ترنج

در مورد

قتل خانوادگی

در فرارو بیشتر بخوانید

۲۱۲ مطلب

  • رایان از کودکی دچار اختلالات روانی شدیدی بود که دست به کار‌های عجیب و غریب و حمله‌های ناگهانی به اطرافیان خود می‌زد. او میانه‌ی خوبی با پدرش نیز نداشت و در ذهنش از پدرش یک هیولا ساخته بود.

  • «پدرم مرد خشنی بود او ما و مادرم را خیلی اذیت می‌کرد. کتک‌مان می‌زد و با حرف‌های رکیکی که می‌زد تحقیرمان می‌کرد ما این وضعیت را از کودکی تحمل کرده بودیم، اما این اواخر رفتارش بدتر شده بود و کار‌هایی می‌کرد که هیچ‌کس نمی‌توانست تحمل کند. پدرم مدام به مادرم هم خیانت می‌کرد. او به ما اهمیتی نمی‌داد و خودمان مجبور بودیم هزینه زندگی‌مان را تأمین کنیم. نفرتی که پدرم در ما ایجاد کرده باعث شده بود هر سه ما به مرگ او راضی باشیم.

  • من از مدت‌ها قبل با خواهرم اختلاف داشتم و گمان می‌کردم او با افرادی رابطه دارد. ما بار‌ها با هم دعوا کرده بودیم، اما هیچ‌وقت مشکل میان‌مان حل نمی‌شد. شب حادثه من و خواهرم در خانه تنها بودیم و در ظاهر هم مشکلی وجود نداشت. او برایم شام آورد و از من پذیرایی کرد. بعد از خوردن غذا احساس کردم صورتم می‌سوزد. اصلا حال خوبی نداشتم برای همین رفتم که بخوابم، اما هر کاری کردم خوابم نمی‌برد. تا ساعت دو شب بیدار بودم. حسابی کلافه شده بودم. از آن‌موقع بود که صدا‌هایی در سرم پیچید و هر کاری می‌کردم از بین…

  • داخل حمام بودم که شنیدم میترا با خواهرش در حال صحبت کردن با تلفن است. به او گفت که همسرجدیدش وضع مالی خوبی دارد. فکر نمی‌کرد که من این صحبت‌ها را بشنوم، ولی من شنیدم و تصمیم به قتل او گرفتم. همان شب می‌خواستم او را به قتل برسانم و داخل دوغ داروی بی‌هوشی ریختم، اما از شانس بد، خودم همه دوغ را خوردم و زودتر خوابم برد. صبح که از خواب بیدار شدم، میترا گفت: چرا ازدواج نمی‌کنی، من می‌خواهم ازدواج کنم و بعد هم گفت: ازدواج کرده و باید به خانه شوهرش برود. عصبانی شدم و با شالی که سرش بود او را خفه کردم…

  • «به بهانه اینکه از بیرون سفارش غذا دادم خواهش کردم تا زمان بیشتری در خانه بمانند و او نیز به خاطر پسرمان قبول کرد. در زمان صرف شام، مقتوله نوشیدنی مسموم شده به داروی خواب آور را نوشید و پس از مدت کوتاهی بیهوش شد. ابتدا قصد داشتم تا او را با دست خفه کنم که در همین زمان متوجه پسر چهار ساله مان شدم که شاهد صحنه بود، یک لحظه مقتول رها و پسرمان را به داخل اتاق بردم. پس از آن دوباره به سراغ آمده و این بار او را با پارچه خفه کرده و به قتل رساندم».

  • «صبح با هم صبحانه‌مان را خوردیم که ساعتی بعد متوجه پیام‌هایی از یک مرد ناشناس شدم و دیدم خواهرم برای عصر با او قرار گذاشت به خاطر همین من بشدت عصبانی شدم و با هم بحث‌مان شد، اما دیدم گوشش بدهکار نصیحت من نیست. حدود ساعت ۲ بعدازظهر بود که از کشوی آشپزخانه یک چاقو برداشتم و بعد با چاقو به جانش افتادم، بعد لباس هایم را که خونی شده بود عوض کردم و در تماس با پلیس خودم را معرفی کردم».

  • «دامادمان با کوکب اختلاف داشت و او را اذیت می‌کرد. حتی یک‌بار وقتی ما از شهرستان به تهران آمدیم و به خانه آن‌ها رفتیم، مجید از عصبانیت دوغ و ماستی را که سوغات برده بودیم روی زمین ریخت و جلوی چشم ما دخترمان را کتک زد. ما اطمینان داریم او قتل را انجام داده است و به همین دلیل حاضر هستیم ۵۰ نفر را برای برگزاری مراسم قسامه به دادگاه معرفی کنیم».

  • در نخستین تحقیقات جنایی مشخص شد یاشار- مقتول - در آخرین تماس تلفنی خود با فرد ناشناسی به نام فریبرز در ارتباط بوده است. وقتی فریبرز شناسایی و برای بازجویی احضار شد به طرز مرموزی ناپدید شد. در ادامه تحقیقات کارآگاهان به سراغ نسترن همسر فریبرز رفتند.

  • شامگاه 26 بهمن سال 92، آتش‌سوزی در ساختمان مسکونی واقع در سعادت آباد به پلیس اطلاع داده شد. بررسی‌های مقدماتی نشان داد این حریق یک ساختمان 6 طبقه مسکونی (4 طبقه بالا و دو طبقه زیرزمین) را در برگرفته و آتش از پارکینگ منفی یک و انفجار خودروی سمند یکی از ساکنان آغاز شده و 4 خودروی دیگر را نیز سوزانده است.

  • شوهر به بهانه صحبت با همسرش، دخترهایشان را به خانه خواهر خود فرستاد، اما پس از گفتگو با همسرش مذاکره شان به نتیجه‌ای نرسید و مرد خشمگین در اوج عصبانیت سر زن را با چاقو برید. او سپس موضوع را به برادرش خبر داد و برادر قاتل هم پس از حضور در صحنه جنایت این مرد را با موتورسیکلت خود به کلانتری برد و او را تحویل پلیس داد.

تبلیغات