در ۲۰ سالگی با دختری ازدواج کردم، اما هنوز یک سال از برگزاری مراسم عقدکنان نگذشته بود که «بهناز» آهنگ جدایی ساز کرد. او میگفت: دیگر نمیتوانم تو را تحمل کنم! تو آبروی مرا میبری و من خجالت میکشم حتی در کنار تو راه بروم.
در مورد
در فرارو بیشتر بخوانید
۲۴۸ مطلب
در ۲۰ سالگی با دختری ازدواج کردم، اما هنوز یک سال از برگزاری مراسم عقدکنان نگذشته بود که «بهناز» آهنگ جدایی ساز کرد. او میگفت: دیگر نمیتوانم تو را تحمل کنم! تو آبروی مرا میبری و من خجالت میکشم حتی در کنار تو راه بروم.
رضایت نداشتن شما از زندگی مشترک، ناکام ماندن در تحصیل و کسب و کار مورد علاقه و ... کاملا قابل درک است، اما اینکه شما مسئولیت تمام این اتفاقها را متوجه پدر، مادر و همسرتان بدانید و نقش خود را تاثیرگذار ندانید، کمی غیرواقعبینانه است.
مدتی قبل فهمیدم آن زن جوان به خاطر کیان از همسرش جدا شده و با رها کردن فرزندانش به عقد موقت کیان درآمده است وقتی همسرم صیغه نامه او را به من نشان داد دنیا روی سرم خراب شد.
یک بار وقتی متوجه شدم ساسان با یکی از بستگان نزدیکم ارتباط دارد و به من خیانت میکند هیچ کاری از دستم ساخته نبود، فقط با او صحبت کردم تا از این گونه خیانتها دست بردارد. او هم قول داد که دیگر این اشتباه را تکرار نکند با این حال نه تنها رفتارهای خشن و کتک کاری هایش را کنار نگذاشت بلکه سوء ظن هایش به من بیشتر شد و از پرداخت هزینههای زندگی نیز سرباز زد
هنگامی که به دلایلی نتوانند افراد خانواده دور هم باشند، فضای مجازی میتواند با امکانات و داشتن بستری مناسب، عواطف خانوادگی و عشق بین افراد خانواده را محکمتر به نمایش درآورد. همواره باید روابط حقیقی خانواده را در نظر گرفت و در جهت میل به آن حرکت کرد و جایگزینی برای آن نباید انتخاب کرد و نباید به جایگزین نامناسبی اجازه داد به جای رابطه حقیقی بنشیند.
دیگر کار به جایی رسیده بود که برای جلب نظر همسرم باید دست به دامانش میشدم و التماس میکردم تا مانند همه خانوادهها غمها و شادی هایمان را با یکدیگر تقسیم کنیم. خلاصه در همین شرایط روحی و روانی بود که به سوی مصرف مواد مخدر کشیده شدم و در مدت کوتاهی درگیر هیولای اعتیاد شدم، ولی چند سال بعد به خود آمدم و از اوایل سال گذشته دیگر به درمان خود پرداختم و اعتیادم را کنار گذاشتم.
من و شوهرخواهر خیلی همدیگر را دوست داشتیم و مدتی بود با هم رابطه داشتیم. برای اینکه بتوانیم به هم برسیم، باید شوهرم و خواهرش را از سر راه برمیداشتیم.
وقتی نوبت به دختر مقتول رسید، او گفت: من هیچ کاری نکردم، من پدرم را دوست داشتم. با اینکه او و مادرم از هم جدا شده بودند، اما من آنها را دوست داشتم و هیچوقت راضی به مرگ پدرم نبودم. او گفت: من از هیچکدام از متهمان بازداشتی شکایتی ندارم. به نظر من آنها هیچ کاری نکردهاند، اگر فرد دیگری دستگیر شود که پدرم را کشته باشد، خواهان مجازات او هستم.
من ۱۳سالگی ازدواج کردم. شوهرم هم ۱۴ سالش بود. من چیزی از زندگی نمیدانستم. رابطه من و شوهرم بد بود. او به من بیتوجهی میکرد و خیلی بداخلاقی و بدرفتاری میکرد. با اینکه در این سالها صاحب دو فرزند بودیم؛ اما بهشدت با من بدرفتار بود. گفتم طلاقم بده، قبول نمیکرد و میگفت: باید تا پایان عمرت با من بمانی. من از ماجرای قتل خبر نداشتم.
در بخش دیگری از این مقاله آمده است: «با توجه به یافتههای این پژوهش مبنی بر این که میانگین سیالیت عشق در میان پاسخدهندگان ۳۱.۲۳ درصد بوده است میتوان گفت میزان سیالیت عشق بین متاهلان شهر تهران کمتر از حد متوسط است. این بدین معناست که در جامعه ما روابط همچنان همراه با تعهد است و پایبندی همچنان در روابط به منزله یک ارزش شناخته میشود.»