زن جوان گفت: وقتی چشمانم را باز کردم در بیمارستان بودم و آنجا بود که فهمیدم ۱۵ روز در کما بوده و در یک قدمی مرگ پیش رفتهام. آنطور که متوجه شدم همسایهها که از غیبت من نگران شده بودند وقتی دیدند در خانهام نیمه باز است به کمکم آمدند و مرا به بیمارستان انتقال دادند، اما خبری از آذر، زن همسایه نبود. وقتی از بیمارستان مرخص شدم، فهمیدم آذر مرا با آبمیوه مسمومو بیهوش کرده و ۸ النگوی طلایی که در دستم بوده را قیچی و سرقت کرده است.