فریب روایتهای نادرست جنبش ماگا را نخورید!

فرید زکریا در واشنگتنپست مینویسد برخلاف تصور رایج، درآمد میانه خانوار آمریکایی از بیشتر کشورهای صنعتی بالاتر و طی دهههای اخیر رشد چشمگیری داشته است. هرچند «شوک چین» موجب از دست رفتن مشاغلی شد، جابهجایی سالانه ۳۰ میلیون شغل و ایجاد فرصتهای بهتر نشاندهنده پویایی بازار کار است. با این حال، کاهش تحرک جغرافیایی و نگرانیهای ناشی از جهانیسازی، فناوری و تغییرات فرهنگی، به نارضایتی سیاسی و تمایل برخی برای بازگشت به گذشته دامن زده است.
فرارو– فرید زکریا، ستون نویس روزنامه واشنگتن پست و مجری شبکه سی.ان.ان
به گزارش فرارو به نقل از روزنامه واشنگتن پست، در حالی که جهان با نگرانی فروپاشی نظمی اقتصادی را نظاره میکند که در گذشته پایهگذار ثبات و رفاه جهانی بوده است، پرسشی مشترک در پایتختهای سراسر دنیا طنینانداز میشود: چرا ایالات متحده، کشوری که بیش از همه از این نظام سود برده اکنون به تخریب آن روی آورده است؟ وقتی برایشان توضیح میدهم که بسیاری از آمریکاییها از جمله رئیسجمهور بر این باورند که کشورشان قربانی نظام تجارت آزاد بوده است، واکنش اغلبشان ترکیبی از شگفتی و ناباوری است. یکی از مقامات ارشد خارجی با لحنی متعجب به من گفت: «چطور نمیبینید آنچه بهروشنی پیش چشم همه است: شما بزرگترین برنده این بازی بودهاید.
معمای درآمد میانه؛ چرا آمریکاییها ثروتمندتر از چیزی هستند که فکر میکنند؟
دونالد ترامپ و جریان «آمریکا را دوباره عظیم کنیم» (MAGA) با مهارتی چشمگیر توانستهاند این روایت را جا بیندازند. حتی بسیاری از مخالفان ترامپ نیز ناچارند بپذیرند که در حالی که ثروتمندترین آمریکاییها و بزرگترین شرکتها در دهههای اخیر موفقیتهای چشمگیری داشتهاند، درآمد بخش عمدهای از مردم عادی راکد مانده، مشاغل به خارج منتقل شده و سطح زندگی افت کرده است. اما این تصویر، بازتاب کامل واقعیت نیست. تغییرات گستردهای که اکنون در سیاستهای عمومی رقم میخورد و جهان را دگرگون میکند، بر بنیانی از فرضیات شکل گرفته که ترکیبی از روایتهای شخصی، اغراقهای سیاسی و حتی ادعاهای نادرست است.
عدد کلیدی که باید به آن توجه کرد «درآمد میانه» است، نه «میانگین» درآمد. میانگین میتواند بهشدت گمراهکننده باشد، زیرا درآمدهای نجومی چهرههایی چون ایلان ماسک، بیل گیتس و جف بزوس (مالک واشنگتن پست) رقم آن را بهطور غیرواقعی بالا میبرد. اما درآمد میانه نشان میدهد فردی که دقیقاً در وسط توزیع درآمد قرار دارد؛ بهطوری که نیمی از جمعیت بیشتر و نیمی کمتر از او درآمد دارند چه مقدار دریافت میکند.
طبق دادههای «سازمان همکاری و توسعه اقتصادی» (OECD)، در سال ۲۰۲۱ درآمد قابلتصرف میانه خانوارهای آمریکایی از تمام اقتصادهای صنعتی پیشرفته به جز یکی، بیشتر بوده است؛ حتی از سوئیس، آلمان، بریتانیا و ژاپن نیز بالاتر. تنها استثنا، کشور کوچک لوکزامبورگ است. در واقع، درآمد میانه خانوار در آمریکا تقریباً دو برابر ژاپن است.
نوآ اسمیت نیز در تحلیلی دقیق یادآور میشود که برخلاف برداشت رایج، درآمد میانه در آمریکا طی دهههای اخیر نهتنها راکد نمانده، بلکه با شتاب قابلتوجهی رشد کرده است. او مینویسد که از دهه ۱۹۷۰ تاکنون، درآمد واقعی میانه فردی حدود ۵۰ درصد افزایش یافته است. همچنین، دستمزد ساعتی پس از تعدیل با نرخ تورم از دهه ۱۹۹۰ به این سو رشد چشمگیری داشته و حتی در میان یکسوم پایینی جامعه، دستمزد ساعتی بیش از ۴۰ درصد بالا رفته است.
البته این مسیر پر از فراز و نشیب بوده است و این همان ذات سرمایهداری است. دیوید آتور و همکارانش پدیدهای را توصیف کردهاند که آن را «شوک چین» مینامند؛ دورهای که بین سالهای ۱۹۹۹ تا ۲۰۱۱، حدود دو میلیون شغل در آمریکا بهدلیل جهش قدرت تولیدی چین از دست رفت. اسکات بسنت، وزیر خزانهداری، اخیراً این برآورد را حتی بالاتر برده و رقم ۳.۷ میلیون شغل را مطرح کرده است. در مقابل، مقالهای از اندیشکده محافظهکار «مؤسسه امریکن اینترپرایز» کل این ارزیابی را به چالش میکشد و حتی در مورد ارقام پایینتر ارائهشده توسط آتور نیز تردید جدی ابراز میکند.
معمای بازار کار آمریکا؛ ۳۰ میلیون جابجایی شغلی در سال؛ پیشرفت یا بیثباتی؟
اما نکته کلیدی آن است که جابهجایی و گردش در بازار کار آمریکا ابعادی بسیار گسترده دارد. این روزها، هر سال بهطور متوسط حدود ۳۰ میلیون نفر از کارکنان بخش خصوصی شغل خود را از دست میدهند و تقریباً همین تعداد نیز شغل تازه پیدا میکنند. حتی در سالهایی که از آنها با عنوان «دوران شوک چین» یاد میشود، ایالات متحده در مجموع بیش از دو میلیون شغل ایجاد کرد و این مشاغل صرفاً کارهای کمدرآمد فستفودی نبودند.
نمونه روشن این پویایی را میتوان در شهرهایی چون فلینت، میشیگان، گرینزبورو و کارولینای شمالی دید؛ مکانهایی که اغلب بهعنوان قربانیان افول صنایع تولیدی معرفی میشوند. با این حال، در ۲۵ سال گذشته، دستمزد واقعی فقیرترین قشر در فلینت بیش از ۴۰ درصد و در گرینزبورو بیش از ۲۶ درصد رشد داشته است.
اینها نمونههای موردی و استثنا نیستند. پژوهشی که «موسسه بروکینگز» در سال ۲۰۱۸ انجام داد و ۱۸۵ شهرستان صنعتی شهری را که در سال ۱۹۷۰ شمار بالایی شغل تولیدی داشتند بررسی کرد، نشان داد که ۱۱۵ مورد از این جوامع توانستهاند با موفقیت از اقتصاد صنعتی به حوزههای دیگر گذار کنند و سطح رفاه ساکنان خود را بهبود بخشند. تنها ۱۴ جامعه صنعتی همچنان در دسته «آسیبپذیر» باقی ماندهاند. فراموش نکنیم که نرخ بیکاری در آمریکا طی بیش از سه سال گذشته در نزدیکی پایینترین سطح خود در نیمقرن اخیر قرار داشته است.
در اقتصادی به پهنا و تنوع ایالات متحده، همیشه مناطقی پیدا میشوند که با رکود و مشکلات ساختاری روبهرو باشند. با این حال، یکی از دلایل تشدید این وضعیت کاهش چشمگیر جابهجایی جغرافیایی مردم آمریکا است؛ پدیدهای که زمانی ویژگی بارز جامعه این کشور به شمار میرفت. امروزه، آمریکاییها به ندرت از مناطقی که اقتصادشان فروپاشیده به دنبال فرصتهای بهتر مهاجرت میکنند. «یونی اپلباوم» در کتاب خود با عنوان گیر افتاده مینویسد که آمریکاییها روزگاری جامعهای بهشدت سیال بودند و پیوسته برای یافتن فرصتهای تازه جابهجا میشدند، اما در دهههای اخیر، تمایل بیشتری به ماندن در همان محل زندگی خود نشان دادهاند با این امید که رونق اقتصادی روزی به سراغشان بیاید.
اپلباوم در تحلیل خود به آماری جالب از انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۱۶ اشاره میکند: «در میان رأیدهندگان سفیدپوستی که بیش از دو ساعت از زادگاه خود فاصله گرفته بودند، هیلاری کلینتون با شش درصد اختلاف پیشتاز بود. کسانی که کمتر از دو ساعت دور شده بودند، با ۹ درصد اختلاف به ترامپ رأی دادند. و آنهایی که هرگز از زادگاهشان جدا نشده بودند، با اختلاف چشمگیر ۲۶ درصد از ترامپ حمایت کردند.»
این ارقام تصویری متفاوت از ماهیت آشفتگی سیاسی آمریکا ترسیم میکنند. تغییر و بیثباتی چه ناشی از سرمایهداری، جهانیسازی، فناوری یا بهویژه تحولات فرهنگی موجی از اضطراب را در میان بسیاری از شهروندان برانگیخته است. برای عدهای، این اضطراب بهقدری سنگین است که میل به بازگشت به گذشته را برمیانگیزد. اما چه با تعرفههای گمرکی و چه بیآن، چنین بازگشتی در کار نخواهد بود.