راننده پس از پیاده شدن دو مسافر دیگر مرا به حوالی خیابان جلال آل احمد برد و نقشه شوم خود را اجرا کرد، اما من شماره پلاک خودرو را حفظ کردم.
در مورد
در فرارو بیشتر بخوانید
۳۶۷ مطلب
راننده پس از پیاده شدن دو مسافر دیگر مرا به حوالی خیابان جلال آل احمد برد و نقشه شوم خود را اجرا کرد، اما من شماره پلاک خودرو را حفظ کردم.
دانشجوی بنگلادشی پس از رهایی در شکایتش به پلیس گفت: من در قم درس میخوانم. چند روز قبل یکی از هموطنانم مرا به یک میهمانی در تهران دعوت کرد، اما خیلی زود متوجه شدم این نقشهای برای ربودن من بوده است. آنها میدانستند پدرم مرد ثروتمندی است و میخواستند با این کار از پدرم ۲۰۰ میلیون تومان پول بگیرند.
زنی که خودش را یک نیکوکار و خیّر معرفی کرده بود با انگیزه نگهداری از این دختربچه او را ربوده بود. فاطمهزهرا مشخص نیست که از سوی چه کسی ربوده شده بود، اما هرچه بود این بچه درست بعد از انتشار خبر ناپدیدشدنش از سوی رسانهها، در کوچه خودشان پیدا شد و این نشان میداد که رباینده از ترس دستگیرشدن، فاطمهزهرای یکونیم ساله را به خانوادهاش بازگردانده است.
سمیرا و شوهرش حالا ١٠روز است که زندگی خود را نابودشده میبینند. از صبح زود تا نصفشب در خیابانها به دنبال دخترشان پرسه میزنند، به امید اینکه سرنخی از باران پیدا کنند. دختری که وابستگی شدیدی به مادرش داشت و حالا او را از مادرش جدا کردهاند. سمیرا امیری مادر باران که از بس برای دخترش اشک ریخته، توان صحبتکردن ندارد، ماجرای ربودهشدن دخترش را روایت میکند:
خواهرم دو میلیون تومان به شماره حسابی که بابک داده بود واریز کرد، اما او بعد از مدتی دوباره تهدیدهایش را شروع میکند و اینبار از خواهرم میخواهد به آدرسی که میگوید برود. خواهرم نیز بدون آنکه حرفی به ما بزند به محل قرار که خانهای ویلایی بود میرود. اما به محض ورود بابک قصد آزار و اذیت خواهرم را داشته که با حضور بموقع پیرمرد نگهبان خانه موفق به فرار میشود. خواهرم میگفت: بابک به او گفته بود که در یکی از محلهای شمال تهران مغازه موبایل فروشی دارد، اما وقتی به خانه ویلایی رفته بود پی به راز او…
مردان تنومند شروع به کتک زدن مهران کرده و بعد از آن قصد داشتند که مرد جوان را به زور سوار خودرو کنند. اما اهالی محل و رهگذران که متوجه سر و صدای آنها شده بودند، اجازه ندادند که این اتفاق بیفتد و مردان خشن فقط موفق به سرقت خودرو شدند.
سوار ماشینم بودم و دوستم هم با من بود. در شهرک استقلال کاری داشتیم و به آنجا رفته بودیم. ناگهان سرنشینان خودروی دیگری جلوی ما پیچیدند و بعد از اینکه توقف کردم آنها به سراغم آمدند و من را از ماشین بیرون کشیدند و شروع به کتکزدنم کردند. آنها حتی دوستم را از ماشین پیاده کردند، اما او را کتک نزدند. آنها که سه نفر بودند، میخواستند من را با خود ببرند که مردم و افرادی که رد میشدند دخالت کردند و مانع از این کار آنها شدند. با وجود این، آنها ماشینم را با خود بردند و کمی جلوتر رها کردند.
سرهنگ نادربیگی با بیان این که دایی پسر ۱۳ ساله از هویت آدم ربابان اظهار بی اطلاعی میکرد و با توجه به این که هیچگونه مشخصاتی از آنها در دست نبود، ماموران تحقیقات میدانی را آغاز و تمامی مسیرهای تردد آدم رباها از زمان خروج فرد ربوده شده مورد بررسی قرار گرفت.
هر دو متهم اتهام آدمربایی را رد کردند و گفتند ما در آدمربایی نقشی نداشتیم، حتی در نگهداری این مرد هم نقشی نداشتیم، ما اصلا در جریان موضوع هم نبودیم. وقتی مأموران آمدند، ما را بازداشت کردند، درحالیکه ما اصلا در این درگیری حضور نداشتیم و نمیدانیم چه اتفاقی افتاده است. ما در حال عبور از آنجا بودیم که دستگیر شدیم.