ترنج موبایل
کد خبر: ۸۹۳۶۳۹

اوپنهایمر درست می‌گفت؛ سلاح هسته‌ای یک واکنش زنجیره‌ای را آغاز می‌کند

اوپنهایمر درست می‌گفت؛ سلاح هسته‌ای یک واکنش زنجیره‌ای را آغاز می‌کند

پیوند تنگاتنگ میان پیشرفت یک کشور و واکنش متقابل رقیب یا دشمن آن وجود دارد. این چرخه را می‌توان نوعی «واکنش زنجیره‌ای» دانست: هر دستاورد هسته‌ای یک بازیگر، بلافاصله به انگیزه‌ای برای دیگران تبدیل می‌شود تا شکاف فناوری و قدرت را پر کنند. در این میان، انگیزه‌ها تنها دفاعی نیستند؛ برخی کشورها توسعه سلاح هسته‌ای را نه فقط برای بازدارندگی، بلکه به عنوان نمادی از پرستیژ ملی، ابزار چانه‌زنی دیپلماتیک و تضمین بقای رژیم سیاسی خود دنبال کرده‌اند.

تبلیغات
تبلیغات

روزنامه اعتماد در یادداشتی با عنوان «اوپنهایمر درست می‌گفت؛ سلاح هسته‌ای یک واکنش زنجیره‌ای را آغاز می‌کند» قدرت تخریب سلاح‌های هسته‌ای را چون زنجیره‌ای دانسته که چارچوب سیاسی و روانی دولت‌ها را متأثر می‌سازد.

این روزنامه در این زمینه نوشت: بازدارندگی به عنوان یکی از مفاهیم مهم امنیت بین‌الملل، بر این منطق استوار است که کشورها با ایجاد تهدید متقابل و قابل باور، طرف مقابل را از اقدام تهاجمی بازمی‌دارند. در دوران پیشاهسته‌ای، این تهدید به طور عمده متکی به توان نظامی متعارف و ظرفیت بسیج زودهنگام نیروها بود، اما با ظهور سلاح‌های هسته‌ای، منطق بازدارندگی دگرگون شد.

قدرت تخریب بی‌سابقه این سلاح‌ها باعث شد که جنگ تمام‌عیار میان قدرت‌های بزرگ به گزینه‌ای غیرقابل تصور تبدیل شود، به همین دلیل، بازدارندگی هسته‌ای نه تنها یک ابزار نظامی، بلکه یک چارچوب سیاسی و روانی برای مدیریت رفتار دولت‌ها در شرایط رقابتی است. 

در این چارچوب، توانایی بقا پس از ضربه نخست جایگاهی محوری پیدا کرده است. کشوری که بتواند حتی پس از دریافت یک حمله هسته‌ای ویرانگر، به سرعت و با قدرت پاسخ دهد، موازنه‌ای ایجاد می‌کند که حمله اولیه را برای دشمن به شدت پرهزینه و غیرعقلانی می‌سازد. این توان بقا به طور معمول با استفاده از سه‌گانه هسته‌ای یعنی موشک‌های زمین‌پایه، زیردریایی‌های موشک‌افکن و بمب‌افکن‌های دوربرد حاصل می‌شود. چنین ترکیبی تضمین می‌کند که هیچ دشمنی نتواند همه ظرفیت‌های هسته‌ای را در یک ضربه نابود کند. 

اما بازدارندگی تنها به داشتن سلاح وابسته نیست، بلکه به اعتبار تهدید نیز گره خورده است. اعتبار تهدید به این معناست که طرف مقابل باید واقعا باور کند که در صورت عبور از خطوط قرمز، واکنش سختی دریافت خواهد کرد. این اعتبار ترکیبی از ظرفیت فنی، آمادگی عملیاتی و اراده سیاسی است. بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۲ نمونه بارزی است که نشان داد هر دو طرف، امریکا و شوروی، تهدید یکدیگر را جدی گرفتند و همین باور مشترک مانع از رویارویی مستقیم شد. 

در کنار توان بقا و اعتبار تهدید، انتقال روشن پیام نیز عامل حیاتی در بازدارندگی است. در واقع بازدارندگی موفق، بیش از هر چیز، هنر مدیریت ادراک است. در این هنر، کشور باید بتواند هم تهدید خود را شفاف منتقل کند و هم خطوط قرمز خود را به گونه‌ای ترسیم نماید که برای طرف مقابل قابل فهم و بی‌ابهام باشد. 

از منظر نظریه بازی‌ها، بازدارندگی هسته‌ای شبیه یک بازی است که در آن دو راننده با سرعت به سوی یکدیگر حرکت می‌کنند. اگر هیچ‌کدام تغییر مسیر ندهد، تصادف فاجعه‌بار حتمی است. اما تفاوت بازی هسته‌ای با این مدل ساده در این است که تصادف معادل نابودی متقابل و احتمالا پایان تمدن انسانی است. بنابراین، بازیکنان می‌کوشند تهدید خود را معتبر نگه دارند اما استفاده از آن را تا حد ممکن غیرضروری سازند. این تعادل شکننده مستلزم کنترل دقیق بحران‌ها و درک متقابل از اراده طرف مقابل است. 

بازدارندگی هسته‌ای در عمل، علاوه بر بعد نظامی، ابزاری برای مدیریت بحران و حتی اهرمی در مذاکرات بین‌المللی است. قدرت‌های هسته‌ای گاهی بدون نیاز به استفاده واقعی از سلاح‌ها، تنها با اتکا به ظرفیت بازدارنده، طرف مقابل را به امتیازدهی یا تغییر رفتار وادار کرده‌اند.

با این حال، همین ظرفیت بالقوه می‌تواند منبع بی‌ثباتی نیز باشد. کوچک‌ترین خطای محاسباتی، اشتباه در انتقال پیام یا ارزیابی نادرست از اراده طرف مقابل می‌تواند تعادل بازدارندگی را فرو بریزد. توسعه فناوری هسته‌ای مسیری است که با پروژه منهتن در اوایل دهه ۱۹۴۰ آغاز شد. این پروژه که با بسیج عظیم منابع علمی، صنعتی و مالی ایالات‌متحده و با همکاری بریتانیا و کانادا اجرا شد، نخستین‌بار امکان تبدیل دانش نظری فیزیک هسته‌ای به سلاحی عملیاتی را فراهم کرد. نقطه عطف این مسیر، استفاده امریکا از دو بمب اتمی در هیروشیما و ناکازاکی در آگوست ۱۹۴۵ بود؛ رویدادی که نه‌تنها به پایان جنگ جهانی دوم سرعت بخشید، بلکه عصر جدیدی از روابط بین‌الملل را آغاز کرد که در آن قدرت تخریب بی‌سابقه به یک ابزار بازدارنده و اهرم ژئوپلیتیک بدل شد.

تنها چهار سال بعد، اتحاد جماهیر شوروی با موفقیت نخستین آزمایش هسته‌ای خود را انجام داد. این موفقیت، که بخشی از آن حاصل شبکه‌های جاسوسی علمی در طول جنگ بود، آغازگر رقابت تسلیحاتی بی‌سابقه‌ای شد که به ستون فقرات جنگ سرد تبدیل گشت.

در ادامه، بریتانیا در سال ۱۹۵۲ به عنوان نزدیک‌ترین متحد امریکا توان هسته‌ای خود را به نمایش گذاشت، فرانسه در ۱۹۶۰ با انگیزه حفظ استقلال راهبردی وعدم وابستگی کامل به ناتو وارد باشگاه هسته‌ای شد و چین در ۱۹۶۴ با هدف تثبیت جایگاه خود به عنوان یک قدرت بزرگ و بازدارنده در برابر تهدیدات احتمالی شوروی و امریکا، نخستین آزمایش هسته‌ای‌اش را انجام داد.

دهه ۱۹۶۰ همچنین شاهد ورود اسراییل به حوزه توانمندی هسته‌ای بود، هرچند سیاست ابهام راهبردی آن باعث شد که هیچ‌گاه به‌طور رسمی به داشتن سلاح هسته‌ای اعتراف نکند. با این حال، ارزیابی‌های اطلاعاتی نشان می‌دهند که اسراییل در اواخر دهه ۱۹۶۰ به ظرفیت کامل تولید سلاح هسته‌ای دست یافته بود. 

در جنوب آسیا، روندی مشابه و به شدت واکنشی مشاهده می‌شود. هند در سال ۱۹۷۴ نخستین آزمایش هسته‌ای خود را با عنوان انفجار صلح‌آمیز انجام داد، اما هدف اصلی آن، ایجاد توازن در برابر چین بود که یک دهه پیش‌تر به قدرت هسته‌ای رسیده بود. در پاسخ، پاکستان که رقابت تاریخی و تنش‌های ارضی طولانی با هند داشت، برنامه هسته‌ای خود را با شتاب پیش برد و سرانجام در سال ۱۹۹۸ با انجام آزمایش‌های رسمی، به جمع کشورهای هسته‌ای پیوست. 

در شرق آسیا، کره‌شمالی نمونه دیگری از این الگوی زنجیره‌ای است. این کشور که خود را در برابر برتری متعارف و هسته‌ای امریکا و متحدانش آسیب‌پذیر می‌دید، در اوایل دهه ۲۰۰۰ چندین آزمایش هسته‌ای انجام داد و به‌طور رسمی توان هسته‌ای خود را اعلام کرد. این اقدام، واکنش‌های امنیتی گسترده‌ای در سطح منطقه و جهان برانگیخت و نشان داد که چرخه رقابت هسته‌ای همچنان ادامه دارد. 

آنچه در این سیر تاریخی قابل توجه است، پیوند تنگاتنگ میان پیشرفت یک کشور و واکنش متقابل رقیب یا دشمن آن است. این چرخه را می‌توان نوعی «واکنش زنجیره‌ای» دانست: هر دستاورد هسته‌ای یک بازیگر، بلافاصله به انگیزه‌ای برای دیگران تبدیل می‌شود تا شکاف فناوری و قدرت را پر کنند. در این میان، انگیزه‌ها تنها دفاعی نیستند؛ برخی کشورها توسعه سلاح هسته‌ای را نه فقط برای بازدارندگی، بلکه به عنوان نمادی از پرستیژ ملی، ابزار چانه‌زنی دیپلماتیک و تضمین بقای رژیم سیاسی خود دنبال کرده‌اند. به این ترتیب، گسترش فناوری هسته‌ای را نمی‌توان صرفا نتیجه پیشرفت علمی دانست، بلکه باید آن را پدیده‌ای دانست که در هم‌تنیدگی کامل با رقابت‌های امنیتی، منطق بازدارندگی و بازی‌های قدرت بین‌المللی شکل گرفته است. 

در دوران جنگ سرد، بازدارندگی هسته‌ای به شکل دکترین «نابودی حتمی متقابل» شکل گرفت. این دکترین بر پایه یک واقعیت ساده اما هولناک بنا شده بود: هر یک از دو ابرقدرت یعنی ایالات‌متحده و اتحاد جماهیر شوروی، آن‌قدر زرادخانه هسته‌ای دراختیار داشتند که حتی پس از دریافت نخستین ضربه ویرانگر، همچنان قادر بودند ضربه‌ای تلافی‌جویانه و نابودکننده به طرف مقابل وارد کنند. در چنین وضعیتی، هرگونه آغاز جنگ هسته‌ای به معنای خودکشی متقابل بود. این «تعادل وحشت» عملا مانع از وقوع جنگ مستقیم میان دو قدرت شد. 

بازدارندگی هسته‌ای در این دوره، برخلاف تصور عمومی، تنها بر تعداد کلاهک‌ها استوار نبود، بلکه به سه مولفه حیاتی وابسته بود: قابلیت بقا، به معنای توانایی حفظ بخشی از زرادخانه پس از حمله اول، قابلیت پاسخ سریع و مطمئن و باورپذیری تهدید. توسعه زیردریایی‌های هسته‌ای با موشک‌های بالستیک قاره‌پیما، استقرار سامانه‌های پرتاب متحرک و ایجاد شبکه‌های فرماندهی و کنترل مقاوم در برابر حمله، همگی در خدمت تقویت این مولفه‌ها بودند. 

تجربه تاریخی نشان داده که ترس از آغاز یک درگیری هسته‌ای واقعی، می‌تواند رفتار کشورها را تعدیل کند. نمونه بارز آن در شبه‌قاره هند و پاکستان دیده می‌شود. این دو کشور، از زمان تاسیس پاکستان در سال ۱۹۴۷ تا پیش از دستیابی به سلاح هسته‌ای، سه بار در جنگ تمام‌عیار درگیر شدند؛ اما پس از ورود هر دو به باشگاه کشورهای هسته‌ای، با وجود بحران‌های جدی مانند جنگ کارگیل در ۱۹۹۹ و تنش‌های مرزی در دهه‌های بعد، خویشتنداری بیشتری نشان داده‌اند.

با این حال، منطقه همچنان در وضعیت شکننده قرار دارد. نزدیکی جغرافیایی، کوتاه‌بودن زمان پرواز موشک‌های بالستیک کوتاه‌برد، وجود کلاهک‌های هسته‌ای تاکتیکی و تاریخچه درگیری‌های متعارف، همه عواملی هستند که خطر محاسبه غلط یا واکنش بیش‌ازحد را افزایش می‌دهند. 

یکی از آسیب‌پذیرترین جنبه‌های بازدارندگی هسته‌ای، خطر خطاهای محاسباتی یا اشتباهات فنی در سیستم هشدار زودهنگام است. تاریخ نمونه‌های نگران‌کننده‌ای از این خطر را ثبت کرده است.

در سپتامبر ۱۹۸۳، سیستم هشدار موشکی شوروی به اشتباه پرتاب چند موشک بالستیک ازسوی ایالات‌متحده را گزارش کرد. این وضعیت، طبق پروتکل‌ها، می‌توانست آغاز یک پاسخ هسته‌ای تمام‌عیار باشد، اما تصمیم شجاعانه استانیسلاو پتروف که به داده‌های سیستم اعتماد نکرد و دستور مقابله صادر ننمود، مانع از وقوع فاجعه‌ای جهانی شد. چنین رویدادهایی نشان می‌دهند که حتی در ساختارهای پیچیده و مدرن، عنصر انسانی و قضاوت فردی می‌تواند تفاوت میان بقا و نابودی را رقم بزند.

علاوه بر این، ورود بازیگران جدید به حوزه تسلیحات هسته‌ای، آن‌هم در مناطقی با تعادل شکننده و ساختارهای امنیتی ضعیف، باعث شده خطرات ناشی از اشاعه بیش از پیش مورد توجه جامعه جهانی قرار گیرد. هر چه تعداد کشورهایی که توانایی هسته‌ای دارند افزایش یابد، احتمال وقوع بحران‌های غیرقابل پیش‌بینی و خطر انتقال فناوری یا مواد شکافت‌پذیر به گروه‌های غیردولتی نیز بیشتر می‌شود.

به‌طور کلی بازدارندگی هسته‌ای که در دوران جنگ سرد تا حد زیادی در چارچوب روابط دو ابرقدرت تعریف می‌شد، امروز با شبکه‌ای پیچیده از بازیگران، فناوری‌ها و سناریوهای بالقوه روبه‌روست. همین پیچیدگی، ضرورت به‌روزرسانی نظریه‌ها و سازوکارهای عملی بازدارندگی را دوچندان کرده است. 

در پاسخ به خطرات فزاینده سلاح‌های هسته‌ای، جامعه بین‌الملل طی دهه‌های گذشته کوشیده است با بهره‌گیری از ابزارهای دیپلماتیک، رژیم‌های حقوقی و پیمان‌های چندجانبه، روند گسترش این سلاح‌ها را مهار و درنهایت زمینه خلع سلاح کامل را فراهم کند.

در این میان، پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT)، نقطه عطفی در تلاش‌های بین‌المللی برای کنترل تسلیحات هسته‌ای به شمار می‌رود. هدف اصلی این پیمان، جلوگیری از اشاعه فناوری هسته‌ای به کشورهای غیرهسته‌ای، پیشبرد همکاری‌های صلح‌آمیز در حوزه انرژی هسته‌ای و حرکت تدریجی قدرت‌های هسته‌ای به سمت کاهش و درنهایت نابودی زرادخانه‌های خود است.

با وجود این، تجربه نیم‌قرن اخیر نشان داده است که تحقق کامل اهداف NPT با موانع جدی روبه‌رو است. اختلاف در منافع امنیتی، بی‌اعتمادی متقابل میان دولت‌ها و نگرانی از نقض تعهدات باعث شده است که برخی کشورها به مسیرهای موازی یا حتی خارج از چارچوب این پیمان روی آورند. 

با پیشرفت فناوری‌های نوین، برخی معتقدند که بازدارندگی هسته‌ای ممکن است به مرور جای خود را به ابزارهای جدیدی مانند تسلیحات سایبری یا فناوری‌های فضایی بدهد. اما واقعیت آن است تا زمانی که قدرت تخریبی بی‌همتای سلاح‌های هسته‌ای بی‌رقیب باقی بماند و قدرت‌های بزرگ آن را ستون اصلی امنیت ملی خود بدانند، نقش بازدارندگی هسته‌ای از معادلات امنیتی جهان حذف نخواهد شد. 

نویسنده: رامین کیانی، معاون پژوهشی اندیشکده دیپلماسی ملل

 

تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات