شعار هفته کتابخوانی: «بخوانیم برای ایران»
طنزیمات؛ بخوانیم برای کتاب در ایران: من یقرا الفاتحه مع الصلوات

اگر فرهنگ کتابخوانی قرار بود با شعار بین مردم جا بیفتد، تابهحال افتاده بود. نمیافتد چون احتمالا «خانه از پایبند ویران است». در این بین ای کاش ما هم به فکر «نقش ایوان» نباشیم و فکری بکنیم که واقعا چاره کار باشد.
فرارو- مهدی دهقان؛ خانه کتاب و ادبیات ایران، شعار «بخوانیم برای ایران» را برای هفته کتابخوانی انتخاب کرده است. این شعار پیشتر از این نیز بهعنوان شعار اصلی نمایشگاه کتاب استفاده شده بود.
به گزارش فرارو، دعوت به کتابخوانی حتی اگر در سطح شعار هم باشد، باز هم دعوت به کتابخوانی است؛ در نتیجه نمیتوان با این مسئله مشکل داشت. ازاینگذشته، اینکه در شعار «برای ایران بخوانیم» از مردم بخواهیم که برای کشورشان هم که شده مطالعه کنند هم لزوما چیز بدی نیست. اما جان برادر باید خدمتتان عرض کنم که «هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست» که متاسفانه با شعار حل نمیشود.
رحم الله تعالی من یقرا الفاتحه مع الصلوات
آقای «خانه کتاب و ادبیات ایران» آیا شما از قیمت کتاب خبر دارید؟ یعنی شما کافی است دست خانمبچهها را بگیری و یک سر بروی تا نزدیکترین کتابفروشی محلتان؛ با قیمتهایی مواجه میشوی که تا همین چند سال پیش برای ورود به نمایشگاه ماشین هم گران بهحساب میآمد. بنده با رجا واثق عرض میکنم که بسیاری از این نویسندهها به خوابشان هم نمیدیدند که کتابی که نوشتهاند روزی با این قیمت مبادله بشود. جوانی که بابت یک میلیون تومان دچار روانزخم شده است، چرا باید یک میلیون تومان بدهد و مثلا یک کتاب در مورد روانزخم بخواند؟
والا که ما حاضریم «بخوانیم برای ایران»؛ اما مسئله این است که شما حاضر نیستید که «بفروشید برای ایران». البته من قصد ندارم مشکل را گردن شما بیاندازم، ولی بههرحال یک نفر باید پاسخگوی شرایط پیشآمده باشد یا نه؟ با این وضعیت قیمتها همانهایی هم که پیشتر دلشان میآمد که دو خط کتاب بخوانند، فاتحه کتابخریدن و کتابخواندن را خواندهاند. بنده بهعنوان یک کتابخوان خدمتتان عرض میکنم که دفعه قبل که پول کرایهخانهام را برای خرید کتاب بهفنا دادم، صاحبخانهام استقبال نکرد. متاسفانه من علاوه بر صاحبخانه بیانصافی که دارم، دندانهای بیجنبهای هم توی دهانم دارم. سری آخر هرچقدر که سعی کردم به یکی از این کرموها بفهمانم که سلامتی برای دندان جای کتاب را نمیگیرد، قبول نکرد که نکرد و در نهایت هم تا خود صبح به سمت لثه و فک بیچارهام جفتک انداخت.
داستان کتاب و کتابخوانی آنقدرها هم که شعارهای شما فکر کردهاند داستان سادهای نیست. بنده پدری را میشناسم که برای اینکه بتواند کتاب «چطور با فرزندان خود ارتباط برقرار کنیم» را بخرد، یک ماه تمام با فرزندش ارتباط برقرار کرد که: «بچه جان این ماه کمتر کثافتکاری کن تا من پولم را به جای پوشک خرج کتاب کنم.» فکر میکنید چه پاسخی گرفت؟ بههرحال دلوروده بچهها که این حرفها را نمیفهمد.
بعد اصلا کو زمان؟ در جامعهای که تعداد زیادی از مردمش اگر سهشیفته کار نکنند سر ماه با زنوبچه آواره پارکهای میشوند، کتاب چقدر میتواند اهمیت داشته باشد؟ والا باز هم با همین سرانه مطالعه گل کاشتهایم ما مرد مومن. شما فکر کردهای فردی که از ساعت هشت صبح تا ده شب درگیر کارکردن است، اهمیتی میدهد که مثلا فلان فیلسوف در مورد زندگی چه فکری میکند؟ این که نشد که شما بیایید و یک شعاری بدهید و بعد در بروید. اصلا چرا هرچقدر درآمد این مردم میکشد پایین قیمت کتابهای شما میکشد بالا؟ بههرحال در جریانم که خود شما هم در مضیقهاید، اما ما دردمان را به شما میگوییم که شما هم دردتان را به بالاترها برسانی.
ناگفته نماند که خود شما هم از بدی اوضاع باخبرید. اگر غیر از این بود همینطوری سرسری نمیآمدید از توی آرشیو شعارهای قدیمی یکی را دربیاورید و پرت کنید وسط مردم تا شاید یکی به رگ غیرتش بربخورد و دو خط کتاب بخواند. وقتی خود شما هم دیگر حوصله شعار جدید ساختن ندارید، چه انتظاری از مردم دارید؟ بهتر نبود اول از خودتان شروع میکردید و مثلا میگفتید که: «شعار تازه بسازیم برای ایران»؟ یا مثلا «قیمتها را مدیریت کنیم برای ایران»؟ یا مثلا «شعار ندهیم برای ایران»؟ یا مثلا «فکر اساسیتری بکنیم برای کتابخوانی برای ایران»؟
اگر فرهنگ کتابخوانی قرار بود با شعار بین مردم جا بیفتد، تابهحال افتاده بود. در این بین ای کاش ما هم به فکر «نقش ایوان» نباشیم و فکری بکنیم که واقعا چاره کار باشد. در غیر این صورت، به جای شعاردادن یک فاتحه درست و حسابی برای کتابخوانی بخوانیم که ثوابی هم کرده باشیم.