ترنج

در مورد

خیانت

در فرارو بیشتر بخوانید

۲۴۴ مطلب

  • شاید در همه قوا مدیران کم تحمل و کم جرأت باشند البته برخی از مشکلات هم به دلیل عدم اعتماد به نفس برخی از مدیران رخ می‌دهد که اعتماد به نفس ناشی از توکل به خدا در آن ها کاهش یافته است و امکانات خودی را نمی بینند و توانایی های درونی را نمی‌بینند و امید به بیگانه دارند.

  • «همسرم را به صورت صیغه‌ای عقد کردم و همسر دائمم نیست، اما بعد از اینکه از زندان آزاد شدم متوجه شدم او باردار شده است و کودک را به من نسبت می‌دهد درحالی‌که من اصلا نمی‌توانم بچه‌دار شوم و زن اولم هم به همین دلیل از من جدا شد».

  • «همسرم با مردی رابطه داشت، دخترم این موضوع را به من گفت و من هم عصبانی شدم. دخترم می‌گفت: فیلم رابطه همسرم را هم دارد و همسرم به او حق‌السکوت می‌دهد. روز حادثه به خانه آمدم و متوجه شدم همسرم با مردی که رابطه داشته هارد کامیپوتر دخترم را برده که فیلم را پاک کند، من سوار اتوبوس شدم و همسرم و مردی را که همراه او بود، تعقیب کردم؛ آن‌ها با سمند می‌رفتند و من سوار اتوبوس بودم. در خیابان پاسداران همسرم را دیدم، مردی را که همراهش بود، با چاقو زدم و او فرار کرد، بعد همسرم را زدم و بعد هم خودزنی کردم».

  • در ادامه تحقیقات کارآگاهان به سراغ نسترن همسر فریبرز رفتند. وقتی او تحت بازجویی قرار گرفت به کارآگاهان گفت: همسرم فکر می‌کرد من با یاشار ارتباط پنهانی دارم. به همین خاطر به سراغ یاشار رفت، اما دیگر خبری از او نداشتم.

  • من و خواهرم نیز در همین شرایط تحصیل می کردیم تا این که بعد از گرفتن دیپلم و با کمک برادرانم بالاخره ازدواج کردیم و به دنبال سرنوشت خودمان رفتیم اما در این میان سرنوشت من به گونه دیگری رقم خورد.

  • همان لحظه به در منزل دوستم رفتم و پیام ها را به او نشان دادم. «آتنا» با گریه گفت: این همسر توست که دست از سرم برنمی دارد و زندگی مرا نیز به هم ریخته است! با این وجود «آتنا» ارتباطات دیگر همسرم را نیز لو داد و من فهمیدم که شاهپور با زن جوان دیگری که به تازگی از همسرش طلاق گرفته ارتباط دارد.

  • مرد 29 ساله که دست و پای خود را گم کرده بود ناگهان از قتل یکی از همکارانش با همدستی همسر مقتول سخن گفت و اظهار کرد: با همدستی زن 27 ساله (متهم دیگر دستگیر شده) در اتاق سرایداری یک کارگاه قالی‌شویی، همسر زن جوان را به قتل رسانده و جسد او را در اطراف روستای نغندر طرقبه به آتش کشیده اند.

  • پانزده سال بیشتر نداشتم که پدر و مادرم برای همیشه از هم جدا شدند. زندگی مان در ابتدا چندان بد هم نبود. پدرم کارگر شرکت نفت بود و از نظر مالی تاحدودی دست مان به دهانمان می رسید. نمی دانم چه شد که اخلاق و رفتار پدرم به یک باره به تمامی عوض شد.