در همان دقایق اولیه بازپرس ویژه قتل به همراه ماموران پلیس آگاهی استان در محل حاضر شدند و با بررسیهای فنی و پلیسی پدر خانواده به عنوان مظنون اصلی دستگیر شد.
در مورد
در فرارو بیشتر بخوانید
۲۱۲ مطلب
در همان دقایق اولیه بازپرس ویژه قتل به همراه ماموران پلیس آگاهی استان در محل حاضر شدند و با بررسیهای فنی و پلیسی پدر خانواده به عنوان مظنون اصلی دستگیر شد.
وحید که کارمند یک شرکت خصوصی بود در اعترافاتش گفت: ۵ سال قبل با مهسا ازدواج کردم اوایل زندگی خوبی داشتیم، اما کمکم متوجه شدم همسرم توجهی به خانه و زندگی ندارد حتی وقتی بچه دار شدیم هم او احساس مسئولیت چندانی نداشت. بیشتر وقتش در بیرون از خانه یا ارتباط با زنان همسایه میگذشت. روز حادثه زمانی که از سرکار خسته به خانه برگشتم خانه نامرتب و به همریخته بود نه از غذا خبری بود نه از توجه و محبت. عصبانی شدم از همسرم خواستم که دیگر با همسایهها مراودهای نداشته باشد و بهخانه وزندگیاش برسد.
ساعت هفت صبح امروز مردی ۴۶ ساله در تماس با پلیس ۱۱۰ اعلام کرد همسرش را در منزلشان واقع در میدان آرش به قتل رسانده است.
زن جوان که متهم است با همدستی پسر و دخترش شوهر خود را با شلیک گلوله به قتل رسانده است صبح دیروز در شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستادند.
محمدعلی نجفی درباره قتل همسرش و خودکشی ناکامش در هتل لاله توضیحات جدیدی ارائه داد.
دیروز خبری شوکه کننده و عجیب سراسر کشور پیچید. همسر دوم شهردار اسبق تهران، کسی که سابقه سالها وزارت و مدیریت را در کارنامه خود دارد کشته شده است. حرف و حدیثها از قاتل بودن شخص محمدعلی نجفی حکایت داشت. تا که حدود ساعت هفت عصر، محمدعلی نجفی خود را به آگاهی به عنوان قاتل معرفی کرد.
فرمانده انتظامی شرق استان تهران ادامه داد: کارآگاهان پلیس با انجام اقدامات تخصصی و نیز پایشهای اطلاعاتی دریافتند دختر خردسال به همراه پدر و همسر وی از خانه به مقصد یک باغ خارج میشوند.
اسلامی ادامه داد: امروز گسیختگی خاصی میان خانواده و شکاف بین نسلی وجود دارد. خشونتهای خانوادگی، خود کشی، انحرافات جنسی و استعمال مواد مخدر به نحوی در فضاهای مجازی چشمگیر شده که بسیار نگرانکننده هستند.
زنی که شوهرش قصد داشت او را از بالکن خانه به پایین پرتاب کند، با دخالت همسایه ها از مرگ نجات یافت. همسایه های این خانواده، به محض آگاهی از این ماجرا به منزل این زوج وارد شده و...
ساله بودم که عاشق دختر خاله ام شدم. آن زمان برای کمک به مخارج خانواده در یک رستوران کار میکردم. با آن که پدرم کاملا مخالف این ازدواج بود، اما نامه نگاری و دیدارهای حضوری ما ادامه داشت و من به شدت به دختر خاله ام وابسته شده بودم. خلاصه مخالفتها به نتیجه نرسید و با اصرار من مراسم عروسی برگزار شد بعد از این ماجرا به نوازندگی در مجالس جشن پرداختم چرا که شیوه نواختن سازهای بادی را از پدرم آموخته بودم.