صلح از لوله تفنگ؛ نسخهٔ ترامپ برای نظم جهانی چیست؟

روزنامه القدسالعربی با نگاهی تحلیلی به سیاست خارجی دولت دوم ترامپ، آن را تکرار دکترین بوش پسر میداند کع بر پایه جنگ پیشدستانه، قدرتمحوری و بیاعتنایی به نهادهای بینالمللی است. نویسنده حمله مستقیم آمریکا به تأسیسات هستهای ایران در ژوئن ۲۰۲۵ را نمونهای از این رویکرد میخواند و آن را تلاشی برای نمایش اقتدار ترامپ در داخل توصیف میکند. گزارش همچنین از جانبداری کامل او از اسرائیل، تناقضگویی درباره حماس و ادعاهای غیرواقعیاش درباره «توقف هشت جنگ جهانی» پرده برمیدارد و نتیجه میگیرد ترامپ با تکیه بر زور و نمایش سیاسی، در پی ساختن چهرهای صلحساز از خود است.
فرارو– دکتر عبدالله خلیفه الشایجی، استاد علوم سیاسی دانشگاه کویت
به گزارش فرارو به نقل از روزنامه القدس العربی، راهبردهای دولت دونالد ترامپ در بسیاری از جنبهها، همپوشانی چشمگیری با دکترین جورج بوش پسر دارد. هر دو بر پایه تشدید درگیریها، توسل به جنگهای پیشدستانه و بیاعتنایی نسبت به نهادهای بینالمللی و اصول منشور سازمان ملل بنا شدهاند؛ با این باور مشترک که امنیت ایالات متحده تنها از مسیر قدرت نظامی و اقدامات یکجانبه تأمین میشود.
بازگشت دکترین بوش؛ ترامپ و احیای سیاست جنگ پیشدستانه
پس از حملات یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ به دست القاعده، جورج بوش پسر با هدف «صیانت از امنیت ملی آمریکا» جنگهای پیشگیرانه را در پیش گرفت. او با اعلام آغاز «جنگ علیه ترور»، دستور حمله به افغانستان و سپس عراق را صادر کرد و مبارزه با گروههای اسلامگرای تندرو را به محور اصلی سیاست خارجی واشنگتن تبدیل ساخت؛ مسیری که در دوران باراک اوباما و نخستین سالهای ریاستجمهوری دونالد ترامپ نیز ادامه یافت و در دولت جو بایدن با چهرهای متفاوت دنبال شد.
دونالد ترامپ در دوره دوم ریاستجمهوری خود، شعار دیرینه «صلح از مسیر قدرت» را احیا کرد و آن را در عمل، با حمله به تأسیسات هستهای ایران در ژوئن ۲۰۲۵ به نمایش گذاشت؛ حملهای که در میانه جنگ دوازدهروزه میان ایران و اسرائیل رخ داد و طی آن، دولت ترامپ برای نخستینبار مستقیماً و بهصورت نظامی علیه ایران وارد عمل شد. این اقدام، علاوه بر جنبه راهبردی، اهداف سیاسی روشنی نیز داشت و این تلاشی برای تثبیت تصویر ترامپ بهعنوان فردی مقتدر و بیپروا در برابر افکار عمومی و پایگاه رأیدهندگانش در داخل آمریکا بود.
ترامپ پیشتر بارها مدعی شده بود که اگر «انتخابات ۲۰۲۰ از او دزدیده نمیشد» و در قدرت باقی میماند، نه ولادیمیر پوتین جرأت حمله به اوکراین را پیدا میکرد و نه حماس عملیات «طوفان الاقصی» را آغاز میکرد. او حتی با غرور اعلام کرده بود که قادر است جنگ روسیه و اوکراین را پیش از بازگشت دوباره به کاخ سفید پایان دهد و بحران غزه را نیز در زمانی کوتاه خاتمه بخشد. اما این اظهارات، بیش از آنکه بر پایه واقعیتهای ژئوپلیتیکی استوار باشند، بازتابی از خودباوری افراطی و نمایش سیاسی او برای بازسازی چهرهای قهرمانانه و منجیگونه از خود بود.
دونالد ترامپ هرگز نمیتواند نقشی بیطرف و پذیرفتنی در میانجیگری مناقشات خاورمیانه ایفا کند؛ زیرا خود آشکارا جانب یکی از طرفها را گرفته است. او در سخنرانی بیسابقهای در کنست اسرائیل، با صراحت اعلام کرد که «حامی شماره یک اسرائیل» است. در همان مراسم، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، نیز او را «بهترین رئیسجمهور آمریکایی در تاریخ روابط اسرائیل و ایالات متحده» خواند؛ تعبیری که بیش از هر چیز بازتاب همپوشانی کامل رویکردهای دو دولت در قبال فلسطین و معادلات منطقهای است.
ترامپ در همان سخنرانی یادآور شد که به توصیه و با حمایت مالی شلدون ادلسون، میلیاردر بانفوذ یهودی و مالک امپراتوری کازینو در لاسوگاس، تصمیم به انتقال سفارت آمریکا از تلآویو به اورشلیم گرفته است. او اذعان کرد که پس از دریافت ۴۰۰ میلیون دلار کمک مالی از ادلسون برای کارزار انتخاباتی سال ۲۰۱۶ خود، این تصمیم جنجالی را عملی کرده است.
دونالد ترامپ با اعلام رسمی قدس بهعنوان «پایتخت ابدی و غیرقابل تقسیم اسرائیل» و به رسمیت شناختن حاکمیت این رژیم بر بلندیهای اشغالی جولان، مسیر تازهای در سیاست خاورمیانهای واشنگتن گشود؛ مسیری که در پایتخت آمریکا از آن با عنوان «امتیازات بدون مطالبه» یاد میشود. در چارچوب این سیاست، بدون آنکه از اسرائیل تعهدی برای پیشبرد روند صلح یا تحقق راهحل دوکشوری گرفته شود، تمامی برگهای برنده دیپلماتیک و سیاسی یکطرفه در اختیار تلآویو قرار گرفت.
ترامپ در همان سخنرانی در کنست فاش کرد که بنیامین نتانیاهو در چهار دیدار خود از کاخ سفید، خواستار دریافت مجوز معاملات تسلیحاتی جدید با آمریکا شده و او نیز با این درخواست موافقت کرده است. اما آنچه واکنشهای گسترده بینالمللی را برانگیخت، نه توافقات پشتپرده، بلکه لحن آشکاراً ستایشآمیز و تحریکآمیز ترامپ نسبت به ارتش اسرائیل بود. او با افتخار از «مهارت اسرائیل در استفاده از تسلیحات آمریکایی» سخن گفت و تأکید کرد که ارتش اسرائیل «در جنگ غزه عملکردی درخشان داشته است».
این اظهارات، در نگاه افکار عمومی جهانی، بهمنزله تأیید و همراهی ایالات متحده با جنایات جنگی و پشتیبانی از عملیات نسلکشی علیه غیرنظامیان در غزه تعبیر شد. سخنان ترامپ نهتنها مشروعیت هرگونه ادعای او برای میانجیگری میان اسرائیل و فلسطین را از میان برد، بلکه تصویری از رئیسجمهور آمریکا ترسیم کرد که نه داوری بیطرف، بلکه مدافعی تمامقد از سیاستهای تهاجمی و یکجانبهگرایانه اسرائیل است.
ادعاهای صلحساز؛ ترامپ و هشت جنگ خیالی
پیش از آنکه جوهر توافقنامهای که با دخالت مستقیم بنیامین نتانیاهو تنظیم شده بود خشک شود، دونالد ترامپ با لحنی تهدیدآمیز هشدار داد: «با یک کلمه از طرف من، اسرائیل بازخواهد گشت تا مبارزه با حماس در غزه را از سر بگیرد اگر آنها از تحویل سلاحهایشان خودداری کنند!» او سپس تاکید کرد: «اگر حماس سلاحهایش را زمین نگذارد، ما آنها را از دستشان خواهیم گرفت.»
اما اندکی بعد، موضع ترامپ بهطرز چشمگیری تغییر کرد. او در اظهاراتی متناقض، ابتدا از جنگ حماس علیه شبهنظامیان سرکش مورد حمایت اسرائیل مانند گروه یاسر ابوالشباب تمجید کرد و سپس ناگهان بازگشت و دوباره حماس را تهدید نمود: «اگر حماس به کشتار مردم در غزه ادامه دهد، چارهای جز دخالت و نابود کردنشان نخواهیم داشت!» این تهدید در حالی مطرح شد که ساعاتی پیش از آن، ترامپ از کشتن افرادی که «خارج از قانون» عمل میکردند، تمجید کرده بود.
این مواضع ضدونقیض نشان میدهد آنچه امروز در غزه جریان دارد، بیش از آنکه آتشبسی پایدار باشد، نوعی توقف موقت جنگ است؛ وضعیتی شکننده که میتواند با کوچکترین فشار سیاسی از سوی ترامپ و متحدانش فروبپاشد و نتانیاهو را به ازسرگیری حملات سوق دهد. خودِ ترامپ مدعی است این درگیری «هشتمین جنگی» است که او موفق به متوقف کردن آن شده، اما دربارهی صحت این ادعا و «هفت جنگ» دیگر، پرسشها و تردیدهای جدی وجود دارد. برای نمونه، درگیریهای مسلحانه میان کامبوج و تایلند صرفاً زدوخوردهای مرزی محدود بود و هرگز به جنگی تمامعیار تبدیل نشد. در توقف همان درگیری نیز نقش اصلی را میانجیگری مالزی ایفا کرد و تأثیر تهدید ترامپ مبنی بر افزایش تعرفههای گمرکی، اگر هم وجود داشته، بسیار ناچیز بود.
ادعاهای دونالد ترامپ دربارهی نقش خود در «توقف جنگها» در نقاط مختلف جهان، بیش از آنکه بر واقعیتهای میدانی تکیه داشته باشد، بازتابی از میل او به بزرگنمایی و ساختن چهرهای صلحساز از خود است. او مدعی است که توانسته درگیریهای صربستان و کوزوو را متوقف کند، در حالیکه در آن منطقه اساساً جنگی تمامعیار وجود نداشت و تنها اعتراضات و تنشهای مرزی در جریان بود.
همینطور، ادعای او دربارهی توقف «جنگ میان مصر و اتیوپی» نیز بیپایه است؛ زیرا در آن مقطع اصلاً جنگی برای متوقفکردن وجود نداشت. ترامپ همچنین با افتخار اعلام کرده بود که توانسته به جنگ سه دههای میان رواندا و کنگو پایان دهد، اما واقعیت آن است که نقش اصلی در کاهش تنش میان دو کشور را دولت قطر ایفا کرد و ترامپ صرفاً میزبان نمایندگانی از دو طرف در آمریکا بود تا از این موقعیت برای نمایش دیپلماتیک خود بهره ببرد.
در خصوص درگیری میان ارمنستان و جمهوری آذربایجان نیز، ترامپ ادعا کرد که با میزبانی رهبران دو کشور در کاخ سفید، آتشبس را برقرار کرده است؛ حال آنکه تا امروز هیچ توافق صلح رسمی میان دو کشور امضا نشده و منازعه همچنان در اشکال مختلف ادامه دارد. اما شاید بحثبرانگیزترین مورد، ادعای ترامپ دربارهی توقف «جنگ اسرائیل و ایران» باشد. این ادعا نهتنها خلاف واقع است، بلکه تناقضی آشکار در خود دارد؛ چرا که ترامپ شخصاً در عملیات موسوم به «چکش نیمهشب» شرکت داشت؛ همان عملیات بمباران تأسیسات هستهای ایران که به تشدید تنشها و گسترش دامنه جنگ انجامید. چگونه ممکن است کسی که خود یکی از طرفهای درگیر بوده، مدعی برقراری صلح و توقف جنگ شود؟
صلح به روایت ترامپ؛ تهدید، تحریم و نمایش قدرت
این همان باور بنیادین دونالد ترامپ است: اینکه صلح نه از مسیرِ گفتوگو و سازش، بلکه از راه قدرت، فشار، تهدید به تحریم، افزایش تعرفههای گمرکی و حتی توسل به نیروی نظامی بهدست میآید. او بهطور تلویحی از احتمال تجهیز اوکراین به موشکهای «تاماهاوک» سخن میگوید تا ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، را به پای میز مذاکره بکشاند. همزمان، نیروهای نظامی آمریکا را در پورتوریکو مستقر کرده و دستور حمله به قایقهای تندروی وابسته به کارتلهای مواد مخدر در نزدیکی سواحل ونزوئلا را صادر میکند؛ با این ادعا که این قایقها حامل محمولههای قاچاق مواد مخدر به مقصد ایالات متحدهاند؛ ادعایی که هرگز با مدرک مستند پشتیبانی نشد. این در حالی است که بخش عمدهای از مواد مخدر وارداتی به آمریکا، حدود ۴۰ درصد، از مسیر کلمبیا وارد میشود.
با چنین کارنامه و رویکردی، پرسش اساسی این است که چگونه ترامپ خود را «صلحساز» و متوقفکنندهی «هشت جنگ» معرفی میکند؟ چگونه به رؤسای پیشین آمریکا طعنه میزند که هیچ جنگی را پایان ندادهاند، در حالیکه او مدعی است در مدت تنها نه ماه، هشت جنگ را متوقف کرده است؟ ادعایی که نهتنها فاقد پشتوانه واقعی است، بلکه حتی وزیران دفاع و خارجهاش نیز با وجود تکرار آن، نتوانستند شواهدی در تأییدش ارائه دهند. با اینهمه، ترامپ همچنان در پی ساختن افسانهای تازه از خود است.