نقلی اما لوکس به سبک روفگاردن
به گزارش شهروند، «جعفر» قرار است فردا فکری به حال شان بکند. یک تکه بزرگ شیشه دیشب کفش خانم دکتر «پریوش» را پاره کرده و یک تکه دیگر هم پای سگ خانگی ساکن واحد ٢٤ را و بعد از آن هم چه ماجراها.
«این سالن را چه به لوستر چند تنی! از اول هم که آوردند من گفتم این کار دست مان میده. آخر هم افتاد و کار دست همه داد. حالا یکی دوتا تکه نیست که، همه جا شده پودر شیشه... شما هم اینجا ننشینی تا من یک فکری بکنم به حال این مبلها.»
جعفر نگهبان یک ساختمان ٨طبقه است، هر طبقه ٤واحد و ٣طبقه بالا تک واحدهای دوبلکسی که نمای شمال و جنوب و شرق و غرب تهران را با هم دارند. خودش چند پله پایینتر از طبقه اول در سوئیتی ٣٥متری زندگی میکند و خانهاش در زیر پله شباهتی به ورودی مجلل آپارتمان ندارد. یک اتاق ساده است برای زندگی ٤نفر آدم. خودش اما چند پله بالاتر، پشت میز بزرگ قهوهای رنگی که بخشهایی از آن با چرم میش لمسه کوبی شده، با کت و شلوار ارتشی خوش رنگ هر روز نقش یک لابی من، حرفهای را بازی میکند، لابی من، ٢٤ ساعته!
«لابی من ٢٤ ساعته، مشاعات لوکس، روف گاردن، شوتینگ، سالن ورزش و سالن اجتماعات، استخر و سونا، نقشه تماشایی... فول است دیگه. باید ببینید!»
اگر دهمین نفری باشید که برای اطلاعات گرفتن به او زنگ میزنید، بازهم دقیقا با همین ترتیب و لحنی مشابه مشخصات ملک آگهی شده را توضیح میدهد، بدون اینکه یک جمله را جا بیندازد. «نوید» پسری است ٢٧ ساله که ٥ سالی است در بخش فروش املاک کار میکند، در منطقه ٦ تهران و بیشتر محدوده یوسفآباد و فاطمی: «گذشت آن دوران که مردم فقط دنبال خانههای بزرگ بودند. بیشتر مشتریهای ما الان همه از همین خانهها میپسندند، متراژ کمتر در محله بهتر اما با مشاعات عالی. وقتی خانه فول باشه، حاضرند بالاتر از قیمت منطقه هم بخرند.»
در ساختمان ٨ طبقهای که در خیابان یوسفآباد چشمبهراه زندگی و ساکنان جدید است، «جعفر» و «نوید» روزی چندبار قرار ملاقات دارند. از ٨صبح که لابیمن حاضر و آماده ایستاده تا ٨شب. مشتریها میآیند و میروند. نوید میگوید، چندماهی است بازار مسکن تکانی خورده و بهزودی اینجا در پلاک ٨/١٣ یوسفآباد، حتی یک واحد خالی هم پیدا نمیشود: «همه را میخرند، هم متراژها کوچک است و هم لوکس...»
در آگهیهای مربوط به املاک این روزها یک واژه کلیدی مشترک است: «لوکس». تا چندسال قبل این واژه بیشتر درباره خانههای متراژ بالا با نقشهها و متریال خاص به کار میرفت که تعداد آنها در تهران محدود بود، حالا اما بخش عمده املاک نوساز تهران با همین توصیف است که به مشتریان عرضه میشوند. مثل همین ساختمان پلاک ٨/١٣، ایستاده در میانه یکی از فرعیهای مشجر خیابان یوسفآباد که طبق مد این روزها با مشاعات و ورودی مجلل با سقف چند متری و ستونهای بلند طراحی شده اما نه با واحدهای بزرگ و چندخوابه که با آپارتمانهای زیر ٩٠متر که کوچک اما در نوع خود لوکس هستند.
تا همین چندسال پیش اگر به ایرانیها میگفتید که از مهمانانشان در سالن اجتماعات یا فضای عمومی بیرون از خلوت خصوصی خانه استقبال و پذیرایی کنند، حتما افراد زیادی اعتراض میکردند که این رسم مهماننوازی نیست! اما برای نسل جدیدتر یعنی دهه هفتادیها که بخشی از عادات و سنتهای مهماننوازی ایرانی را دست و پاگیر و حتی غیرمنطقی توصیف میکنند، آپارتمانهای نقلی اما در عینحال لوکس با امکانات جانبی انتخاب بهتری برای یک زندگی جمعوجور اما باکیفیتتر است.
در مقابل هستند کسانی مثل «نازلی» که تا دم در همین واحدهای لوکس و نه چندان بزرگ پلاک ٨/١٣ میآیند و با تعجب میپرسند: «مگر اینجا هم جای زندگی است! آدم که در روف گاردن و لابی زندگی نمیکند، وقت من را تلف کردید برای این بازدید. آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی!»
نازلی از نسل دختران دهه ٦٠ است، خانه خوب برای او با استانداردها و معیارهایی متفاوت تعریف میشود: «ما واقعا برای پیدا کردن خانه مناسب دچار مشکل شدهایم. خانههای نوساز اغلب مشاعات خیلی زیبایی دارند اما برای زندگی مناسبسازی نشدند، اگر هم مناسب هستند به دلیل همین مشاعات و خدمات نه چندان ضروری برای زندگی حداقل یک تا یک و نیممیلیون تومان بالاتر از قیمت منطقه هستند. این اتفاق عجیبی است که مجبوریم در آپارتمانهای کوچک مثل قفس زندگی کنیم اما در لابی خانهمان لوستری صدمیلیون تومانی آویزان باشد. این یعنی خانه موضوعیتش را از دست داده و تبدیل به خوابگاه یا نمایشگاه شده.»
فشار اقتصادی یا میل به تجملگرایی؟
زندگی در کشوری پهناور و فراوانی زمین شرایطی را ایجاد کرده که زندگی در خانههای بزرگ مشخصهای برای معرفی سبک زندگی اکثریت ایرانیها باشد. سبک و سیاقی که تا همین چند دهه پیش یعنی میانه دهه ٤٠ در معماری ساختمانهای شهرهای بزرگ هم مشهود بود و بنا بر همین عادت پس از رونق آپارتمانسازی در ایران بهویژه در تهران بهعنوان پایتخت، مردم با استقبالی دیرهنگام و با تاخیر به زندگی در این خانههای جدید چند طبقه رضایت دادند. حالا اما متراژ خانههای نوساز در تهران کوچکتر شده و این شرایط به اعتقاد کارشناسان بیش از همه ناشی از شرایط اقتصادی است تا تغییر سبک زندگی.
بهگفته علیرضا اشرفیان، کارشناس شهرسازی درواقع این شرایط اقتصادی است که بهعنوان عامل اصلی خودش را به سبک زندگی تحمیل کرده و آن را تغییر میدهد: «سازندگان علاقهمند به ساخت خانههای کوچکتر شدهاند، چون سریعتر به پول تبدیل میشود. از آن طرف هم کسانی که میتوانند خانه بخرند دنبال خانههای کوچکترند چون بودجه محدودی دارند. بنابراین بهنظر این شرایط اقتصادی است که موجب شده خانهها کوچکتر شوند. بخشی از این خانهها واقعا استانداردهای اولیه زندگی را ندارند و برای اینکه افراد را ترغیب به خرید کنند، یک راهش این است که مشاعات را طوری طراحی میکنند که به انگیزه بخشی از خریداران برای زندگی در خانههای لوکس پاسخ میدهد و آنها معایب دیگر را نادیده میگیرند و خرید میکنند.»
به گفته او درواقع میل به زندگی در خانههای لوکس که برآمده از گرایشهای جامعه به تجملگرایی است به برگ برندهای برای سازندههای مسکن تبدیل شده است: «این خانهها درواقع به معنای واقعی کلمه لوکس نیستند، نمونههایی شبیه به املاک گرانقیمت هستند که به نظر من بیشتر به بعد تجملگرایی مورد توجه جامعه پاسخ میدهند، اما به نیازهایی که انسان برای زندگی در یک مسکن خوب دارد، پاسخ نمیدهند، اما مردم دوست دارند در آنها زندگی کنند، چون به آنها این احساس را میدهد که در سطح بالاتری زندگی میکنند، ولو آنکه ممکن است حتی در این خانهها رفاه به معنای واقعی مورد انتظار ما که یک خانه استاندارد باید تامین کند را تجربه نکنند.»
رضایت از مسکن، شاخص مهمی در مطالعات شهرسازی و معماری است، بهویژه معماران علاقهمندی و تعهد بیشتری به این موضوع دارند و از همین رو است که ساختوسازهای جدید با توجه بیشتر به فضاهای عمومی و مشاعات و توجه کمتر به فضای داخلی را از این نظر مورد انتقاد قرار میدهند که نیازهای آنی و به گفته آنها کاذب به نوعی جایگزین نیازهای واقعی ناظر به رفاه شده و به عبارتی تجملات بر رفاه اولویت پیدا کرده است.
این انتقادات اما از نظر شماری از سازندگانی که این روزها در بازار مسکن فعال هستند، «بدبینانه» تحلیل میشود، یکی از آنها «محمد کریمی» است که به تازگی ساخت یک آپارتمان را در محدوده پونک به اتمام رسانده با مشخصات همین خانههای جدید اما به اصطلاح لوکس: «ما همیشه با این انتقاد مشتریان مواجه بودیم که چرا فقط آپارتمانهای با متراژ بالا را با مشاعات و نمای بهتر میسازیم. جوانها به ما میگفتند مگر ما حق زندگی در خانه با کیفیت و امکانات جانبی را نداریم؟ من فکر میکنم این کمکی است به بهتر شدن کیفیت زندگی برای افرادی که دوست دارند در خانههای با امکانات بهتر زندگی کنند، اما جزو طبقه متوسط و حتی متوسط ضعیفتر جامعه هستند. اینطور هم نیست که در همه سازهها فضای عمومی به اصطلاح بزک شده و لوکس باشد، اما فضای داخلی استانداردهای کافی برای زندگی را نداشته باشد، این را باید بپذیریم که با توجه به تراکم جمعیت در تهران و شرایط این روزها زندگی در خانههای بزرگ برای اقلیتی ممکن است، اما همین خانههای کوچکتر ولی با کیفیت، هم برای سازنده بهصرفه است که خواب سرمایه ندارد، هم برای خریدار و این تغییرات را باید پذیرفت همانطور که در بسیاری از شهرهای جهان مخصوصا کلانشهرها زندگی اکثریت افراد جامعه به خانههای کوچک اما با امکانات مشترک در مشاعات محدود شده، اما کسی نمیگوید زندگی آنها کیفیت ندارد.»
از نگاه افرادی مثل کریمی، شاخصهای رضایتمندی از مسکن در شهری مانند تهران تغییر کرده و بخشی از این تغییرات همان خروجی است که امروز در املاک نوساز دیده میشود، توجه بیشتر به فضای بیرونی و مشاعات و نماسازی و حتی بازگرداندن بخشهای فراموششدهای مانند بالکنها که در دهههای گذشته به نفع فضای داخلی از خانهها حذف شده بود و حالا حتی در خانههای با متراژ کوچک مورد درخواست خریداران است: «الان مشتریانی داریم که خانه ٦٠متری با بالکن ١٠ متری را به خانه ٧٠متری بدون بالکن ترجیح میدهند، اما ١٥سال قبل تهران را نگاه کنید همه کسانی که بالکن داشتند آنها را میبستند و سرپوشیده میکردند تا به فضای داخلی خانهها اضافه شود.»
با وجود اینکه کوچکشدن خانهها در تهران از نگاه برخی بهعنوان یک مسأله و ضد رفاه خانوادهها تلقی میشود، اما از سوی دیگر موافقان معتقدند که شرایط اجتماعی و سبک زندگی بهویژه در شهرهای بزرگ بهگونهای درحال تغییر است که شماری از افراد بهویژه نسل جدید از زندگی در خانههای کوچک احساس ناراحتی ندارند و به نوعی زندگی در خانههای خوابگاهی دیگر منفی تلقی نمیشود.
در گذشته با توجه به سبک زندگی ایرانیان که اغلب عادت به معاشرتهای فراوان و سپری کردن زمان بیشتری در منزل داشتند، زندگی در خانههای کوچک بهعنوان یک امتیاز منفی تلقی میشد، اما در میان نسل جدید کم نیستند کسانی که زندگی برایشان نه فقط در چارچوب خانه که در فضاهای عمومی تعریف میشود. این فضای عمومی میتواند جایی در مشاعات ساختمانهای جدید باشد مثل سالن اجتماعات یا روف گاردنها یا حتی در کافهها و فضاهای عمومی دیگر که به سرعت در تهران و شهرهای بزرگ رو به افزایش هستند.
شهر بیچهره
شهرهای ما از نظر سیما و منظر در چند دهه اخیر آنقدر تغییر کردهاند که گاهی به سختی میتوان بخشی از منظرهای شهری گذشته را در شرایط امروزی بازشناسی و هویتیابی کرد. از سوی دیگر تغییرات گاه آنقدر سریع است که مثلا اگر چند سالی خارج از مرزها درحال گذران یک ماموریت کاری یا طی یک دوره تحصیلی و آموزشی باشید و برگردید، حتما اتفاقهای تازهای را در شهری مثل تهران کشف میکنید که میتواند برایتان شگفتانگیز باشد.
یکی از همین شگفتیهای تهران، تغییرات سریعی است که این شهر از نظر زیباسازی تجربه میکند و شاید جزو معدود پایتختهای جهان باشد که زیباسازی در آن ازجمله در المانهای شهری و همچنین در نماها بیش از آنکه از اصول و قاعدههایی از پیش تعیینشده تبعیت کند، تابع و دنبالهرو مد است. زمانتان را به وقت چند سال قبل تنظیم کنید، اوایل دهه ٧٠ و چند سال پس از جنگ که ناگهان همه ساختمانهای نوساز تهران لباسهای زردرنگی از آجرهای سهسانتی زردرنگ به تن کردند و مُد روزِ ساختمانها شد همین آجرها.
بعد از آن نوبت به نماهای به اصطلاح رومی شد با کنیتکس سفید و خامهای و نماهای روشن با پنجرههای مشبک که به سرعت در تهران تکثیر شدند. هرجا قرار بود آپارتمان لوکس و خوشفروشی ساخته شود، انتخاب اول همین نماهای به اصطلاح رومی بود که مردم به آنها اقبال نشان میدادند. بعد نوبت به انواع ساختمانهای شیشهای با نماسازیهای بسیار متفاوت و کاملا مدرن رسید. در شهری زلزلهخیز، آپارتمانها و حتی برجهایی مجوز ساخت گرفتند. نماسازی خارجی آنها صرفا بر پایه نماهای شیشهای طراحی شده بود و نتیجه این شد که حدود یکدهه بعد و با تأخیری طولانی سرانجام صدور مجوز ساختمانهایی با نماهای شیشهای در تهران ممنوع شد.
از این روزها اگر بپرسید، مُد روزِ ساختمانهای تهران شکل کاملترشدهای از نماسازیهای رومی و استفاده از عناصر معماری اروپایی از یکسو و نماهای آجری و چوبی از سوی دیگر است. شما را نمیدانم اما من فکر میکنم که این آخری یعنی همان نماهای آجری- حتی اگر تا اندازهای ملهم از نماسازیهای آجری سبک انگلیسی باشد- به سبک و سیاق هویتی شهرهای ما در ایران نزدیکتر است.
در زمانی که این مصوبه در شورای شهر تهران تصویب میشد، اهمیت آن در رسانهها آنچنان جدی تلقی نشد. حالا اما حدود یکدهه پس از آن سالها تأثیر همین یک مصوبه در سیما و منظر تهران محسوس است. نماهای آجری در شهر پررنگتر دیده میشوند و هرچند که تهران هنوز و همچنان همان شهر هزار چهره است اما همین که سیاستهای تشویقی شرایطی را فراهم کرده که مصالحی که بیشترین قرابت را با معماری ایرانی و شرایط اقلیمی ما دارند، بار دیگر مورد توجه معماران قرار بگیرد، در جای خود اتفاقی است که میتواند در گذر زمان، اثرات هویتی بر سیمای شهری داشته باشد.