تشدید درگیری بین اسرائیل و ایران در ماههای اخیر اغلب به عنوان ادامه جنگ اسرائیل علیه حماس در غزه تفسیر میشود.
به گزارش دنیای اقتصاد، به هر حال، حماس از رابطه نزدیک با ایران برخوردار است و هر دو هدف مشترک از بین بردن اسرائیل را دارند، اما مسالهای فراتر از این وجود دارد.
آری پرلیگر، مدیر مطالعات امنیتی و استاد جرمشناسی و مطالعات حقوقی دانشگاه ماساچوست لاول در این مطلب نوشت: «به عنوان یک محقق مطالعات امنیتی که بیش از ۲۰ سال در مورد درگیریها در خاورمیانه تحقیق کرده است، استدلال میکنم که یک دهه سیاست خارجی ایالات متحده در منطقه نتوانسته مانع از نقش آفرینی ایران در منطقه شود و در عوض به شدت به تشدید تنش فعلی کمک کرده است.»
همان طور که از رویدادهای اخیر در امتداد مرز شمالی اسرائیل مشخص است، توانایی واشنگتن برای اعمال قدرت و مدیریت منافع آمریکا در خاورمیانه از سال ۲۰۱۰ به شدت کاهش یافته است؛ در حالی که ایران فقط نگرانیهای محدودی در مورد عواقب حمله نیروهای نزدیک به خود به نیروهای آمریکایی و حمله مستقیم به متحدان ایالات متحده مانند اسرائیل دارد.
دولت ایران، یک ملت مسلمان شیعه در یک منطقه مسلمان با اکثریت سنی به شمار میرود، اما این دولت توانسته در سالهای گذشته نفوذ منطقهای خود را به خوبی گسترش دهد. در طول دهه گذشته، این استراتژی هوشمندانه ایران را مسلما به تاثیرگذارترین ابرقدرت خاورمیانه تبدیل کرده است. تا اوایل دهه ۲۰۱۰، تنها پایگاه واقعی ایران در منطقه، حزبالله، گروه سیاسی و نظامی شیعه بود که در اوایل دهه ۱۹۸۰ در لبنان پرورش داد.
امروز، متحدان ایران در یمن و عراق هم هستند. در سوریه نیز رئیس جمهور بشار اسد به سپاه پاسداران اجازه داد تا حضور نظامی گسترده داشته باشد. از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و حمله حماس به اسرائیل و در ادامه آغاز جنگ غزه، گروههای شبه نظامی وابسته به ایران بیش از ۱۷۰ بار مستقیما به اسرائیل، پایگاههای نظامی آمریکا و داراییهای غیرنظامی ایالات متحده در منطقه حمله کردهاند.
در همین دوره، برنامه هستهای ایران به پیشرفتهترین مرحله خود رسیده است. در ژوئیه ۲۰۲۴، شش سال پس از خروج یک جانبه دولت دونالد ترامپ از توافق هستهای بینالمللی که هدف آن کاهش سرعت غنی سازی ایران بود، آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه ایالات متحده هشدار داد که ایران تنها چند هفته تا تجهیز زرادخانه گسترده و رو به رشد خود از موشکهای بالستیک فاصله دارد.
بهرغم بسیاری از پیشرفتهای نظامی و سیاسی اخیر ایران در دهه گذشته، دولت آمریکا همواره جاه طلبیهای خود را برای تسلط منطقهای دست کم گرفته است. همزمان، در ارزیابی من، اثربخشی سیاستهای دیرپای «قدرت نرم» ایالاتمتحده در قبال ایران را بیش از حد ارزیابی کرده است: مهار و کاهش تنش.
برای جلوگیری از تشدید درگیری در خاورمیانه، واشنگتن اقداماتی را در اولویت قرار میدهد که تقریبا به هر قیمتی از هرگونه رویارویی نظامی با ایران جلوگیری کند. در عوض، برای مهار نفوذ منطقهای در حال گسترش ایران، ایالات متحده فروش تسلیحات و فناوری به ایران را ممنوع کرده، تحریمهای اقتصادی شدیدی اعمال کرده، داراییهای مالی ایران را مسدود کرده و دولت آن را از نظر دیپلماتیک منزوی کرده است.
با این حال، نفوذ ایران همچنان در حال گسترش است. در ارزیابی من، این نشان میدهد که مهار و تنش زدایی نمیتواند ایران را بازدارد. دیپلماسی، مذاکره و مجازاتهای قانونی و اقتصادی راه حلهای ارجح برای اکثر درگیریهای جهانی هستند. با این حال، تاریخ مدرن نشان میدهد که این اقدامات نمیتواند تغییر سیاست را برای هر حکومتی به دنبال داشته باشد.
رشته تحصیلی من در مورد گروههای شبه نظامی نشان میدهد که ایالات متحده در برخورد با نمایندگان ایران نیز اشتباه کرده است. ایالات متحده به جای اینکه آنها را با هم به عنوان بخشی از یک شبکه خطاب کند، با هر نماینده به عنوان یک بازیگر منزوی که در یک مکان خاص عمل میکند، رفتار میکند و به دنبال مهار یا کاهش تنش آن تهدید خاص است. برای مثال، در یمن، ایالات متحده، حوثیها را از تصرف قلمرو و جانشینی دولت پشیمان نکرد.
دولت بایدن حتی عربستان سعودی، متحد ایالات متحده، را در سال ۲۰۲۱ تحت فشار قرار داد تا از تقویت نظامی رهبران مشروع این کشور در مبارزه آنها برای حفظ قدرت دست بردارد. پس از آغاز جنگ غزه، حوثی ها، شروع به حمله موشکی به کشتیهای با پرچم غرب در دریای سرخ کردند.
تنها در اوایل سال ۲۰۲۴، ایالات متحده با حوثیها مقابله کرد و حملات نظامی تلافیجویانهای به پایگاههای حوثیها در یمن انجام داد. در عراق، تا زمانی که این نیروها به مشارکت در جنگ علیه دولت اسلامی ادامه میدهند، ایالات متحده مدتها مایل بود که از حمایت ایران از شبه نظامیان شیعه عراقی که با گروه دولت اسلامی میجنگند، چشمپوشی کند.
نادیده گرفتن عواقب بلندمدت قدرت فزاینده آنها هزینه داشته است: در سال گذشته، این شبهنظامیان عراقی به پایگاههای نظامی متعدد آمریکایی در منطقه حمله کردند. در سوریه، بهرغم افزایش نفوذ ایران در پی جنگ داخلی سوریه، ایالات متحده به تدریج حمایت خود را از نیروهای ضد بشار اسد و نیروهای کرد طرفدار دموکراسی کاهش داده است.
تمامی این سیاستهای خارجی شکستخورده با فروپاشی بازدارندگی آمریکا در خاورمیانه به اوج خود رسیده است. به بیان ساده، ایالات متحده دیگر قدرت کافی برای متوقف کردن ایران را ندارد. در آوریل ۲۰۲۴، پس از حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در سوریه، جمهوری اسلامی ایران یکی از بزرگترین حملات موشکی تاریخ را انجام داد و بیش از ۳۰۰ موشک را به سمت اسرائیل شلیک کرد که اولین حمله مستقیم این کشور به اسرائیل محسوب میشود. با این حال، پیامدهای حاشیهای، عمدتا تحریمهای اقتصادی و اعتراض دیپلماتیک را به دنبال داشته است.
ایالات متحده که متحدان اسرائیل را در سراسر خاورمیانه گرد هم آورد تا در برابر این حملات ایران به اسرائیل کمک کنند، دوباره ترجیح داد جلوی پاسخ معنادار را بگیرد. دولت بایدن این مساله را که موشکهای کمی به اسرائیل اصابت کرده است، یک «برد» اعلام و تاکید کرد که ایالات متحده در هیچ اقدام تلافیجویانهای علیه ایران به اسرائیل نخواهد پیوست.
بیزاری عمیق آمریکا از تشدید تنش پس از ترورهای هدفمند رهبران ارشد حزبالله و حماس بیشتر آشکار شد. در اواخر ژوئیه ۲۰۲۴، فواد شکر، فرمانده حزب الله در حمله هوایی اسرائیل در بیروت، لبنان ترور شد و اسماعیل هنیه، رهبر حماس نیز در تهران هدف قرار گرفت. ایران، اسرائیل را مسوول ترور هنیه دانست. نیویورکتایمز گزارش داد که چنین ارزیابیهایی «همچنین توسط چند مقام آمریکایی که خواستند نامشان فاش نشود، به دست آمده است».
ایران بلافاصله مصمم شد که تلافی کند. ایالات متحده، ماهها اسرائیل را تحت فشار قرار داده بود که عملیات نظامی دقیق تری انجام دهد تا از تلفات بیشتر غیرنظامیان در جنگ غزه جلوگیری کند؛ جنگی که در شش ماه اول آن نزدیک به ۴۰ هزار نفر جان باختند. با این حال، زمانی که اسرائیل به ترورهای هدفمند روی آورد، سیاستگذاران آمریکایی نگران شدند که چنین حملات فرامرزی میتواند به تشدید تنش منطقهای منجر شود. اگر ایالات متحده به دنبال دستیابی به صلح بلندمدت در خاورمیانه است، ابتدا باید شکستهای دهه گذشته را بپذیرد. در نهایت اینکه ایران کشوری است که به سادگی قابل بازدارندگی و مهار نیست و نمیتوان با آن تنش زدایی کرد.