روایت آیدین آغداشلو از غربت با جهان امروز

اصلاً نمیتوانم جوانی خودم را در این دوره مشاهده کنم. جوانها نه، جهانی که در آن زندگی میکنم برای من غریبه است. نوع نگاه جوانهای امروز به جهان، زندگیشان و جایگاهی که باید برای خودشان قائل باشند و نیستند برای من غریبه است. با وجود اینکه میدانم بسیاری از درها به رویشان بسته است، اما گاهی خیلی پرتوقع هستند. برای همین فکر میکنم اگر الان جوان بودم امکان نداشت بتوانم مسیری را که طی کردم و آثاری را که به جا گذاشتم تکرار کنم.

آن دوره پر از تنگنا و کمبود چه تأثیری روی جوانیتان گذاشت؟
باعث شد نیروی بیشتری برای کشف کردن صرف کنم و این دلپذیر بود. هرچیزی با زحمت و تحمل مشکلات به دست میآمد و به خاطر بهای سنگینی که پرداخت میکردیم قدرش را بیشتر میدانستیم. شاید به همین دلیل ماندگارتر شد.
آن زمان دنیا چه خبر بود و چه تأثیری روی جوانها میگذاشت؟
راستش را بخواهی دوره جوانی من، دوره کشف و شهود جهان بود. سینما، تئاتر و هرآنچه که انتها نداشت و شگفت انگیز بود، در آن دوره پدید آمد. جوانهایی هم که قدم در راه گفتگو و کشف و شهود میگذاشتند، درها و پنجرههای تازهای به سویشان گشوده میشد. دلزدگی، افسردگی و بیاعتنایی مشخصه دوره جوانی من نبود بلکه تلاش کردن برای به دست آوردن هرچیزی خصیصه آن روزگار بود. البته باید بگویم بخش زیادی از جوانهای امروز هم درحال طی کردن این مسیر هستند کما اینکه در دوره جوانی من ساختن فیلم برای یک جوان خیلی دور از ذهن بود، غیر از کسی مثل مسعود کیمیایی که در سن ۲۳ یا ۲۴ سالگی فیلم ساخت.
اگر جوانیتان در شرایط امروز سپری میشد، به نظرتان تا همین حد پربار میبود؟
اصلاً نمیتوانم جوانی خودم را در این دوره مشاهده کنم. جوانها نه، جهانی که در آن زندگی میکنم برای من غریبه است. نوع نگاه جوانهای امروز به جهان، زندگیشان و جایگاهی که باید برای خودشان قائل باشند و نیستند برای من غریبه است. با وجود اینکه میدانم بسیاری از درها به رویشان بسته است، اما گاهی خیلی پرتوقع هستند. برای همین فکر میکنم اگر الان جوان بودم امکان نداشت بتوانم مسیری را که طی کردم و آثاری را که به جا گذاشتم تکرار کنم.
تفریحتان چه بود؟
از همان جوانی تا به امروز باور دارم تفریح نباید متن زندگی باشد، باید پرانتزی باشد جلوی زندگی روزانه. خوشی آن دوره به میزانی که الان مد نظر است، به هر قیمتی و به قول ارنست همینگوی «جشن سیار» نبود. ما اهل میهمانیهای هرشبی و جشنها را از جایی به جایی بردن و تا صبح ادامه دادن - چیزی که الان هست - نبودیم. نهادهایی هرچند کوچک را در دانشکدههای مختلف به وجود میآوردیم و کار و زندگی سازنده اولویت داشت. برای همین تا دیروقت بیدار ماندن و تا ظهر خوابیدن در گروههای ما رایج نبود. حتی در جمع ما نوشخوارگی باب نبود و به همین خاطر ما را خشک مذهب میدانستند.
دایره دوستیهایتان چطور؟
در مقایسه با این جمع عظیم جوانها، جمع کوچکی بودیم. همه چیز در اشل کوچکتر و مختصرتری بود. دوره جوانی من از نظر امکانات و گستره کاری با تعداد کافهها، سینماها و جشنوارههای حالا قابل قیاس نیست. خیلی مطمئن نیستم، شاید دنبال این بودیم که با کار بیشتر کمبودها را برطرف کنیم. الگوهایی را که در ذهنمان بود باید به دست میآوردیم همان کاری که ناصر تقوایی، بهرام بیضایی و مسعود کیمیایی انجام دادند و همه فیلمهایی را که میخواستند، ساختند.
نسل شما امیدوارتر بود، این طور نیست؟
امید را میشود به عنوان تفاوت عمده دوره جوانی من با جوانهای امروز در نظر گرفت. در آن دوره امید بشدت زمینهساز و انگیزه آفرین بود تا جایی که به تنهایی به وجود آورنده خیلی از کارهایی شد که تأثیرش ۴ یا ۵ دهه بعد نمایان شد. گمان میکنم در شرایط کنونی وظیفه حکومت و دولت پاشیدن بذر امید است. وقتی هم میشود به اشاعه امید پرداخت که تحسین و نوازش بیشتر از تنبیه و سانسور باشد.
دور بودن از تکنولوژی روز در امیدوار بودن نسل شما تأثیر داشت؟
نمیشود این را تکذیب کرد، اما خب دنیای تکنولوژی موقعیتی است که جهان امروز در اختیار جوان قرار داده. گوگل به نوعی معجزه قرن است. جوانها هم از آن استفاده میکنند کما اینکه تنبل هم میشوند. اگر بخواهم به عقب برگردم باید از دوران دانشجوییام بگویم که استاد اجازه استفاده از ماشین حساب را به ما نمیداد. واقعیت این است که نمیشود جوانهای امروز را به تحمل رنج اضافه واداشت، اما میشود به این امید رساند که از همه وسایل و امکانات موجود استفاده کنند، صاحب انگیزه شوند و جهان را به شکل بهتری دربیاورند.