اسرائیل جدا کند. چراکه آمریکا حسب تصور یا ادعای خود در قبال منطقه مسؤولیت دارد در حالی که اسرائیل مسؤولیتی برای خود حس نمیکند. همچنین آمریکا نمیتواند مانند اسرائیل دغدغه آینده را نداشته باشد و به فردای بیثباتی نیاندیشد.
اروپاییها هم جدای آن تخلیه باید دربارۀ تبعات بحرانهای بیثباتکننده و مهاجرفرست توجیه یا انذارشوند. اینها البته راهبردها و راهکارهایی است که حسب هدفگذاریها یا مستقیم/غیرمستقیم بودن مذاکره انتخاب خواهد شد اما این نوشته در پی بیان دو نکتۀ دیگر است. چنانچه بنا بر چرخش یا نرمش یا گفتوگوی مستقیم یا هر راهکار و راهبرد دیگر به جز تقابل و اصرار بر روند فعلی و حتی تهدید به خروج از پیمانهای تعهدآفرین باشد دو نکته کلیدی باید مورد توجه قرار گیرد:
نخست این که در «کنش معطوف به حل مسأله» یا «رفع بحران»، سرزنش و «دیدید گفته بودیم» یا «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا» و «نوشدارو بعد از مرگ سهراب» جایی ندارد تا آموزۀ سعدی را بازخوانیم: «تا تِریاق ازعِراق آورده شود مارگَزیده مُرده بُوَد»! سیاست اما امر واقع است و در اکنون جریان دارد. مسأله باید حل شود و در سیاستِ نیکو، نکوهیدن امری نکوهیده است.
نکته دوم هم این که یکی از دلایل تعصب در ادامۀ یک مسیر بیم راه طیشده و هزینههای مصروفه است و اصطلاحاً اگر وقتی در پی راه دیگری هستیم از پاشنۀ پینهبستۀ پایمان خجالت نکشیم. سیاستِ منفعتمحور را تنها بر اساس منافع مکتسبه یا زیانهای رفع و دفعشده باید قضاوت کرد نه حتی بر پایه حقانیت و بطلان. مهم تصمیم است و جلب منافع به سود ۹۰ میلیون ایرانی که از عمق جهان صلحطلباند.
کوتاه اینکه نیاز امروز ما کنش معطوف به حل مسأله است نه کنش سیاسی و برای عبور از این مرحله سزد اگر نزاعهای پیشین را وانهیم تا تهیدستان با ارزشهای بقایی احساس امنیت کنند و در پی آن طبقۀ متوسط ارزشهای والایی خود را پیگیرد.
همۀ اینها در گرو آن است که از تاول یا پینۀ طی مسیر شرم نکنیم که در آموزههای دینی شرم همان تقواست و اگر روزگاری تقوای ستیز تجویز میشد اکنون زمان تقوای پرهیز است. پرهیز از تشدید تنش و گشودن دریچهای تازه بیخجالت و با سری بالا.