قضات دادگاه کیفری پس از بررسی اولیه پرونده را به دلیل نقص در تحقیقات به دادسرای جنایی فرستادند. قضات دادگاه کیفری بر این باورند که در این ماجرا آدمربایی هم اتفاق افتاده است و بازپرس پرونده باید تحقیقاتی نیز در این زمینه انجام دهد.
در مورد
در فرارو بیشتر بخوانید
۳۶۲ مطلب
قضات دادگاه کیفری پس از بررسی اولیه پرونده را به دلیل نقص در تحقیقات به دادسرای جنایی فرستادند. قضات دادگاه کیفری بر این باورند که در این ماجرا آدمربایی هم اتفاق افتاده است و بازپرس پرونده باید تحقیقاتی نیز در این زمینه انجام دهد.
علی رغم بررسی و تحقیقات صورت گرفته هیچ یک از مسائل مطرح شده در مورد این خانم در مرجع قضایی ثابت نشد.
مرتضی احمدی، پدر مهسا گفت: تقاضای من از رئیس جمهوری، رئیس اجرایی و قوه قضاییه همین است که قاتلان مهسا به اعدام محکوم شوند.
متهم: قرار بود آرش در ازای کمکی که به او میکنیم مبلغ ۱۵ میلیون تومان به ما بدهد که البته این مبلغ را پرداخت نکرد و ما قبل از آن دستگیر شدیم...
وز بیستم ماه رمضان بود. خرداد ماهسال ٩٣؛ عصر تقریبا نزدیک افطار بود. پسرم هوس بستنی کرد. از پدرش خواست به او پول بدهد که برای خودش بستنی بخرد. شوهرم هم به او پول داد. میلاد خودش رفت مغازه که بستنی بخرد و برگردد. اما هرچه منتظرش شدیم نیامد. اول فکر کردیم در راه دوستانش را دیده و مشغول بازی شده است، ولی شب شد و خبری از میلاد نشد.
راننده پس از پیاده شدن دو مسافر دیگر مرا به حوالی خیابان جلال آل احمد برد و نقشه شوم خود را اجرا کرد، اما من شماره پلاک خودرو را حفظ کردم.
دانشجوی بنگلادشی پس از رهایی در شکایتش به پلیس گفت: من در قم درس میخوانم. چند روز قبل یکی از هموطنانم مرا به یک میهمانی در تهران دعوت کرد، اما خیلی زود متوجه شدم این نقشهای برای ربودن من بوده است. آنها میدانستند پدرم مرد ثروتمندی است و میخواستند با این کار از پدرم ۲۰۰ میلیون تومان پول بگیرند.
زنی که خودش را یک نیکوکار و خیّر معرفی کرده بود با انگیزه نگهداری از این دختربچه او را ربوده بود. فاطمهزهرا مشخص نیست که از سوی چه کسی ربوده شده بود، اما هرچه بود این بچه درست بعد از انتشار خبر ناپدیدشدنش از سوی رسانهها، در کوچه خودشان پیدا شد و این نشان میداد که رباینده از ترس دستگیرشدن، فاطمهزهرای یکونیم ساله را به خانوادهاش بازگردانده است.
سمیرا و شوهرش حالا ١٠روز است که زندگی خود را نابودشده میبینند. از صبح زود تا نصفشب در خیابانها به دنبال دخترشان پرسه میزنند، به امید اینکه سرنخی از باران پیدا کنند. دختری که وابستگی شدیدی به مادرش داشت و حالا او را از مادرش جدا کردهاند. سمیرا امیری مادر باران که از بس برای دخترش اشک ریخته، توان صحبتکردن ندارد، ماجرای ربودهشدن دخترش را روایت میکند:
خواهرم دو میلیون تومان به شماره حسابی که بابک داده بود واریز کرد، اما او بعد از مدتی دوباره تهدیدهایش را شروع میکند و اینبار از خواهرم میخواهد به آدرسی که میگوید برود. خواهرم نیز بدون آنکه حرفی به ما بزند به محل قرار که خانهای ویلایی بود میرود. اما به محض ورود بابک قصد آزار و اذیت خواهرم را داشته که با حضور بموقع پیرمرد نگهبان خانه موفق به فرار میشود. خواهرم میگفت: بابک به او گفته بود که در یکی از محلهای شمال تهران مغازه موبایل فروشی دارد، اما وقتی به خانه ویلایی رفته بود پی به راز او…