رسایی: شاگرد آیت الله مصباح نیستم
حميد رسايي با انتشار يادداشتي در وبلاگ شخصي خود با اشاره به درج نامش در برخي سايتها بهعنوان شاگرد آيتالله مصباح يزدي، با بيان اينکه يکي از بزرگترين عيوب دوره تحصيلي بنده در حوزه علميه قم، همين بوده که شاگرد ايشان نبوده ام، تاکيد کرد: به شاگردي مکتب ولايت که آيتالله مصباح نيز در همان مکتب است، افتخار ميکنيم.
در اين يادداشت آمده است:
در ميان خبرهاي چند روز قبل، ديدم که برخي از سايت ها و به دنبالش برخي از مطبوعات با ذوق زدگي از انتشار اسامي شاگردان آيتالله مصباح براي اولين بار خبر داده بودند. دو چيز در نحوه بازتاب اين خبر برايم جالب توجه بود: اول اين که يک استاد حوزه علميه قم تا اين اندازه تاثيرگذار شده که تنها انتشار نام چند شاگرد وي به مانند يک بمب خبري در ميان رسانه ها عمل مي کند و ديگري اين که نام خودم را در ميان شاگردان آيتالله مصباح ديدم.
شخصيت هاي علمي بسياري هستند که دائما تلاش مي کنند تا خود را به عنوان يک فرد تاثيرگذار و با ثمره بسيار معرفي کنند اما شما نه تنها خبري از شاگردانشان نمي بينيد که حتي تلاش هر روزه آنها براي بزرگ شدن نامشان در يادها به کوچکي شان مي انجامد. راز اين نتيجه بر عکس را اهل بيت(ع) در بياناتشان با درجه اخلاص افراد در ارتباط دانسته اند.
نمي دانم کدام شير پاک خورده اي اين گونه القا کرده که رسايي هم شاگرد آيتالله مصباح است، در حالي که متاسفانه يکي از بزرگترين عيوب دوره تحصيلي بنده در حوزه علميه قم، همين بوده که شاگرد ايشان نبوده ام و اساسا توفيق نيافتم تا در محضرشان کسب فيض علمي کنم. شايد برايتان جالب باشد، بدانيد که من حتي تاکنون يک ساعت هم پاي منبر و سخنراني اين استاد بزرگ ننشسته ام. البته در زمان تاليف کتاب بازي ترور که به واکاوي ترور سعيد حجاريان و مسائل پشت پرده آن پرداخته، براي بررسي مواضع و خطبه هاي نماز جمعه آيتالله و تاثير آن بر موضوع خشونت و ترور -که نه تنها تاثير ايجابي نداشت بلکه در موارد متعددي اين رفتارها را غير شرعي دانسته بود-، برخي از کتاب هاي اين استاد محترم و بهويژه خطبه هاي نماز جمعه ايشان را خواندم و الحق و الانصاف بر اندوخته هاي علميام که بسيار ناچيز است، افزودم. با اين وجود هرگز توفيق نداشتم تا به عنوان يک شاگرد در برابرشان زانو بزنم.
اين نقيصه اما با لطف الهي به شکل ديگري جبران شد و از سال 78 که اندک اندک جريان نفاق جديد بيش از گذشته سايه شوم خود را در فضاي فرهنگي و سياسي جامعه پهن کرد، طلبه کوچکي مثل من هم ناگهان خود را در کنار دوستان مصمم و با بصيرت ديگري ديد که براي مبارزه در ميدان جنگ نرم و جنگ فرهنگي آن روز اعلام آمادگي کرده بودند و البته در ميان آن جمع، برخي از شاگردان آيتالله مصباح نيز بودند. شايد همين مقطع را بتوان نقطه تشکيل جبهه جديدي نام برد که برخي از ياد آن وحشت مي کنند، مقطعي که شاگردان معنوي آيتالله، او را الگوي خود در ميدان مبارزه و جنگ فرهنگي پسنديدند.
بله، اگر آيتالله مصباح را که در دوره غربت نيروهاي حزب الله با رها کردن معتبرترين کرسي هاي دروس عقلي، براي دفاع از ولايت به تعبير خودش همچون يک دورهگرد از اين شهر به آن شهر رفت و با بيان مستدل و شيوايش به شبهات فرقه تجديد نظرطلبي که خود را اصلاح طلب مي ناميدند، پاسخ داد و چهره نفاق جديد را خيلي زودتر از ديگران آشکار کرد، بايد بگويم که طلبه اي مثل من تلاش مي کند تا شاگرد اين عالم ديني باشد.
اگر در برابر صدها تيتر دروغ و گزارش و خبر تحريف شده که همگي با دستور فرماندهان جنگ نرم در سال هاي دوم خرداد از اتاق هاي جنگ رواني به سوي اين عالم جليلالقدر شليک مي شد و او در برابر اين همه هجمه، فقط لبخند مي زد و مي گفت کار براي خدا اين تخريب ها را هم به دنبال دارد، بايد بگويم که طلبه اي مثل من تلاش مي کند تا شاگرد اين عالم ديني باشد.
اگر سخنراني هاي صريح و آگاهي بخش ايشان را ملاک قرار دهيد که دشمنان ولايت را به ستوه مي آورد تا جايي که تئوريسين هاي خشنونت طلبي مدرن با عصبانيت فرياد مي زدند، مصباح تئورسين خشنونت است و صدها فحش و ناسزا را در دوره "جامعه چند صدايي" و "زنده باد مخالف من" نصيبش مي کردند و او در مقابل مي گفت که در کنار آب درماني و سوزن درماني، فحش درماني هم داريم، چرا که تجربه کرده بود اگر براي خدا کار کند و فحش و ناسزايش بدهند، نيرو و توانش بيشتر مي شود، بايد بگويم که طلبه اي مثل من تلاش مي کند تا شاگرد اين عالم ديني باشد.
اگر در دوره اي که عده اي به عناوين دانشگاهي و حوزوي خود دل خوش کرده و تمام تلاششان اين است که کسي از آنها رنجيده نشود و با مواضع دو نبششان تلاش مي کنند تا بهاصطلاح دم همه را داشته باشند و خط اتوي لباسشان بههم نخورد و وقتي در خيابان راه مي روند، گرد و خاکي بر عبايشان ننشيند، علمايي را مي بينيم که براي خدا از منافع و عناوين خود مي گذرند و با صراحت تمام پنجه در پنجه منافقين جديد مي اندازد و جوانان دلپاک جامعه را در ميدان جنگ شبهات تنها نمي گذارند، بايد بگويم که طلبه اي مثل من تلاش مي کند تا شاگرد اين عالم ديني باشد.
اگر در دوره اي که بي بصيرتي مانند آنفولانزاي نوع A به بيماري خطرناکي مبدل شده تا جايي که خواص با سابقه و نام آشناي تاريخ انقلاب را به زمين مي زند و نام آنها را در تاريخ اين کشور به عنوان خواص مردود ثبت مي کند، خواصي که نمي توانند يا نمي خواهند بفهمند دشمني امروز نفاق جديد با مثل احمدينژاد نيست و تيرهاي اين جريان فاسد، حاکميت ولايت فقيه را نشانه گرفته و در اين بين شما عالم با بصيرتي را مي يابيد که نه از 6 ماه قبل از انتخابات که از 6 سال قبل از آن، خبر اين ولايت شکني ها را داده بود، شما جاي من باشيد، تلاش نمي کنيد تا شاگرد اين عالم ديني باشيد و به اين شاگردي افتخار کنيد؟
راستش را بخواهيد به نظر من سايت هايي که اسامي حدود 30 نفر را به عنوان شاگردان آيتالله منتشر کردند، نه تنها در حق اين استاد معظم بلکه در حق شاگردانش نيز ظلم کردند! کمي به اطراف خود نگاه کنيد، شاگردان آيتالله مصباح خيلي بيش از آن هستند که شما بتوانيد آنها را بشماريد، همانهايي که در اوج اميدواري جريان تجديدنظرطلب، حماسه جريان عدالتطلبي را خلق کردند و 4 سال در برابر تمام تهاجم دشمن داخلي و خارجي مقاومت کردند و پس از اين همه تخريب حاکميت ولايي، حماسه 22 خرداد امسال را آفريدند و 40 ميليون را پاي صندوق هاي راي کشاندند و پس از انتخابات در برابر توطئه انقلاب مخملي دشمن براي تسويه حساب با ولايت با تمام وجود به دفاع از ولي خود پرداختند.
بله، بسياري ازطلاب، دانشجويان و بسيجيان ودلسوزان با بصيرت امروز، هر چند مثل رسايي براي ساعتي در کلاس درس آيتالله نبوده اند اما قطعا شاگرد اين مصباحاند، مصباح تکليف گرايي، مصباحي که به ما ياد داده براي انجام تکليف نه تنها بايد از منافع شخصي زيادي بگذريم که بايد ضررهاي بسياري را هم به جان بخريم و نهراسيم. ما شاگرد مکتب ولايتيم همانطور که آيتالله مصباح شاگرد اين مکتب است و البته به اين شاگردي افتخار مي کنيم همانطور که استاد افتخار مي کند. پس از دست ما عصباني باشيد و از اين عصبانيت بميريد.