درخواست طلاق یک زن: شوهرم می خواهد با جاری ام ازدواج کند
زن جوان با اینکه تنها ۲۹ سال داشت، مادر سه فرزند بود. لاغر اندام، با چهرهای تکیده و پیشانی چروک خورده. به همراه وکیلاش به دادگاه آمده بود تا از همسرش طلاق بگیرد. اسمش «خورشید» و متولد یکی از شهرهای غرب کشور بود. چند سالی میشد که به تهران مهاجرت کرده بودند. خیاط ماهری بود و درآمد خوبی داشت.
ایران نوشت: زن جوان با اینکه تنها 29 سال داشت، مادر سه فرزند بود. لاغر اندام، با چهرهای تکیده و پیشانی چروک خورده. به همراه وکیلاش به دادگاه آمده بود تا از همسرش طلاق بگیرد. اسمش «خورشید» و متولد یکی از شهرهای غرب کشور بود. چند سالی میشد که به تهران مهاجرت کرده بودند. خیاط ماهری بود و درآمد خوبی داشت.
چند ماه پیش یکی از مردهای فامیل، همسر و مادرزنش را به خاطر آنکه طلاق میخواست، به گلوله بسته بود و از همان روز همه اعضای فامیل و بستگان به خورشید گفته بودند بهتر است دیگر حرف طلاق را نزند. اما او تصمیم گرفته بود به زندگی مشترک با همسرش پایان دهد. خانم خیاط نمیتوانست پای یک زن دیگر را در زندگیاش تحمل کند.
خورشید که انگار منتظر چنین سؤالی باشد، سر جایش نشست و گفت: «همه چیز از یک عکس دستهجمعی فامیلی شروع شد. 15 سال پیش من دانشآموز بودم. اما آن عکس باعث شد زن عمویم تهمت بیآبرویی به من بزند. زن عمویم دوست داشت من با پسرش ازدواج کنم، اما من عاشق پسرخالهام بودم. جنجال آن عکس باعث شد که پسرخالهام قید ازدواج با من را بزند و برای همین پسرعمویم با پیشدستی از من خواستگاری کرد تا مثلاً معرفت خودش را نشانم دهد. یک سال بعد نامزد شدیم و با تمام شدن دوره دبیرستان سر سفره عقد نشستم و با مهریه 12 میلیون تومانی عروس خانواده عمویم شدم. اما کم کم متوجه شدم پسرعمویم مرا دوست نداشته و تحت فشار مادرش با من ازدواج کرده است. بداخلاقیهایش هم به خاطر همین بود. خواستم طلاق بگیرم، اما زن عمویم گفت اگر جدا شوید آبرویی برای هیچ کس نمیماند و در شهر کوچک ما جای زندگی کردن برای هیچ یک از اعضای فامیل نخواهد بود. مادر خودم هم میگفت بچه دار شویم همه چیز درست میشود. امانه تنها با بچه اول بلکه با فرزند دوم هم چیزی عوض نشد و ما سر هر موضوعی با هم اختلاف و دعوا داشتیم. چند سال پیش تا مرز طلاق رفتیم اما وقتی معلوم شد باردار هستم ،همه چیز
به هم خورد. تا اینکه برادر شوهرم در یک تصادف فوت شد و بعد از مراسم چهلم متوجه تغییر رفتار همسرم شدم. او به بهانههای مختلف به خانه برادرش سر میزد و به طور پنهانی ساعتهای زیادی را با گوشی و تلگرام مشغول میشد. بالاخره یک روز گوشیاش را چک کردم و فهمیدم با همسر برادرش قرار ازدواج گذاشتهاند. وقتی اعتراض کردم گفت؛ مهریهات را ببخش تا طلاقت بدهم...»
قاضی حرفهای زن و وکیلاش را در برگههای دادرسی نوشت و از آنها خواست پای ورقهها را امضا کنند. سپس تأکید کرد که مدارک مربوط به داراییهای شوهر را در جلسه بعدی دادگاه همراه داشته باشند.