انتخابات در سالهای گذشته برای جریان اصولگرایی نقش درگاه اخراج را داشته است. یارانی که تا سالیان گذشته نهتنها اصولگرا شناخته میشدند بلکه در بطن و قلب جریان اصولگرایی جای داشتهاند، وقتی به دلایلی کمکم از این جریان فاصله گرفته یا مغضوب آن شدهاند، با رسیدن بزنگاه انتخابات کاملا از درگاه اصولگرایی اخراج شده و دیگر هیچگاه باز نگشتهاند؛ حتی اگر اسما اصولگرا مانده باشند، اما به رسم دیگر اصولگرا نیستند؛ نه کنش و گفتار اصولگرایانه از خود نشان میدهند و نه در جریان قدرت اصولگرایان جایگاهی دارند.
به گزارش شرق؛ انتخابات برای چهرههایی که به مرز قهر و غضب اصولگرایان نزدیک شدهاند، نقطهای عطف و تعیینکننده برای گذر از این مرز بوده است. هاشمیرفسنجانی، ناطقنوری، علی مطهری، حسن روحانی و این آخری علی لاریجانی چهار چهره شاخص جناح راست یا همان اصولگرایان فعلیاند که انتخاباتها همواره نقشی تعیینکننده در تغییرات شناسنامه سیاسی آنها داشته است.
انتخابات نقش همان گمرکی را دارد که مهر خروج را روی گذرنامه فردی میزند که تا نزدیکیهای مرز آمده است. از میان این چهرهها به نظر فقط درباره مرحوم اکبر هاشمیرفسنجانی میتوان به قطعیت گفت که درون گفتمان اصلاحطلبی کاملا پذیرفته شد و مهر اصلاحطلب بالاخره روی شناسنامهاش خورد.
هاشمیرفسنجانی درست در بزنگاه انتخابات سال ۸۴ از اردوگاه اصولگرایی به اردوگاه اصلاحطلبی کوچ کرد. دور دوم انتخابات سال ۸۴ که اصلاحطلبان پشت هاشمی و اصولگرایان پشت احمدینژاد قرار گرفتند، صفبندی کاملا شفاف شد. هاشمی که تا پیش از آن در میانه اصلاحطلبی و اصولگرایی تعریف میشد و حتی شاید دُز اصولگراییاش بیش از اصلاحطلبی بود، بعد از آن انتخابات کاملا از اصولگرایان جدا و از اصولگرایی اخراج شد. او در بزنگاه انتخابات ۸۸ دیگر کاملا در اردوگاه اصلاحطلبی تعریف میشد.
احمدینژاد که همچنان مورد وثوق اصولگرایان بود، در مناظرهها پای هاشمی را پیش کشید و هاشمی وقتی خواست به او پاسخ بدهد، صداوسیمای عزتالله ضرغامی اجازهای به او نداد. ناطقنوری با فاصله چهارساله به هاشم پیوست. او در انتخابات سال ۸۴ نهتنها کاملا اصولگرا بود بلکه رئیس شورای نیروهای انقلاب بود که قرار بود اوضاع انتخاباتی اصولگرایان را بسامان کند.
خروجی شورایی که او ریاستش را بر عهده داشت، علی لاریجانی بود، اما نتیجهاش شکست برای هردویشان بود. قرار بود خروجی شورا یک نفر شود و همان یک نفر بهعنوان نامزد اصولگرایی وارد انتخابات شود، اما کسی اهمیتی نه به ریشسفیدی ناطق داد و نه خروجی آن شورا. همه نامزدها با هم وارد گود انتخابات شدند. لاریجانی رأی نیاورد و ناطق هم از اینکه رویش را زمین گذاشتند دلخور شد.
چهار سال بعد، ضربه آخر را احمدینژاد زد و در مناظرههایش، ناطقنوری را هم بینصیب نگذاشت. همان کسی که وقتی برنامههای احمدینژاد را در شورای نیروهای انقلاب سال ۸۴ شنیده بود، دربارهاش توصیف «فضایی» را به کار برده بود. دیگر اصولگرایان بهویژه جامعه روحانیت مبارز هم که ناطق عضو شاخص آن بود، نهتنها خردهای به احمدینژاد نگرفتند بلکه با سکوت خود به نوعی تأییدش کردند.
صداوسیمای عزتالله ضرغامی به او هم اجازه دفاع نداد. قهر ناطق از جامعه روحانیت و دوریاش از اصولگرایی کمکم از همانجا آغاز شد. با آمدن احمدینژاد جریانهای تندرو اصولگرایی مانند جبهه پایداری و دیگران کمکم قوت گرفته و جریانهای متأخر هم با ناطق زاویه گرفتند؛ در مراسمی به سمتش مهر و بطری آب پرتاب کردند و خواص بیبصیرت لقبش دادند.
ناطق که در انتخابات سال ۷۶ قرار بود برای اصولگرایان راه هاشمی را ادامه دهد، به اسم شاید هنوز اصولگراست، اما به رسم نه. مراودهای هم اگر با چهرههای اصولگرایی دارد، شخصی است نه سیاسی. ناطقنوری در نهایت سال ۹۲ و ۹۶ جزء حامیان حسن روحانی بود. علی مطهری هم از چهرههای شاخص اصولگرایان بود که زمانی در روزنامه کیهان علیه اصلاحطلبان و اصلاحطلبی مقالات تندی مینوشت، اما ورودش به نهاد نمایندگی مردم، تحولاتی را در او رقم زد و منجر به کوچ یا اخراجش از اصولگرایی شد.
او که سال ۸۶ برای مقابله با افکار خطرناک اصلاحطلبان با لیست جبهه متحد اصولگرایان بهعنوان نفر سوم وارد مجلس هشتم شده بود، سال ۹۴ با فهرست ائتلافی امید وارد پارلمان شد تا جلوی آمدن تندروهای اصولگرا را بگیرد! او این روزها به لحاظ سیاسی آنطور که خودش گفته اصلاحطلب و به لحاظ فرهنگی اصولگراست؛ گرچه اصولگرایان او را دیگر همقبیله خودشان نمیدانند.
حسن روحانی هم تا پیش از انتخابات سال ۹۲ اصولگرا بود، اما با حمایت اصلاحطلبان و بخشی از اصولگرایان معتدل از او در آن انتخابات از دایره اصولگرایی اخراج شد. روحانی همواره در اردوگاه اصولگرایی تعریف میشد؛ اگرچه در همین اردوگاه هم به هاشمیرفسنجانی نزدیکتر بود.
در دوران اصلاحات دبیر شورای عالی امنیت ملی بود. انتخابات ۹۲ که اصلاحطلبان با تمام قدرت پشت حسن روحانی آمدند، باعث شد او هم از اردوگاه اصولگرایی کنده شود. تفاوت روحانی با چهرههای دیگر این است که با انتخابات فقط شناسنامه سیاسیاش تغییر نکرد بلکه به قدرت هم رسید. این رسیدنش به قدرت، اما باعث نشد که وارد اردوگاه جناح سیاسی مقابل شود. با پایان دولت دوازدهم روحانی قطعا جایگاهی در قدرت اصولگرایی ندارد، از سویی دیگر در بین اصلاحطلبان نیز پذیرشی برای او وجود ندارد. او همچنان در وسط ایستاده است.
لاریجانی که زمانی در صداوسیما علیه اصلاحطلبان، برنامه هویت و چراغ و میزگرد برلین را پخش میکرد و سال ۸۴ نامزد رسمی شورای نیروهای انقلاب شده بود، در دو، سه سال اخیر در مظان حمایت از سوی اصلاحطلبان بهعنوان نامزد نیابتی قرار گرفته است؛ تا جایی که در بزنگاه انتخابات امسال دیگر کسی او را نامزد جریان اصولگرایی نمیداند.
زمزمه شورش علیه او در جریان اصولگرایی از بعد از رخدادهای سال ۸۸ شروع شد. به او هم لقب ساکت فتنه داده بودند. علیه او در ۲۲ بهمن راهپیمایی کردند و شعار دادند. در ماجرای تصویب برجام متهمش کردند و نتیجه اینکه رئیس دو دوره پارلمان اصولگرایی و یک پارلمان نیمهاصولگرا نیمهاصلاحطلب، نه در انتخابات مجلس ۹۴ در فهرست ائتلاف فراگیر اصولگرایی قم قرار گرفت، نه برای ۱۴۰۰ نامش در میان ۱۰ نامزد اول شورای وحدت اصولگرایی دیده شد.
این شورا برای انتخابات ریاستجمهوری از سوی رقبایی همچون جبهه پایداری و شورای ائتلاف اصولگرایان متهم به حمایت از لاریجانی شده بود، اما سخنگوی این شورا وقتی داشت نام ۱۰ نامزد اصلی را میخواند گفت دیدید که نام آن کسی که نگرانش بودید، در میان نامزدها نبود!
لاریجانی از سوی اصولگرایان متهم به عاملیت در تصویب برجام در مجلس اصولگرای نهم است. آنها در مجلس حتی لاریجانی را دیکتاتور خواندهاند. وضعیت حاکم بر ناطقنوری، علی مطهری، حسن روحانی و علی لاریجانی در سیاست، وضعیت بینابینی است؛ نه دیگر کاملا اصلاحطلباند و نه کاملا اصولگرا. بازگشت یا جذب دوباره آنها در جناح اصولگرایی به نظر دیگر غیرممکن میآید، اما برای ورود به اصلاحطلبی درها برای همه آنها کاملا بسته نیست؛ همه چیز بستگی به عملکرد خودشان دارد.