ما قصد داشتیم ازدواج کنیم. به همین دلیل او را به خانه ام دعوت کردم. در این مدت او با میل خودش در خانه ام بود و من با او رابطه برقرار کردم.
در مورد
در فرارو بیشتر بخوانید
۳۶۷ مطلب
ما قصد داشتیم ازدواج کنیم. به همین دلیل او را به خانه ام دعوت کردم. در این مدت او با میل خودش در خانه ام بود و من با او رابطه برقرار کردم.
قضات با توجه به مدارک موجود در پرونده، فیلمها و عکسهای ضبطشده متهم ردیف اول را به اتهام آدمربایی سه نفر، تهدید به قتل، ایجاد رعب و وحشت و ایراد ضربوجرح عمدی سه شاکی پرونده جمعا به ۴۵ سال حبس و شلاق و دیه محکوم کردند
«زمانی که پلیس تصاویر را به ما نشان داد همان لحظه پسر خواهرم را شناختم. حمید گاهی اوقات به خانه ما میآمد. آن روز هم یک ساعتی به خانه ما آمد و رفت. من دو پسر و یک دختر دارم و امیرمحمد کوچکترین بچهام بود. صبح امروز - چهارشنبه - به ما خبر دادند که جسد پسرم را پیدا کردهاند به ما گفتند حمید قاتل پسرم است.»
من به مسافرت خارج از کشور رفته بودم. خانهام در یک برج است و برج هم نگهبان و سرایدار دارد. هیچوقت پیش نیامده بود که از برج ما دزدی شود؛ چون همهجا با دوربین کنترل میشود. قرار بود دو هفته در سفر بمانم، اما، چون کارم زودتر تمام شد، تاریخ بلیتم را عوض کردم و به ایران برگشتم. وقتی وارد خانه شدم، دیدم سه نفر در منزلم هستند...
یکی از متهمان که زنی جوان و باردار بود پشت میز محاکمه ایستاد و در شرح واقعه به قضات گفت: شوهرم بیکار و بی پول بود و زندگی سختی داشتیم. از آنجا که من باردار بودم نیاز به پول داشتم به همین خاطر تصمیم گرفتم با همدستی دوستم لعیا از این مرد زورگیری کنیم.
ما قصد ربودن مرد تاجر را نداشتیم. قرار ما این بود که از او اخاذی کنیم. اگر قصد ربودن او را داشتیم، مستقیم به شرکتش نمیرفتیم تا پول را بگیریم. به خاطر مشکل مالیای که داشتیم، این نقشه را کشیدیم؛ البته قبول داریم برای اینکه پول را به دست آوریم، مرد تاجر را تهدید کردیم؛ اما او را نربودیم. ما او را از قبل میشناختیم و از او خواستیم سوار ماشین شود و او هم قبول کرد؛ ضمن اینکه پول هم به دست ما نرسید و زمانی که منتظر بودیم تا پنج هزار دلار آماده شود، مأموران پلیس آمدند و ما را بازداشت کردند.
من به هیچکس تجاوز نکردم. از اینکه بچهها را بترسانم خوشم میآمد، اما هرگز به بچهها تجاوز نکردم. آدمربایی هم نکردم، بچهها را سوار ماشین میکردم، اما بعد آنها را پیاده میکردم، بنابراین اتهام را قبول ندارم. اما از اینکه باعث ترساندن بچهها شدم و چنین اتفاقی افتاد خیلی پشیمان هستم و از خانوادهها عذرخواهی میکنم
وقتی متوجه این موضوع شدم، با لاله دعوا کردم و گفتم چرا به من خیانت کرده است، اما زیر بار نمیرفت و میگفت: این حرفها دروغ است. لاله ادعا کرده بود من را دوست دارد و من هم حرفش را باور کرده بودم. هرچند او انکار میکرد و میگفت: با کسی رابطهای نداشت، اما من، چون خودم با چشمان خودم او را دیدم خیلی حالم بد بود. مدتی بود که افسرده شده بودم. در خانه مینشستم و با کسی حرفی نمیزدم. شاید باورتان نشود، اما حتی به خودکشی هم فکر کردم تا اینکه
دختر جوان درباره ماجرایی که برایش اتفاق افتاده بود، گفت: من مصطفی را که مهندس است و چند اختراع ثبتشده دارد، چهار سال پیش در شرکتم استخدام کردم و بعد از آن بهخاطر مسائل کاری چند سفر داخلی و خارجی با هم رفتیم و حتی یک سفر شیراز که رفته بودیم، او اجازه نداد هتل رزرو کنیم، چون خانوادهاش در شیراز زندگی میکردند و من را به خانه خودشان برد.
این جوان درباره دلیل ارسال پیامک برای عروس گفت: چند روز قبل از مراسم عقد موضوع را با یکی از دوستانم در میان گذاشتم و او پیشنهاد اجرای این نقشه را به من داد و تصمیم گرفتم پس از اساماس به عروس گوشی را خاموش کنم و به ویلای دوستم در شمال بروم تا آبها از آسیاب بیفتد و مراسم بههم بخورد و وقتی برگشتم فکری برای ماجرا بکنم.