آیا حمایت از دروزیها و کردها، کلید نفوذ اسرائیل در دمشق است؟
کریدور داوود؛ پروژه اسرائیل برای تغییر ژئوپلیتیک سوریه

تحلیلگران معتقدند صعود احمد الشرع در دمشق نتیجه توافقات قدرتهای خارجی است نه یک جنبش داخلی. نقش اسرائیل در سوریه فراتر از مهار حزبالله و مقابله با نفوذ ترکیه است؛ تلآویو با پروژههایی چون «کریدور داوود» و حمایت از اقلیتها، به دنبال تغییر ژئوپلیتیک سوریه و ارسال پیامهای هشدارآمیز به ترکیه و دمشق است. سیاست اسرائیل در سوریه، اولویت منافع امنیتی و راهبردی خود را بر هرگونه عادیسازی روابط ترجیح میدهد.
فرارو– السید شبل، تحلیلگر ارشد مسائل خاورمیانه در المیادین
به گزارش فرارو به نقل از المیادین، اکثریت قریب به اتفاق تحلیلگران بر این باورند که صعود احمد الشرا به قدرت در دمشق را نمیتوان حاصل یک جنبش واقعی داخلی دانست؛ بلکه این تحول، بیش از هر چیز، بازتاب توافقات پشتپرده و تلاقی منافع قدرتهای خارجی بود که زمینه را برای پیشروی بیمانع هیئت تحریر الشام به سوی پایتخت سوریه فراهم کرد.
اسرائیل و رؤیای فرات؛ پروژهای فراتر از مهار حزبالله
مفهوم «تسهیل» تنها به کنار گذاشتن نیروهای روسی، کارشناسان ایرانی یا سایر بازیگران خارجی محدود نمیشد؛ بلکه سازماندهی گروههای مسلح و حمایت از آنها برای تصرف مناطق حساس و راهبردی را نیز دربر میگرفت. در این فرآیند، نقش ترکیه در ایجاد یک فضای امن و مساعد و تسهیل انتقال نیروهای مسلح و مخالفان به مناطق نزدیک مرزهای خود کاملاً محوری بود. همچنین، نمیتوان از نقش تعیینکننده آمریکا چشم پوشید؛ ایالات متحده از پایان دوران اوباما، با تثبیت پایگاههای نظامی در خاک سوریه، هماهنگی گسترده با نیروهای مخالف، جلوگیری از درگیری میان آنها و تشدید تحریمها و محاصره اقتصادی علیه دولت اسد، سهم عمدهای در شکلدهی معادلات جدید سوریه ایفا کرد.
در آن برهه، یعنی پیش از فروپاشی کامل نظام، حضور آشکار یا نقش مستقیم اسرائیل برای هیچیک از بازیگران اصلی بحران سوریه قابل قبول نبود. شرایط آن زمان ایجاب میکرد که تحولات سوریه همچنان بهعنوان امتداد یک خیزش مردمی و بخشی از موج موسوم به «بهار عربی» در افکار عمومی تصویر شود. در چنین فضایی، هرگونه دخالت اسرائیل چه به صورت علنی و چه پشت پرده میتوانست نتیجه معکوس به بار آورد و روند سرنگونی نظام اسد را با موانع جدی روبهرو سازد.
در این میان، اگرچه سرنگونی نظام سوریه به نقطه اشتراک منافع بازیگران اصلی از جمله ترکیه، آمریکا و اسرائیل تبدیل شده بود و نقش برخی کشورهای عربی نیز در این معادله قابل انکار نیست، اما اهداف هر یک از این بازیگران بههیچوجه یکسان نبود. از منظر ایالات متحده، اولویت اصلی، وارد کردن ضربهای راهبردی به محور مقاومت و قطع ارتباط جغرافیایی ایران با نیروهای مقاومت در عراق و حزبالله لبنان بود. در سوی دیگر، ترکیه بر مبنای راهبرد گسترش نفوذ منطقهای خود و با هدف جلوگیری از شکلگیری هرگونه پروژه کردی منسجم، که سوریه میتوانست نقطه آغاز آن باشد، عمل میکرد.
از نگاه اسرائیل ، اهداف به مراتب فراتر از صرفاً خنثیسازی سوریه یا قطع حمایت این کشور از حزبالله تعریف میشد. تلآویو چشم به تحقق پروژهای گستردهتر دوخته بود: مقابله با نفوذ فزاینده ترکیه در سوریه، پیگیری رؤیای دیرین توسعه جغرافیایی تا کرانههای فرات و ایجاد یک پیوند زمینی با کردها. چنین سناریویی میتواند آرمان تشکیل دولت کردی مستقل را که نتیجه آن تجزیه ساختار ملی عربی خواهد بود، به مرز واقعیت نزدیکتر کند.
در نتیجه، اسرائیل پس از سقوط نظام سوریه، در انتظار بهرهبرداری تدریجی از تحولات نماند و نقش کلیدی ترکیه در شکلدهی به این روند را نیز چندان جدی نگرفت. همزمان با پیشروی مخالفان و ورود آنها به دمشق، اسرائیل موجی از عملیات هوایی گسترده و هدفمند را آغاز کرد تا زیرساختهای راهبردی ارتش سوریه را به طور کامل از بین ببرد و خطوط قرمز جدیدی را با آتش و بمباران در جغرافیای جنوب این کشور ترسیم کند؛ خطوطی که عبور از آنها برای دولت جدید تقریباً ناممکن به نظر میرسید. به این ترتیب، نگاه اسرائیل به جغرافیای ۱۸۵ هزار کیلومتر مربعی سوریه با رویکردهای منطقهای که بر حفظ تمامیت ارضی این کشور تأکید داشتند، در تضاد آشکار قرار گرفت.
کریدور داوود؛ پروژه اسرائیل برای تغییر ژئوپلیتیک سوریه
بر این اساس و در پرتو مسیری که پس از دیدار دونالد ترامپ و احمد الشرع ، رئیسجمهور جدید سوریه به میزبانی محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی ترسیم شد ؛ مسیری که به کاهش تحریمها و تضعیف اثر قانون قیصر انجامید، در کنار رفتوآمدهای مکرر تام باراک به دمشق و تأکید او بر اینکه تنها مسیر نیروهای قسد به دمشق منتهی میشود، میتوان از هماهنگی بازیگران منطقهای و بینالمللی به این جمعبندی رسید که حفظ یکپارچگی سوریه، ضرورتی راهبردی تلقی میشود؛ البته فقط به این شرط که حرکت سوریه کاملاً در چارچوب سیاستهای آمریکا و پروژه صلح ابراهیمی تعریف و محدود گردد.
در همین راستا، دولت کنونی سوریه نیز بدون تردید راه گفتوگو با اسرائیل را در پیش گرفت؛ بهگونهای که رئیسجمهور این کشور صراحتاً از اهداف و دشمنان مشترک سخن گفت و نمایندگان دو طرف نیز بارها، از جمله در آخرین نشست خود در باکو دیدار کردند و به توافقهایی در حوزه امنیتی دست یافتند. حاصل این تماسها، این تصور را در ذهن رئیسجمهور سوریه تقویت کرد که میتواند با آزادی عمل بیشتری در جنوب کشور حضور داشته باشد. این گشایش در مناسبات با اسرائیل، همراه با پیامهای تام باراک به نیروهای قسد، به معنای پذیرش ضمنی بازگرداندن اقتدار دمشق بر سراسر خاک سوریه از جمله استان سویدا تلقی شد.
اما تحولات میدانی خیلی زود این تصور را نقش بر آب کرد. حمایت آشکار اسرائیل از جامعه دروزی، که از سویدا فراتر رفت و حتی قلب دمشق را دربرگرفت از جمله با انجام بیش از ۲۰۰ حمله به کاخ ریاستجمهوری، ستاد کل ارتش و دیگر اهداف کلیدی گویای نگاه متفاوت تلآویو نسبت به تحولات سوریه بود. مقامات اسرائیلی به صراحت اعلام کردهاند که وضعیت جنوب سوریه همچنان تابع ملاحظات امنیتی تلآویو باقی خواهد ماند و پروژه اسرائیل چیزی فراتر از صرف حسن همجواری با دولت دمشق است؛ سیاستی که بر حمایت ویژه از دروزیها و کردها متمرکز شده است. اگر این رویکرد را در چارچوب ایدئولوژیک تحلیل کنیم، ادعای حمایت از کردها و دروزیها در واقع در راستای همان ایده «اسرائیل بزرگ» قابل ارزیابی است؛ ایدهای که در مورد سوریه با عنوان «کریدور داوود» مطرح میشود.
پیامهای چندلایه تلآویو؛ هشدار به ترکیه، فشار بر دمشق
در این میان نباید از نظر دور داشت که ادعای اسرائیل مبنی بر حمایت انسانی از اقلیتها در سوریه، با واقعیت اقدامات نظامی و امنیتی این رژیم در تضادی آشکار قرار دارد؛ رژیمی که در ظاهر دغدغه تأمین امنیت دروزیهای سویدا را مطرح میکند، اما در غزه مرتکب جنایاتی نظیر قحطیسازی، اعدامهای جمعی و کشتار بیتمایز کودکان و غیرنظامیان میشود. از این رو، مداخله اسرائیل در سویدا را باید بیش از هر چیز تلاشی هدفمند برای ارسال پیامهای چندلایه و تثبیت نقشه تازهای از نفوذ ژئوپلیتیک دانست؛ نقشهای که تلآویو قصد عقبنشینی از آن را ندارد و آن را به اصول انسانی ترجیح میدهد.
بدیهی است که ایالات متحده هیچ مانعی جدی بر سر راه پیشبرد این پروژه ایجاد نمیکند. حتی اگر دونالد ترامپ در هماهنگی با عربستان و ترکیه بر حفظ یکپارچگی سوریه و تقویت دولت کنونی تأکید کرده باشد، این موضع هرگز به معنای مخالفت با طرحهای توسعهطلبانه اسرائیل در سوریه نیست؛ بهویژه آنکه دونالد ترامپ پیشتر حاکمیت اسرائیل بر بلندیهای جولان و قدس را به رسمیت شناخته و آمادگی خود را برای شناسایی این حاکمیت در کرانه باختری نیز اعلام کرده بود.
بر این اساس، میتوان گفت نخستین هدف پیامهای تلآویو از مداخله در سوریه، ارسال هشدار به ترکیه است تا پروژه آنکارا برای گسترش نفوذ در این کشور با شکست مواجه شود؛ چرا که حل مسئله دروزیها و تثبیت سیطره دولت احمد الشرع بر سویدا، میتواند زمینه را برای حل و فصل پرونده کردها در شرق فرات نیز هموار کند. دومین مخاطب این پیامها، دولت احمد الشرع است که به روشنی دریابد هیچ تضمینی برای امنیت یا آزادی عمل در جنوب سوریه وجود ندارد و تعامل اسرائیل لزوماً به معنای پذیرش کامل حاکمیت دمشق نیست و در نهایت، این پیام خطاب به جهان عرب است تا روشن سازد که پیوستن به توافقات ابراهیم و روند عادیسازی با اسرائیل، لزوماً به معنای دستیابی به روابط متوازن و متقابل نخواهد بود؛ چراکه تمام معادلات منطقه، صرفاً بر اساس منافع و ملاحظات امنیتی و راهبردی اسرائیل تعریف میشود و نه چیز دیگر.