دلار در سقوط آزاد، نظم جهانی در حال احتضار!
آیا ترامپ نظم جهانی را زیر پای خود له میکند؟

دونالد ترامپ در صد روز نخست ریاستجمهوریاش با مجموعهای از تصمیمات تند، قدرت و اعتبار جهانی آمریکا را بهشدت تضعیف کرده است؛ از سیاستهای اقتصادی مخرب و تعرفههای بیبرنامه گرفته تا واگذاری رهبری جهانی به چین و روسیه. سقوط بازارها، بیاعتمادی به دلار، تضعیف نهادهای بینالمللی و بیاعتنایی به متحدان، آمریکا را از جایگاه یک ابرقدرت باثبات به کشوری نامطمئن بدل کرده است؛ آنهم به دست رئیسجمهوری که وعده «عظمت دوباره» [آمریکا] را داده بود.
فرارو - «مایکل هیرش» (Michael Hirsh)، ستون نویس نشریه فارن پالیسی و سردبیر سابق نشریه پولیتیکو
به گزارش فرارو به نقل از نشریه فارن پالیسی، «هیچکس هرگز چیزی شبیه این را ندیده»؛ این جملهای است که دونالد ترامپ بارها برای توصیف دستورکار تهاجمیاش در بازسازی ساختار دولت فدرال و تهدید آشکار رقبای داخلی به زبان میآورد و شاید هم حق با او باشد. اما اگر نگاه را از واشنگتن به عرصه بینالمللی معطوف کنیم، میتوان با همان قطعیت گفت: هیچکس تاکنون چنین نمایش حیرتانگیز و بیسابقهای از ضعف را از فردی که خود را نماد قدرت معرفی میکند، ندیده است.
چه موضوع امنیت ملی باشد و چه اقتصاد، دونالد ترامپ در مدت زمانی کوتاه مسیر چشمگیری را در عقبنشینی از جایگاه رهبری جهانی آمریکا پیموده است؛ چیزی که نتیجهاش جز واگذاری قدرت و نفوذ دیرینه واشنگتن در نقاط کلیدی جهان بهویژه اروپا و منطقه هند-پاسیفیک نبوده است. شاید گویاترین نشانه این تحول، سقوط همزمان بازار سهام، اوراق قرضه و ارزش دلار باشد؛ رخدادی کمسابقه که از فرار سرمایهها و کاهش اعتماد جهانی به اقتصاد آمریکا حکایت دارد. این روند دقیقاً خلاف وعدهای است که ترامپ در سخنرانی مراسم تحلیف خود داد؛ همان چشمانداز «دوران طلایی جدید آمریکا» که قرار بود با هجوم سرمایهگذاریها، شکوفایی اقتصادی و بازگشت احترام جهانی برای ایالات متحده همراه باشد.
جیپی مورگان هشدار داد: آغاز فروپاشی دلار آمریکا؟
در نقطه مقابل آن وعدهها، ایالات متحده تا حد زیادی تحت تأثیر مجموعهای از سیاستهای ترامپ بهآرامی از نگاه سرمایهگذاران جهانی، جایگاه خود را بهعنوان «پناهگاه امن نهایی» از دست میدهد و به سرزمینی بدل میشود که بیثباتی در آن رو به افزایش است و حاکمیت قانون در هالهای از ابهام فرو رفته است. تحلیلگران جیپی مورگان در تازهترین ارزیابی خود هشدار میدهند که موج فزاینده عدمقطعیت در سیاستهای آمریکا، اعتماد به داراییهای دلاری را تضعیف کرده و حتی بحثهایی را درباره آینده دلار بهعنوان ارز ذخیره جهانی دامن زده است؛ گزارشی که با عنوانی هشدارآمیز منتشر شد: «آیا این آغاز فروپاشی دلار آمریکاست؟»
حتی برخی از سرسختترین حامیان اقتصادی دونالد ترامپ نیز اکنون زنگ هشدار را به صدا درآوردهاند. «کن گریفین» (Kenneth C. Griffin)، مدیرعامل صندوق سرمایهگذاری سیتادل هشدار داده که سیاستهای رئیسجمهور بهویژه جنگ تجاری «بیمعنایی» که به راه انداخته ممکن است به برند جهانی ایالات متحده آسیبهایی وارد کند که ترمیم آنها «یک عمر» زمان ببرد.
ایالات متحده همواره کشوری بوده که با جذب درخشانترین ذهنها از سراسر جهان، موفق شده رقبای سرسخت خود از اتحاد جماهیر شوروی گرفته تا آلمان نازی را پشت سر بگذارد. اما امروز، فراتر از پیامدهای سیاست خارجی، اقدامات دونالد ترامپ در تضعیف حاکمیت قانون در داخل کشور، بهطور جدی بر جذابیت آمریکا برای نخبگان جهانی سایه افکنده است. در کشوری که در آن افراد میتوانند بدون طی روندهای قانونی بازداشت یا اخراج شوند، تروریستهای داخلی مشمول عفو دستهجمعی قرار میگیرند و چهرههای مجرم به بالاترین سطوح قدرت میرسند، احتمال اینکه استعدادهای بینالمللی بخواهند به چنین سرزمینی مهاجرت کنند، بیش از هر زمان دیگری کاهش یافته است.
تمام این تحولات در حالی رخ میدهد که حزبی که ترامپ با ارعاب و تهدید به سکوت کشانده، یعنی جمهوریخواهان عملاً و شاید ناآگاهانه به حمایت از او ادامه میدهند و در سوی دیگر، حزب دموکرات در برابر این روند نگرانکننده، عمدتاً پراکنده، ناتوان و بیبرنامه ظاهر شده است. در نگاه دونالد ترامپ، آنچه بیش از همه اهمیت دارد، بازارهای مالیاند؛ شاید آخرین اهرمی که بتواند تغییر مسیر او را رقم بزند. در این میان، روسیه و چین احتمالاً بیش از هر زمان دیگری از تماشای روند خودویرانگر آمریکا بهعنوان یک ابرقدرت خرسند هستند.
از کریمه تا گرینلند؛ مرزهای بینالمللی در منطق معاملهگری ترامپ
در قبال حمله نظامی روسیه به اوکراین، مسئلهای که دونالد ترامپ روزی مدعی شد میتواند ظرف «۲۴ ساعت» آن را حل کند، رئیسجمهور ایالات متحده عملاً رویکردی بهغایت منفعلانه و تسلیمگرایانه در برابر ولادیمیر پوتین در پیش گرفته است. بهطرز حیرتانگیزی او این نرمش آشکار در برابر رهبری کشوری با اقتصادی حدوداً یکسیزدهم اقتصاد آمریکا را با بیاعتنایی کامل به متحدان اروپایی ترکیب کرده است؛ همان متحدانی که در طول دههها به مهار روسیه کمک کردهاند. نتیجه این ترکیب خطرناک آن است که ترامپ دارد آمریکا را به نقطهای میکشاند که ممکن است خودِ او به کسی تبدیل شود که «هیچ کارتی برای بازی» بر سر میز مذاکره ندارد؛ عبارتی که ترامپ با طعنه علیه «ولودیمیر زلنسکی»، رئیسجمهور اوکراین بهکار برده بود.
حامیان دونالد ترامپ استدلال میکنند که رویکرد مشتاقانه او برای تعامل با ولادیمیر پوتین و تلاشهایش در جهت عادیسازی روابط با مسکو، نوعی واقعگرایی سیاسی هوشمندانه است؛ رویکردی که بهزعم آنان میتواند در امتداد سنت «هنری کیسینجر»، وزیر خارجه سابق آمریکا، روسیه را از پیوند راهبردیاش با چین جدا کند. دولت ترامپ نیز عمدتاً متشکل از چهرههایی است که خود را «واقعگرا» و «محدودکننده» مینامند؛ گروهی که خواهان بازگشت به سیاست قدرتهای بزرگ هستند و سیاست خارجی مبتنی بر رقابت مستقیم میان بازیگران عمده جهانی را تبلیغ میکنند.
درست است که بخشی از انتقادها نسبت به سیاست ترامپ در قبال روسیه، بهویژه از منظر واقعگرایی ژئوپلیتیکی قابلدرک است، اما رئیسجمهور با بهرسمیت شناختن پیشدستانه ادعاهای ولادیمیر پوتین بر کریمه و سایر سرزمینهای اوکراین آن هم بدون دریافت هیچگونه امتیاز متقابل از روسیه، بهطور آشکار تصویری ضعیف از خود ارائه داده است. او با این موضعگیری، عملاً در حال توجیه و مشروعیتبخشی به تجاوزات نظامی آینده است و آنچه از نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوم بر پایه قواعد بینالمللی و اصل تمامیت ارضی باقی مانده را در معرض فروپاشی قرار میدهد. این روند در آینده میتواند برای اقداماتی چون تسلط نظامی چین بر تایوان یا حتی تحقق جاهطلبیهای دیرینه ترامپ برای تملک گرینلند به نوعی یک چراغ سبز به حساب آید.
از تهدید تا تمنا؛ ترامپ خواهان کاهش تعرفههاست، اما چین گوش نمیدهد
در این میان چین نیز با تمسخر آشکار، سیاستهای ترامپ را مجموعهای از غرغرها، سردرگمیها و عقبنشینیهای بینتیجه توصیف میکند. نشانههای این عقبنشینی در واکنشهای وحشتزده بازارها به تعرفههای سنگین حداقل ۱۴۵ درصدی ترامپ علیه واردات از چین بهروشنی دیده شد؛ تا آنجا که حتی در نشستی با مدیران خردهفروشیهای بزرگ آمریکا به رئیسجمهور آمریکا هشدار داده شد که اگر این روند ادامه یابد، قفسهها خالی و قیمتها سر به فلک خواهند کشید. نتیجه این فشارها، عقبنشینی دوباره بود. ترامپ حالا میگوید در حال مذاکره با چین است تا تعرفهها را بهطور «قابلتوجهی کاهش» دهد.
اما پکن با لحنی تحقیرآمیز، ادعای ترامپ مبنی بر جریان داشتن مذاکرات تجاری را قاطعانه رد کرد. در ادامه این تقابل، چین با ممنوعیت صادرات مجموعهای از فلزات نادر به ایالات متحده، شوکی جدی به صنایع استراتژیک وارد کرد؛ صنایعی که بدون این مواد حیاتی عملاً فلج میشوند. از جمله قربانیان این اقدام، پیمانکاران دفاعی هستند که برای تولید پهپادها و خودروهای مجهز به باتری به این عناصر وابستهاند. اکنون چین، کشوری که تا چندی پیش متحدان چندانی نداشت، با حرکتی حسابشده در حال معرفی خود بهعنوان مرکز جدید و باثبات نظم جهانی است. در اواخر ماه مارس (فروردین) «شی جینپینگ»، رئیسجمهور چین، در دیداری با مدیران ارشد شرکتهای آمریکایی، ژاپنی و کرهای، به صراحت اعلام کرد که چین، امروز «سرمایهگذاریای ایدهآل، ایمن و امیدوارکننده» است. این موضعگیری آشکار، تضادی چشمگیر با گذشته دارد؛ زمانی نهچندان دور که رؤسایجمهور ایالات متحده از جمله خود ترامپ در دوره نخست ریاستجمهوریاش تلاش میکردند با فشارهای سیاسی و اقتصادی، پکن را وادار کنند که درهای اقتصادیاش را باز کند و از شیوههای تجاری ناعادلانهاش دست بکشد.
نظم جهانی، پروژهای که ترامپ آن را مانند یک معامله املاک میبیند
جان آیکنبری (John Ikenberry)، استاد دانشگاه پرینستون و از برجستهترین تحلیلگران نظم بینالمللی پس از جنگ جهانی دوم، در گفتوگویی تصریح کرد: «ترامپ ممکن است به نظم جهانی آمریکایی همانند یک پروژه املاک و مستغلات نگاه کند؛ سرمایهگذاری عظیمی که طی هفت دهه ساخته شده و بازدهی خارقالعادهای برای ایالات متحده به همراه داشته است.» آیکنبری با لحنی هشدارآمیز تاکید کرد: «اگر کسی تصمیم بگیرد این نظم را از میان بردارد، سبب تضعیف رژیم تجاری، ائتلافها، نهادهای بینالمللی و اعتماد میان کشورها خواهد شد؛ در واقع مثل این است که سودآورترین هتل خود را با دستان خود ویران کنید.»
در واقع، آیکنبری تأکید میکند که یافتن نمونهای تاریخی برای آنچه ترامپ آن را انجام میدهد، کاری دشوار است. او با شگفتی میپرسد: «چرا ایالات متحده باید نظم هژمونیک خود را نابود کند؟ چرا قدرتمندترین کشور نظام جهانی باید آگاهانه بهسمت تضعیف موقعیت خود، فقیرتر شدن و کاهش امنیت حرکت کند؟» در مقالهای که قرار است بهزودی منتشر شود، آیکنبری مینویسد: «میدانیم که قدرتهای بزرگ در مسیر تاریخ صعود و سقوط میکنند؛ دورانهایی پایان مییابند و عصرهای جدیدی آغاز میشوند. اما چه زمانی در تاریخ دیدهایم که یک نظم بینالمللی، اینچنین از سوی همان کشوری که آن را بنا کرده از درون متلاشی شود؟ قدرتهای بزرگ معمولاً در تاریخ با قتل سقوط میکنند نه با خودکشی.»
قدرت نرم آمریکا، قربانی سادهانگاری ترامپ
در آغاز این امید وجود داشت که فشارهای تجاری سختگیرانه ممکن است بخشی از صنعت تولیدی آمریکا را که طی دههها به چین، جنوب شرق آسیا و دیگر نقاط منتقل شده بود، به داخل بازگرداند؛ اما آنچه در عمل رخ داد، چیز دیگری بود. ترامپ تعرفههایی را بر واردات از حدود ۹۰ کشور وضع کرد؛ بیآنکه هیچ برنامه مدونی برای بازسازی تولید یا توسعه داخلی داشته باشد، بجز جمعآوری درآمد گمرکی. خیلی زود نیز مشخص شد که ادعای او مبنی بر اینکه کشورهای دیگر تعرفههایی «ظالمانه» بر کالاهای آمریکایی اعمال کردهاند، با واقعیت فاصله دارد. آنچه ترامپ تعرفه مینامید، در واقع نه سیاستهای واقعی آن کشورها، بلکه حاصل محاسبهای سطحی از ارزش صادراتشان به ایالات متحده بر مبنای کسری تجاری دوجانبه بود. این تصور، از درکی نادرست و سوداگرانه نشأت میگرفت: اینکه تجارت، بازی حاصل صفر است و کسری تجاری، همانند ضرر و زیان مالی شرکتهاست.
بازارها سقوط کردند، زیرا جهان ناگهان با واقعیتی تکاندهنده روبهرو شد؛ زیرا رئیس جمهور یک کشور ابرقدرت حتی اصول ابتدایی اقتصاد را درک نمیکند. این واقعیت از نگاه تحلیلگران و سرمایهگذاران پنهان نماند. در واکنش به فشارهای بازار، ترامپ گامی به عقب برداشت و اعلام کرد که بسیاری از تعرفهها بهمدت ۹۰ روز تعلیق خواهند شد تا فرصت برای مذاکره درباره توافقات تجاری جدید فراهم شود؛ اما تاکنون هیچ نشانهای از تحقق چنین توافقاتی دیده نمیشود و بسیاری از کارشناسان تجاری معتقدند که بهلحاظ عملی، امکان دستیابی به توافقاتی جامع در چنین بازه کوتاهی وجود ندارد.
با این حال، قدرت ایالات متحده صرفاً به تسلط نظامی و اقتصادی آن محدود نیست، بلکه بخش بزرگی از اقتدار جهانی این کشور ریشه در نفوذ نرم آن دارد؛ نفوذی که بهنظر میرسد ترامپ هرگز درک درستی از آن نداشته است. همانطور که وقتی رؤیای تصاحب گرینلند یا جذب کانادا را مطرح کرد، تنها نتیجهاش متحد کردن افکار عمومی این کشورها علیه ایالات متحده بود.