«فرشید» صبح با عجله خانه را ترک کرده بود و گوشیاش را روی میز آرایش «شیلا» در اتاق خواب جا گذاشته بود. عقربهها، ساعت 11 را نشان میداد و «ساسان» مثل هر روز میهمان همسر و فرزند او بود. «تینا» در گوشه اتاق با اسباب بازیهای جدیدش سرگرم بود و «شیلا» و «ساسان» نیز به اتاق رفته بودند که «فرشید» وارد خانه شد....