ترنج

در مورد

سرقت طلا

در فرارو بیشتر بخوانید

۸۰ مطلب

  • با شناسایی پسر جوان به نام آرش، مشخص شد او چند روز قبل خانه‌ای را اطراف تهران اجاره کرده است. با به دست آمدن مخفیگاه پسر جوان، مأموران به دستور بازپرس شعبه چهارم دادسرای امور جنایی تهران وارد خانه ویلایی شدند. به محض ورود مأموران، آن‌ها با صحنه وحشتناکی رو به رو شدند. سحر که دو هفته از ناپدید شدنش می‌گذشت در خانه ویلایی به اسارت درآمده بود.

  • رضا به زحمت چشمانش را باز کرد، پیشانی‌اش گرم‌گرم شده بود، خون همه صورتش را قرمز کرده بود، نادر را ‏صدا کرد، او سنش بیشتر بود و رضا هم نگران حال او بود، نادر هم دستش را تکان داد و به زحمت به رضا ‏فهماند که حالش خوب است. آنها هنوز ‌هاج‌‌وواج بودند، به هر زحمتی بود خودشان را از خودرو بیرون ‏کشیدند، به تصور این‌که از شر راهزنان مسلح خلاص شده‌اند، درازکش به آسمان خیره شدند که ناگهان ‏هیبت چهار نقابدار مسلح روی سرشان آوار شد

  • متهم به قتل: روز حادثه با فرزانه قرار داشتم. طبق قرار مقابل خانه‌اش رفتم و بعد از 10 دقیقه انتظار او رسید و سوار ماشین شد. ما با هم از شهر بیرون رفتیم. در تمام آن مدت به فکر سرقت طلاها بودم تا اینکه بالاخره به این دختر حمله کردم. او واکنش نشان داد من هم با چاقو چند ضربه به او زدم و بعد از اینکه از مرگش مطمئن شدم، طلاهایش را برداشتم.

  • مهره کلیدی باند به قاضی علی وسیله ایردموسی، بازپرس شعبه پنجم دادسرای ناحیه 34 تهران گفت: من و دو نفر دیگر عضو باند دیوار چین بودیم که بعد از محکومیت‌ های طولانی مدت چهار سال پیش از زندان آزاد شده و باند دیوار چین2 را تشکیل دادیم.

  • «من همراه با مادر و برادرم در خیابان‌های تهران می‌چرخیدیم و زنان میانسالی که ظاهر موجه و مذهبی داشتند را شکار می‌کردیم. آن‌ها وقتی صحبت‌های مادرم درباره بیماری من و نذری که برای شفای من کرده بود را می‌شنیدند، به ما اعتماد می‌کردند. اما کیسه‌ای که در آن پول قرار داشت، سوراخ بود و ما هم طلا‌ها را طوری داخل آن می‌انداختیم که از کیسه خارج شود و جلوی پای ما کف خودرو بیفتد.»

  • وقتی شقایق را دیدم برق طلاهایش چشمم را گرفت. در یک لحظه وسوسه شدم و جلو رفتم و او را به بهانه‌ای به داخل ساختمان کشاندم و سپس ضربه‌ای به سرش کوبیدم. باهم درگیر شدیم و سرش را به زمین کوبیدم. وقتی متوجه شدم مرده است شبانه باغچه‌ای را که در ضلع جنوبی خانه بود و کسی به آنجا رفت و آمد نداشت کندم. یک ساعت بعد جسد را داخل باغچه دفن کردم. می‌خواستم طلا‌های شقایق را بفروشم که دستگیر شدم.

  • مأموران در تحقیقات بعدی متوجه شدند که نقاش ساختمان در حال کشیدن همان مارک سیگار‌های سرقتی است؛ بنابراین وی را دستگیر کرده و او در بازجویی‌ها به سرقت اعتراف کرد.

  • مرد جوانی که از مغازه صاحب کارش اقدام به سرقت طلا کرده بود دستگیر شده و اعتراف کرد.

  • پس از شکایت مرد میانسال، تحقیقات پلیسی دراین باره آغاز شد. در حالی که هیچ رد و سرنخی از دزدان کیف طلا در دست نبود، کارآگاهان با شکایت‌های مشابه دیگری از طرف طلافروشانی روبه‌رو شدند.

  • سال 94 مرد جوانی با مراجعه به پلیس آگاهی مدعی شد در حالی که قصد داشته چهار و نیم کیلو طلا را از چهارراه گلوبندک به بازار ببرد هدف حمله 4 مرد خشن قرار گرفته و طلاهایش به سرقت رفته است.

تبلیغات