بایدها و نبایدهای یک جامعهشناس/ شما منجی نیستید

منجی شدن به شرایط و ویژگیهایی نیاز دارد که شخصیت دانشگاهی به سختی میتواند آنها را برآورده سازد یا در قالب آن قرار گیرد.
فردین علیخواه در اعتماد نوشت: اینترنت نه تنها بر جوامع اثرگذار بود۱ (تافلر، ۱۳۷۲)، بلکه کانون توجه و تمرکز جامعهشناسی و نظریه اجتماعی نیز پس از اینترنت به تدریج تغییر یافت۲ (شرودر، ۱۴۰۱). در همین ارتباط و تنها به عنوان مثال، جامعهشناسان معاصری همچون گیدنز تلاش کردند تا نقش فناوریهای ارتباطی جدید بر جامعه و هویت شخصی در عصر جدید را واکاوی و فهمپذیر کنند (گیدنز، ۱۳۹۸).
طی سالهای گذشته، علاوه بر آنکه نقش فناوریهای ارتباطی جدید در جوامع تبدیل به موضوع مستقلی برای پژوهش و نظریهپردازی شده است؛ تاثیر این نوع فناوریها بر خود شاخههای علوم انسانی و بهطور خاص علوم اجتماعی و اصحاب آن نیز عرصهای برای پژوهش و تفسیر شده است.
پس از اینترنت و به دنبال آن شکلگیری شبکههای اجتماعی، رشتهها و شاخههای نوظهور مطالعه و پژوهش در علوم اجتماعی شکل گرفت و به علاوه، حوزههای جدیدی همچون «علوم اجتماعی دیجیتال» یا «علوم اجتماعی محاسباتی» گسترش یافت. بیتردید، با گسترش هوش مصنوعی در حیات جوامع باید منتظر بروز تغییرات و تحولات جدیدتری در علوم اجتماعی باشیم.
پژوهشگران ایرانی نیز همواره به تغییرات متاثر از اینترنت و شبکههای اجتماعی توجه نشان دادهاند که در ادامه خلاصهای از چند پژوهش ارایه میشود. مرتضی مردیها در مقاله «اثرات رسانههای نو بر علوم انسانی»، رویکردی توام با بیم و امید به چنین اثراتی دارد.
او معتقد است که پس از گسترش رسانههای نو، در کنار «دموکراتیزه شدن» شاهد «لیبرالیزه شدن» نیز هستیم. به اعتقاد ایشان، برخلاف وسایل ارتباط جمعی کلاسیک نظیر روزنامه و تلویزیون که پیامهای اقلیتِ تولیدکننده را به انبوه مصرفکنندگان انتقال میدادند در وضعیت جدید، پیام از تولیدکنندگان انبوه آماتور به مصرفکنندگان انبوه انتقال مییابد.
جنبه امیدوارانه در دیدگاه وی آن است که اطلاعات و تحلیل علمی دیگر در انحصار نخبگان نیست و هر فردی میتواند به تولید و انتشار پیام اقدام کند. علاوه بر این، جنبه بیم در رویکرد وی آن است که زمینه برای رشد (به تعبیر نویسنده)، غلطاندازیها، بدآموزیها و شبه علمپروریها فراهم میشود۳ (مردیها، ۱۳۹۸:۲۳۶).
عباس کاظمی نیز از جمله پژوهشگران و جامعهشناسانی است که در مقاله «برآمدن اینفلوئنسرهای دانشگاهی در ایران» ۴ به نقش فناوریهای ارتباطی جدید در افزایش نفوذ شخصیتهای علمی توجه کرده است. نویسنده بر عام بودن مفهوم «اینفلوئنسر دانشگاهی» تاکید داشته و دامنه آن را از اینفلوئنسر-دانشجو تا اینفلوئنسرهای آموزشی و علمی در نظر میگیرد.
وجه مشترک اینها، بالا آمدن از نظام شهرت بر پایه شبکههای اجتماعی است (کاظمی، ۱۴۰۱:۵). کاظمی در این مقاله به طبقهبندی اینفلوئنسرهای دانشگاهی میپردازد و آنان را به سه گروه تقسیم میکند: نخست استاد-سلبریتیهایی که از پیش در جامعه شهرتی کسب کردهاند ولی در شبکههای اجتماعی حضور ضعیفی دارند که برای نمونه میتوان به شاعر معاصر؛ محمدرضا شفیعیکدکنی اشاره کرد. کاظمی اینان را سلبریتیهای سنتی میداند.
گروه دوم استاد-اینفلوئنسرها هستند، منظور کسانی هستند که در درون شبکههای اجتماعی متولد شدهاند و حضور، فعالیت و شهرتشان در جهان مجازی بیش از جهان بیرونی است. به تعبیر کاظمی اینان از هویت شبکهای برخوردارند و غالبا به مباحث حوزه عمومی میپردازند که برای نمونه میتوان صفحه «دغدغه ایران» را نام برد که متعلق به محمد فاضلی است (همان، ص. ۲۰).
گروه سوم، هویت دورگه و هیبریدی دارند. اینان در دانشگاه و فضای عمومی پرتلاش بودهاند و با فراگیری شبکههای اجتماعی، از این فرصت بهرهمند شدهاند، با این تفاوت که نه مانند گروه اول در کناره ایستادهاند و نه مانند گروه دوم در فضای مجازی فعال و پرکارند (همان، ص. ۲۴).
در همین خصوص، حامد طاهریکیا نیز در مقالهای با عنوان «امکانی تازه برای نوشتن درباره اجتماع برای اجتماع: حضور اساتید علوم اجتماعی دانشگاه در شبکههای اجتماعی۵» به شکلگیری موقعیتهای تازه و متفاوت نوشتن در میدان علوم اجتماعی ایران در وضعیت به تعبیر او «پساچاپ» میپردازد.
این مقاله پژوهشی، حاصل مصاحبه با شش نفر از اساتید علوم اجتماعی ایرانی است که برای انتشار آثار و دیدگاههای خود از شبکههای اجتماعی بهره میبرند. وضعیت دیجیتال، به میدان علوم اجتماعی موقعیتی جدید از نوشتن را معرفی کرد که نویسنده مقاله آن را «نوشتن سریع و تجسمی» مینامد.
نوشتن، انتشار و دریافت (بازخورد) سه موقعیت در هم تنیده شدهاند که فاصلههای تبدیل شدن آنها به یکدیگر بسیار کوتاه شده یا از بین رفتهاند. به اعتقاد نویسنده مقاله، موقعیت جدید نوشتن سریع، امکانی است که استاد علوم اجتماعی به واسطه آن عاملیت معاصریتش را به جریان میاندازد و با زندگی اجتماعی پیوند میخورد (طاهریکیا، ۱۴۰۳).
در مجموع تحقیقات و شواهد بیانگر آن است که علاوه بر نسل جدید دانشآموختگان علوم اجتماعی که آشنایی و پیوند بیشتری با فناوریهای ارتباطی جدید دارند دانشآموختگان قدیمی علوم اجتماعی نیز آرام آرام به حضور در شبکههای اجتماعی و استفاده از این نوع فناوریها رغبت نشان میدهند.
بیتردید «محتاطان و محافظهکاران» این عرصه به فواید ارتباط وسیعتر و آسانتر با مخاطب خاص و با جامعه از طریق شبکههای اجتماعی پی بردهاند. با توجه به چنین استقبالهایی، تصمیم گرفتم با نگاهی جامعهشناختی و با تکیه بر مفاهیم برگرفته از دانش جامعهشناسی، به شرح تجارب زیستهام در این زمینه بپردازم. آنچه بیان میدارم شاید دادهای برای تفاسیر بیشتر به شمار رود و شاید هم، تجربهای آموختنی برای کسانی باشد که تصمیم دارند از این طریق در حوزه عمومی مشارکت فعال داشته باشند.
بایدها و نبایدهای حضور در حوزه عمومی
شکست انحصار در انتشار اندیشه: پیش از اینترنت، نشر اندیشه، چه به شکل نوشتار و چه به شکل گفتار یا تصویر در انحصار سازمانهای متعلق به حاکمیتها بود. رسانههای جمعی (سنتی) دارای «دروازهبانانی» ۶ بودند که هر گونه اثری باید با تایید و پسند آنان به مرحله انتشار میرسید. اتفاق مثبت آن است که پژوهشگران و نویسندگان ضرورتا دیگر نیازی به برآوردن خواستهها و انتظارات چنین سازمانهایی ندارند.
فرد هر زمان اراده کند، میتواند اثر خود را نشر و در معرض قضاوت مخاطبان قرار دهد. آشنایی مختصر با انتشار محتوا، دسترسی به تلفن همراه هوشمند و اتصال به اینترنت از جمله ابزارها و مهارتهایی هستند که فرد نیازمند آن است. هر چند باید توجه داشت که گاه همین سهولت به شکلی بالقوه میتواند تهدید محسوب شود. در نتیجه، در وضعیت جدید فرد بیش از پیش در برابر جامعه مسوولیت دارد. بیاساس نیست اگر بگوییم که او خود باید نقش دروازهبانی را بر عهده گیرد.
ارتباط با جامعه: در زمینه ارتباط با جامعه، تحولات جامعهشناسی ایران را به سه دوره تقسیم کردم: نخست دوره «جامعهشناسی جامعهبین» است که ویژگی اصلی آن حضور جامعهشناس و دانشجویانش در میدان واقعی پژوهش اجتماعی بود. دوره دوم «جامعهشناسی صندلینشین» است.
با آمدن کامپیوتر و نرمافزارهای آماری، استادان علوم اجتماعی ترجیح دادند روی صندلی بنشینند و این دانشجویان بودند که غالبا با پرسشنامه سراغ مردم میرفتند و با مردم ارتباط داشتند. در این مرحله دانشجویان نیز اغلب به مردم نگاه نمیکردند و فقط توجه داشتند تا دقیق سنجههای طبق لیکرت در پرسشنامه را علامت بزنند.
دوره سوم را «جامعهشناسی اسکرینبین» یا دسکتاپی نامیدم، در واقع جامعهشناسی پس از اینترنت. در اینجا میدان پژوهش غالبا به جهان آنلاین و فضای مجازی تقلیل مییابد و جامعه از طریق دسکتاپ و صفحه نمایش دنبال میشود۷. حضور در شبکههای اجتماعی، فرصت و شیوه جدیدی برای ارتباط با مردم فراهم کرد.
در واقع، ارتباط با بخشبخش جامعه تسریع و تسهیل شد. توجه کنیم که اغلب ایرانیان علاوه بر عضویت در کانالها و گروههای عمومی، بر اساس مشخصات و علایق مختلفی که دارند نظیر شغل، تحصیلات، محل زندگی، علایق تفریحی و ورزشی، خانواده و اقوام، گروههایی ایجاد کردهاند.
در شبکههای اجتماعی علایق مختلف گرد هم جمع شدهاند، موضوعی که پژوهشگری آن را «جمهوری سلایق متحده۸» نامید۹. هر کدام از نوشتههایم بر پایه موضوع یا مسالهای که در آن بررسی میشد در گروه مشخصی بازنشر میشد که علاقهمندان آن موضوع حلقهای تشکیل داده بودند. برای مثال وقتی درباره «مادران اینستاگرامی» مینوشتم، نوشتهام در گروه مادران دارای کودک بازنشر میشد یا وقتی درباره آشپزخانههای جدید مینوشتم مطلب در گروه کابینتسازان بازنشر میشد.
این امر باعث میشد تا علاقهمندان زیادی به من پیام خصوصی ارسال کنند، تجربیات شخصیشان را در خصوص موضوع بیان کنند و برداشت خود را شرح دهند. در نتیجه هر نوشته، مرا به دادههای جدیدی رهنمون میکرد، هر نوشته منجر به دادههای تازه و جنبههای جدیدی از همان موضوع برایم آشکار میشد. علاوه بر این، با دریافت بازخوردها آسانتر میتوانستم به این سوال پاسخ دهم که «آیا خواننده از متن همان برداشتی را داشته که مراد نویسنده بوده است؟» این پرسش بسیار مهم است.
هر نوشته فرصتهای جدیدی به روی نویسنده باز و در مجموع به تقویت سرمایه اجتماعی او کمک میکند. حضور در شبکههای اجتماعی، امکان ارتباط با لایههای مختلف اجتماعی را فراهم میآورد. البته این به معنای آن نیست که چنین ارتباطی برای جامعهشناس کفایت میکند و دیگر نیازی به ارتباط و حضور در میدانهای واقعی پژوهش نیست.
نکته درخور توجه دیگر آنکه تا این لحظه، تصمیم گرفتهام ادمین نداشته باشم. با تعریف ادمین، فرصت ارتباط با مخاطب از دست میرود. این، بازگشت به همان دوره جامعهشناسی صندلینشین است که دانشجویان با مردم در ارتباط بودند و نه جامعهشناس.
باید توجه داشت که با توجه به فراگیری استفاده از شبکههای اجتماعی و کاهش شکاف دیجیتال در سالهای اخیر، حضور در رسانههای جدید حتی برای گروههای فرودست جامعه بیشتر شده است. در طول این سالها با قربانیان عرصههای مختلف گفتوگو کردهام و این به مدد شبکههای اجتماعی انجام و ممکن شده است. شاید بیان این مثال جالب باشد. مدتی قبل متنی کوتاه درباره «میرزا آقا» ۱۰، دستفروش اردبیلی نوشتم. چند روز بعد فردی پیام داد و گفت: اشکالی ندارد میرزا آقا با شما تماس بگیرد و با شما صحبت کند؟
تبدیل شدن به سلبریتی: سلبریتی از جمله مفاهیمی است که برداشتهای مختلفی از آن وجود دارد. در اجتماع جامعهشناسان، معمولا برداشتی غالبا منفی از آن وجود دارد و اغلب به مثابه تحقیر یا طعنه درباره دیگری به کار میرود. واقعیت آن است که همین امر باعث شده تا فردی که تصمیم میگیرد از طریق رسانه در حوزه عمومی فعال باشد و پیوسته نگران قضاوت همکاران و همقطاران خود شود.
من برداشتی منفی از این کلمه ندارم. سلبریتی میتواند «اصلاحگر» و «سوداگر» باشد۱۱. باید به تفاوت سلبریتیها و ویژگیهای آنان در میدانهای مختلف توجه داشت. بیتردید سلبریتیهای دانشگاهی یا سلبریتیهای میدان روشنفکری با سلبریتیهای سینمایی فرق دارند.
برای مثال، سلبریتی شدن در علوم انسانی یا عرصه تفکر، آورده مالی برای فرد ندارد و اگر رضایت خاطری وجود داشته باشد ناشی از احترامها و تحسینهایی است که از مخاطبان دریافت میشود. در هر حال، حضور در شبکههای اجتماعی، پرکار بودن در این شبکهها و انتشار افکار و اندیشههای شخصی، زمینه را برای افزایش شهرت فرد فراهم میآورد.
همانگونه که در سطرهای پیشین بیان شد هر نوشته یا هر پست به شکل بالقوه میتواند افزایش سرمایه اجتماعی و شهرت را در پی داشته باشد و همین امر موجب توجهات بیشتر و دعوتهای بیشتر به رویدادهای اندیشهای و در نتیجه مشهور شدن بیشتر شود. بیتردید، افزایش شهرت، مشقتهایی به همراه دارد.
بازماندن از پژوهشهای دانشگاهی: حضور در حوزه عمومی یک انتخاب شخصی و البته بسیار وقتگیر است. اگر قرار است هم بنویسیم، هم به نشانه احترام به مخاطبان پاسخ دهیم، با برخی از آنان گفتوگو کنیم و به دعوت برای سخنرانیها پاسخ مثبت بدهیم، فرصت برای نگارش آثار ماندگار جامعهشناختی و پژوهشهای تخصصی بسیار کاهش خواهد یافت.
در واقع نوشتن برای مخاطب غیرجامعهشناس شاید یک انتخاب و یک مسیر باشد ولی موجب دور شدن از انجام پژوهشهای تخصصی و جدیتر میشود. به گمان من، حضور در حوزه عمومی، وظیفهای فرعی نسبت به کار و فعالیت دانشگاهی است. مدیریت این دو، نیازمند وسواس و دقت زیادی است.
قرار گرفتن زیر ذرهبین: وقتی از شهرت صحبت به میان میآید منظور، توجه به فرد است. به عبارت دیگر فرد زیر نورافکن قرار میگیرد. فعال بودن در حوزه عمومی و البته اتخاذ رویکرد انتقادی نسبت به مسائل جامعه موجب میشود تا فرد زیر ذرهبین قرار گیرد.
به ویژه زمانی که اغلب اعضای هیات علمی دانشگاهها ترجیح بدهند خود را به شغل معلمی محدود سازند و موضعشان نسبت به مسائل جامعه را در دل نگه دارند. به چشم آمدن و سلبریتی شدن در جامعه ایران همیشه به نفع فرد نیست، چراکه حساسیتها نسبت به او برانگیخته میشود به ویژه اگر اطرافیانی تنگنظر نیز او را احاطه کرده باشند.
فرد شاید از جامعه و از اجتماع مخاطبان بازخوردهای تحسینبرانگیز و مثبت دریافت کند ولی لزوما از نهادهای رسمی چنین مواجههای را تجربه نخواهد کرد. او همیشه باید منتظر اخطارها، تذکرها و شاید هم وضعیتهای نگرانکننده دیگر باشد.
چگونه نوشتن: پیشفرض این جستار آن است که فرد از طریق قلم و نوشتن با حوزه عمومی ارتباط دارد. روشن است که به شیوههای دیگری نظیر سخنرانی یا گفتار صوتی نیز میتوان با جامعه ارتباط داشت. در کل چگونه نوشتن و یافتن زبان خاص ارتباط با مخاطب غیرجامعهشناس بسیار اهمیت دارد. شاید به سختی باورپذیر باشد که نگارنده این سطور برای هر متن کوتاه ۸۰۰ کلمهای که در کانال تلگرام منتشر میکند، سه یا چهار روز زمان صرف میکند.
هر متن، ده یا بیست بار با صدای بلند خوانده میشود با این پرسش ساده که آیا آنچه نوشته شده برای تنوع مخاطبان کانال قابل فهم و درک است؟ روان بودن نثر، نداشتن سکته در جملهبندیها، ثقیل بودن یا نبودن کلمات انتخاب شده، قلمبهسلمبهزدایی از متن، همگی به دقت بررسی میشود. همیشه این سختگیری مضاعف وجود دارد که روح حاکم بر متن به دور از فرهیختگی و متانت نباشد. در واقع همیشه برای نگارنده مهم بوده است که خواننده به این نتیجه دست یابد که متن را فردی دانشگاهی تقریر کرده است. تاکید میکنم که برخلاف تصور عمومی، سادهنویسی درباره پدیدههای سخت و پیچیده کاری بس دشوار است.
مراقبت از شهرت: شهرت به سختی و آرام آرام به دست میآید ولی به آسانی میتواند از کف برود. شهرت همچون نهالی است که نیازمند مراقبت و دقت است. در این خصوص چند تهدید یا چاله وجود دارد که باید نسبت به آن توجه داشت:
نخست، شما روانشناس نیستید: کم نیستند مخاطبانی که مسائل، تجارب و مشکلات شخصیشان را با جامعهشناس در میان میگذارند و درخواست مشاوره یا راهحلی کاربردی و عملی برای حل مشکلات شخصی دارند. همیشه از چنین موقعیتهایی خودم را دور کردهام و به مخاطب پیشنهاد دادهام که با مشاوران متخصص مشورت کند. همچنین از فرصت استفاده کرده و تفاوت جامعهشناسی و روانشناسی را برای آنان شرح دادهام.
دوم، شما ژورنالیست نیستید: ضمن احترام فراوان به روزنامهنگاران، باید گفت که جامعهشناسِ مفسّر، روزنامهنگار نیست. جامعهشناسی که در حوزه عمومی فعال است ضرورتا نباید نسبت به هر رویداد کوچک و بزرگ جامعه واکنش نشان دهد.
متاسفانه در اغلب اوقات فرد هم با درخواست مخاطبان خود و هم درخواست فعالان رسانه مواجه میشود تا حرفی، یادداشتی و نظری در خصوص رویدادها ابراز دارد. گویی مخاطبان نه برای شناخت بیشتر، بلکه برای آرام شدن روانی خود به موضعگیری جامعهشناس نیاز دارند. در موارد بسیاری حتی ترجیح دادهام صبر کنم و پس از گذشت زمان و در فرصت مناسب به تحلیل یک رویداد خاص بپردازم، زمانی که مخاطب از هیجان ناشی از رویداد دور شده باشد.
سوم، شما منجی نیستید: البته میتواند اینگونه نباشد و فرد با رغبت تصمیم بگیرد تبدیل به منجی شود. ولی اعتقاد شخصیام آن است که باید در این زمینه دقت به خرج داد. گاهی انبوه مخاطبان همچون رودخانهای بزرگ، جامعهشناس را با خود همراه میکنند. این مهارتی ستودنی است که بتوان از مخاطب انبوه و سلایق گوناگون آنان فاصله گرفت و با ذرهبین جامعهشناسی به پدیده نگاه کرد و تحلیلی درخور ارایه داد. منجی شدن به شرایط و ویژگیهایی نیاز دارد که شخصیت دانشگاهی به سختی میتواند آنها را برآورده سازد یا در قالب آن قرار گیرد.
به هر حال باید تصمیم گرفت: آیا قصد دارید شخصیتی دانشگاهی و مفسّر بمانید، با مخاطبان ارتباط داشته باشید، پدیدههای اجتماعی را تحلیل کنید و جامعهشناسی را با جامعه به اشتراک بگذارید یا خیر؟ تبدیل به منجی جامعه شوید و خود را جزو رهبران فکری جامعه قلمداد کنید؟ باید انتخاب کنید.
٭ این مقاله به صورت سخنرانی در ششمین همایش کنکاشهای مفهومی و نظری درباره ایران که به همت انجمن جامعهشناسی ایران برگزار شد، ارایه شده و متن آن به صورت اختصاصی در اختیار روزنامه قرار گرفته است.
۱- تافلر، آلوین (۱۳۷۲). شوک آینده. ترجمه شهیندخت خوارزمی. انتشارات سیمرغ. تهران.
۲- شرودر، رالف (۱۴۰۱) نظریه اجتماعی پس از اینترنت. ترجمه حمیدرضا بیژنی. انتشارات نقد فرهنگ. تهران.
۳- مردیها، مرتضی (۱۳۹۸). اثرات رسانههای نو بر علوم انسانی. فصلنامه مطالعات رسانههای نوین. دوره ۵ شماره ۲۰.
۴- وریج کاظمی، عباس (۱۴۰۱) برآمدن اینفلوئنسرهای دانشگاهی در ایران. فصلنامه انحرافات و مسائل اجتماعی. شماره ۴ دوره ۲.
۵- طاهریکیا، حامد (۱۴۰۳). امکانی تازه برای نوشتن درباره اجتماع برای اجتماع: حضور اساتید علوم اجتماعی دانشگاه در شبکههای اجتماعی. فصلنامه پژوهش و برنامهریزی در آموزش عالی. دوره سیام. شماره ۱.
۶- gatekeepers
۷- خلاصه این سخنرانی با عنوان «نشست ظهور مردم در جامعهشناسی» در آدرس زیر آمده است:
https://fa.shafaqna.com/news/1939846/
۸- republic of united tastes
۹- گرونر، یوگا (۱۳۹۲) جامعهشناسی سلیقه. ترجمه مسعود کیانپور. نشر مرکز. تهران.
۱۰- دستفروش اردبیلی که در زمان انتخابات سال ۱۳۹۶، عکس تکیده او در کارزار انتخاباتی حسن روحانی توجه رسانهها را جلب کرد.
۱۱- در آدرس زیر (خبرآنلاین) به تفاوتهای این دو پرداختهام: khabaronline. ir/xhXrP
عضو گروه جامعهشناسی دانشگاه گیلان
faralikhah@gmail. com