با افشای این راز، «سمانه» دیگر حاضر به ملاقات من نشد و با اینکه «شهین» در دادگاه تعهد کرد از زندگیمان بیرون میرود اما همسرم حاضر نشد مرا به خاطر این اتفاق ببخشد. حالا او با پسرم به خانه پدرش رفته و منتظر رأی دادگاه هستیم. مستأصل شده ام، نه میتوانم «شهین» را که در سختترین شرایط زندگی ناجیام بود فراموش کنم و نه میخواهم زندگیام با «سمانه» و پسرم آسیبی ببیند.