ترنج

در مورد

آدم ربایی

در فرارو بیشتر بخوانید

۳۶۷ مطلب

  • متهم ردیف اول این پرونده در تحقیقات گفت: مدتی قبل با دختری به نام پرستو آشنا شدم و او نقشه یک آدم ربایی را مطرح کرد. طبق نقشه، پرستو به بهانه‌ای با این مرد طرح دوستی ریخت. بعد از جلب اعتماد وی من به عنوان راننده آژانس پرستو و پیرمرد را به باغی در کرج برده و با همدستی دو نفر دیگر مورد شکنجه قرار دادیم.

  • رضا درباره علت آدم‌ربایی نیز گفت: یک روز که از این موضوع به‌شدت ناراحت بودم و در قهوه‌خانه نشسته بودم، یکی از دوستانم دلیل ناراحتی‌ام را پرسید و من موضوع صاحب‌کار سابقم را به او گفتم و او به من گفت: راهی بلد است که می‌توانم طلبم را بگیرم. من هم خوشحال شدم و به او گفتم اگر بتواند طلبم را از صاحب‌کار سابقم بگیرد،...

  • مأموران در تحقیقات اولیه توانستند حمید را به دام بیندازند. این متهم اگرچه اتهام آدم‌ربایی را پذیرفت، اما ادعای عجیبی را مطرح کرد و گفت: آن کیف واقعا پر از سکه بود و من هم می‌خواستم سکه‌هایم را از شاکی تحویل بگیرم، اما او زیر بار نرفت و دفعه اول، من درحالی‌که خیلی ناراحت بودم از مسافرخانه بیرون آمدم. دو مرد مرا در آن اوضاع آشفته دیدند و ماجرا را پرسیدند. وقتی واقعه را تعریف کردم، گفتند حاضر هستند دوستم را بربایند.

  • با توجه به اینکه 5 میلیون تومان پول به کارت زن میانسال واریز شده بود مأموران موفق به شناسایی وی به نام مریم شده و او را در یکی از شهرستان‌های اطراف تهران دستگیر کردند.

  • کارگر رستوران که عاشق زن شوهردار شده بود برای رسیدن به وی شوهرش را به قتل رساند، اما زندگی مخفیانه آن‌ها ۴ ماه بیشتر دوام نداشت.

  • قضات دادگاه کیفری پس از بررسی اولیه پرونده را به دلیل نقص در تحقیقات به دادسرای جنایی فرستادند. قضات دادگاه کیفری بر این باورند که در این ماجرا آدم‌ربایی هم اتفاق افتاده است و بازپرس پرونده باید تحقیقاتی نیز در این زمینه انجام دهد.

  • علی رغم بررسی و تحقیقات صورت گرفته هیچ یک از مسائل مطرح شده در مورد این خانم در مرجع قضایی ثابت نشد.

  • مرتضی احمدی، پدر مهسا گفت: تقاضای من از رئیس جمهوری، رئیس اجرایی و قوه قضاییه همین است که قاتلان مهسا به اعدام محکوم شوند.

  • متهم: قرار بود آرش در ازای کمکی که به او می‌کنیم مبلغ ۱۵ میلیون تومان به ما بدهد که البته این مبلغ را پرداخت نکرد و ما قبل از آن دستگیر شدیم...

  • وز بیستم ماه رمضان بود. خرداد ماه‌سال ٩٣؛ عصر تقریبا نزدیک افطار بود. پسرم هوس بستنی کرد. از ‏پدرش خواست به او پول بدهد که برای خودش بستنی بخرد. شوهرم هم به او پول داد. میلاد خودش رفت ‏مغازه که بستنی بخرد و برگردد. اما هرچه منتظرش شدیم نیامد. اول فکر کردیم در راه دوستانش را دیده و ‏مشغول بازی شده است، ولی شب شد و خبری از میلاد نشد.

تبلیغات