ترنج موبایل
کد خبر: ۹۰۲۱۹۵

چرا مردم آمار رسمی شهیدان ۱۷ شهریور را باور نکردند؟

 چرا مردم آمار رسمی شهیدان ۱۷ شهریور را باور نکردند؟

دربارۀ ۱۷ شهریور۵۷ موضوعی مطرح است: این که همان شب، فرمانداری نظامی آمار کشته‌ها و مجروحان را با دقت و منطبق با گزارش پزشکی قانونی اعلام کرد ولی مردم نپذیرفتند و این ثمرۀ سال‌ها استفاده تبلیغاتی از رسانه‌ها و بی‌اعتمادی مردم به آن‌ها بود. ۱۷ شهریور هم دولت شریف‌امامی را بی‌اعتبار کرد و هم بی‌اعتمادی مردم به رسانه‌های رسمی سبب شد آمار واقعی و درست را باور نکنند و تا ۱۵ هزار نفر هم در افواه چرخید و جایی برای مصالحه باقی نگذاشت.

تبلیغات
تبلیغات

مهرداد خدیر در هم‌میهن نوشت: در چهل‌وهفتمین سال‌روز واقعۀ خونینِ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ در میدان ژالۀ تهران می‌توان آن را تیر خلاص به رژیم پهلوی دانست؛ واقعیتی که سلطنت‌طلبان برانداز زبان باز کرده در سال‌های اخیر به عمد به آن نمی‌پردازند و مدعی‌اند اگر حکومت شاه دست به سرکوب مخالفان و معترضان می‌زد انقلاب گسترش نمی‌یافت یا به پیروزی نمی‌رسید و از ۱۷ شهریور عبور می‌کنند! حال آن که اتفاقاً تجربۀ ۱۷ شهریور سبب شد در قبال تبعات سرکوب‌های خونین دیگر نگران باشند. 

موفقیت هر سرکوب به سه عامل بستگی دارد: نخست، ارادۀ سرکوب، دوم: توان سرکوب و سوم ابزار و تکنیک آن. هر گاه یکی از این سه غایب باشد سرکوب به نتیجه نمی‌رسد و می‌دانیم که رژیم شاه اگرچه ارادۀ سرکوب داشت اما فاقد توان و تکنیک آن بود. توان به معنی توجیه نیروهای مقابله است و تکنیک هم روش‌های مدرن که در دیگر کشورها به کار گرفته می‌شد نه این که تانک و سرباز ارتش را به خیابان بیاورند. 

حکومت نظامی در دولت آشتی ملی

تعارض اصلی جمعۀ سیاه با دولت آشتی ملی بود چراکه جعفر شریف امامی آمده بود تا با روش‌های سیاسی بر بحران فائق آید و اگر قرار بر سرکوب خونین بود چرا دولت نظامی تشکیل نشده بود؟ آخر دولت آشتی ملی با حکومت نظامی به ریاست ارتشبد غلامعلی اویسی چه نسبتی می‌توانست داشته باشد؟ 

شگفت این که شاه این اشتباه را در نیمۀ آبان و تنها دو ماه بعد هم تکرار کرد. در پیام تلویزیونی که گویا رضا قطبی برای او نوشته بود قول داد اشتباهات گذشته تکرار نخواهد شد و رو به دوربین گفت: «صدای انقلاب شما را شنیدم» در حالی که شخص آیت‌الله خمینی خود از لفظ «جنبش» یا «نهضت» استفاده می‌کرد و شاه مدعی «انقلاب سفید» بود ولی حالا صریح و روشن به دفعات اعتراضات مردم را انقلاب توصیف کرده بود. 

منتها به جای آن که زمینۀ تحقق وعده‌ها را فراهم سازد دولت نظامی تشکیل داد و در حالی که قرار بود دولت را به همان اویسی بسپارد در ساعات آخر گزینه تغییر کرد و ارتشبد غلامعلی ازهاری به عنوان نخست‌وزیر معرفی شد که اراده سرکوب داشت و توان و تاکتیک آن را نه. 

توطئۀ رضا قطبی؟ 

۱۷شهریور نزد برخی البته معماست. این که چرا اعلامیۀ برقراری حکومت نظامی در تهران را به جای شامگاه پنج‌شنبه۱۶ شهریور صبح جمعه ۱۷ شهریور از رادیو خواندند در حالی که تظاهرکنندگان به سوی میدان ژاله در حرکت بودند و خبر نداشتند (و آن را توطئۀ سوم قطبی می‌دانند در کنار پخش تلویزیونی محاکمۀ خسرو گلسرخی در ۵ سال قبل و پیام شاه در دو ماه بعد از ۱۷ شهریور). 

این که سه روز قبل ازآن راه‌پیمایی بعد از نماز عید فطر به امامت دکتر محمد مفتح در تپه‌های قیطریه با مسالمت برگزار شده بود و تجمع در میدان ژاله به دعوت روحانیت مبارز صورت نمی‌پذیرفت و اگر میدان ژاله با نام شیخ یحیی نوری مشهور به علامه نوری گره خورده به خاطر آن است که خانۀ او در نزدیکی محل تظاهرات و کشتار واقع بود و در طیف چهره‌هایی چون طالقانی و بهشتی و مطهری و مفتح تعریف نمی‌شد و شهرت او بیشتر به خاطر اطلاعیه‌های تشرف به دین اسلام از جانب بهائیان در روزنامه‌ها بود که در آن‌ها از آقای نوری هم یاد و تشکر می‌شد. او البته اهل قلم زدن در روزنامه‌ها هم بود و در راه‌پیمایی‌های تاسوعا و عاشورا هم شرکت داشت اما در حضور روحانیونی که به عنوان سران انقلاب شناخته می‌شدند چندان به چشم نیامد و امام خمینی هم حکم و مأموریتی به او نداد. 

۲۲ روز بعد از مصاحبه

اهمیت ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ را هنگامی بیشتر درمی‌یابیم که به یاد آوریم شاه به مناسبت سالگرد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و دو روز قبل از ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ یک کنفرانس خبری برپا کرد و در آن شمار معترضان را دو سه نفر (!) -و نه حتی دو سه هزار نفر- ذکر کرده بود. منت‌ها فاجعۀ سینما رکس آبادان و درست هم‌زمان با جشن نوزایی پهلوی‌ها در تهران فضا را ملتهب کرد و در حالی که انتشار خبر و تصویر امام خمینی در نیم‌صفحه اول کیهان و سفر رهبر وقت چین به ایران از آشتی و ثبات خبر می‌داد و تنها ۱۲ روز قبل از ۱۷ شهریور دولت شریف‌امامی شکل گرفته بود کشتار میدان ژالۀ تهران داستان را به کلی تغییر داد و تمام جامعه را علیه حکومت شوراند تا جایی که خواندند و سرودند: «ژاله خون شد، خون جنون شد، زین جنون سلطنت واژگون شد…» 

چندی بعد روزنامه‌ها به اعتصابی کوتاه‌مدت رفتند و پس از آن مانند قبل دیگر اخبار شاه و خاندان سلطنت را بزرگ‌نمایی نمی‌کردند. شخص شاه هم در نطق افتتاحیه دانشگاه‌ها نطق پرت و بی‌ربطی ایراد کرد که نشان می‌داد تا چه حد متحیر و آشفته است. برخی این‌گونه تحلیل می‌کنند که در غیاب اسدالله عَلَم که عقل منفصل شاه به حساب می‌آمد شاه به هر دو گرایش – سرکوب و گشایش- میدان داد تا ایده‌های خود را اجرایی و اوضاع را کنترل کنند. شریف‌امامی پروژۀ آشتی ملی را جلو ببرد و ارتشبد اویسی هم سرکوب خونین را! حال آن که این دو قابل جمع نیستند. 

ازهاری به جای اویسی

از خاطرات هوشنگ نهاوندی این گونه برمی‌آید که اویسی در واقع برای تشکیل دولت نظامی خود را آماده می‌کرده و کاندیدای نخست‌وزیری پس از شریف‌امامی بوده ولی در دقیقۀ ۹۰، ارتشبد ازهاری جای او را می‌گیرد و نخست‌وزیر می‌شود. به عبارت دیگر با اعلام حکومت نظامی در تهران عملاً دو دولت شکل می‌گیرد: یکی دولت شریف‌امامی که با واقعۀ ۱۷ شهریور بی‌آبرو شد و دیگری دولت پنهان ارتشبد اویسی که می‌خواست با دولت نظامی آشکار شود و چنان که گفته شد آمادۀ دریافت فرمان بود اما ازهاری جای او را گرفت که با بلاهت سیاسی شناخته می‌شد. 

گویا زور جناح دیگر درون حاکمیت و خط فرح- نراقی- قطبی- نصر می‌چربد که معتقد به پذیرش اعتراض و انقلاب بودند و نه سرکوب آن هم به سبک اویسی و به شیوۀ ۱۷ شهریور و خواستار بازداشت هویدا، همایون و نصیری به عنوان سه چهرۀ اصلی مسبب اعتراضات می‌شوند. (اولی به خاطر فساد، دومی مقالۀ روزنامۀ اطلاعات و سومی هم رفتار ساواک) و شاه نیز آن پیام را می‌خوانَد: «صدای انقلاب شما را شنیدم» و می‌پذیرد که اشتباهاتی مرتکب شده و با این حال دولت نظامی را روی کار می‌آورد! 

شریف امامی، فروغی نشد

انتخاب شریف‌امامی که به عنوان رئیس مجلس سنا شریک شاه به حساب می‌آمد و به فساد مالی شهرت داشت از اشتباهات شاه در آن مقطع است. او که به اصالت انقلاب باور نداشت گمان می‌کرد زیر سر انگلیسی‌هاست و احتمالاً سراغ یک مهرۀ قدیمی بریتانیا و مشهور به عضویت در فراماسونری رفته بود تا اعتماد انگلیسی‌ها را جلب کند تا به شیوه پدرش خود را نجات دهد. 

همان‌گونه که رضاشاه ۳۷ سال قبل و در شهریور ۱۳۲۰ سراغ نخست‌وزیر قدیمی خود – محمدعلی فروغی – رفته بود تا با تدبیر او سلطنت نجات یابد. این راهکار در جریان جنگ جهانگیر دوم و اشغال ایران، البته نتیجه داد و تدبیر فروغی هم محمدرضای ۲۲ساله را بر تخت نشاند و هم ایران را از یک کشور اشغال‌شده به پل پیروزی متفقین تبدیل کرد. شریف‌امامی هم در شهریور ۱۳۵۷ دوباره نخست‌وزیر شد اما از عهدۀ کار برنیامد چون بحث اشغال و جنگ در میان نبود. بلکه شعله‌های یک انقلاب واقعی درگرفته بود. اگر هم فروغی ارتباطاتی با بریتانیایی‌ها داشت ولی به نفع حفظ تمامیت ایران به کار برد و شریف امامی کجا و ذکاء‌الملک، کجا؟! 

شعر کسرایی و صدای شجریان

بارزترین نشانۀ تفاوت همین که هنرمندانی که برای یک فستیوال هنری باید راهی مسکو می‌شدند با استعفا از رادیو سفر را لغو کردند و در زیرزمین خانۀ محمدرضا لطفی گرد آمدند و دسته‌جمعی نواختند و خواندند و یکی از محصولات این زیرزمین همین تصنیف «ژاله خون شد» - سرودۀ سیاوش کسرایی - بود. در دستگاه چهارگاه با صدای محمدرضا شجریان و همراهی کم‌نظیر گروه کُر که هیچ نمونۀ مشابهی در تاریخ موسیقی معاصر نداشت: 

ژاله بر سنگ افتاد، چون شد؟ / ژاله، خون شد

خون، چه شد؟ خون چه شد؟ / خون، جنون شد

ژاله خون کن! /خون، جنون کن! 

سلطنت، زین جنون، واژگون کن

ژاله بر گُل نشان، گل‌پران کن

بر شهیدانِ زمین، گلستان کن / نام گمنام‌ها جاودان کن

تا به صبح آید این شام تیره / در شبِ تیره آتش‌فشان کن…

آمار درستی که باور نشد

اگرچه همۀ موارد پیش گفته قابل تأمل است اما دربارۀ ۱۷ شهریور۵۷ موضوعی دیگر هم مطرح است: این که همان شب، فرمانداری نظامی آمار کشته‌ها و مجروحان را با دقت و منطبق با گزارش پزشکی قانونی اعلام کرد ولی مردم نپذیرفتند و این ثمرۀ سال‌ها استفاده تبلیغاتی از رسانه‌ها و بی‌اعتمادی مردم به آن‌ها بود. بله، آنچه در اطلاعیۀ فرمانداری نظامی تهران دربارۀ تعداد کشته‌ها ذکر شده بود دقیق و «درست» بود و تعداد شهدا با احتساب مجروحانی که بعدتر به شهادت رسیدند نزدیک به همان۱۰۰ نفر است نه آن چند هزار نفر که مردم و سیاسیون می‌گفتند. 

چنانچه در صفحات اول روزنامه‌های ۱۸ شهریور ۱۳۵۷ ثبت شده آمار کشته‌ها (شهیدان) تا ساعت ۱۷:۳۰ و مطابق اطلاعیه شماره چهار، ۵۸ نفر است که البته تا شب بالاتر رفت. منت‌ها چون ۱۰۰ کشته در تظاهرات شهری عدد بالایی است در اندازۀ چند هزار نفر در نظر آمد. خصوصاً این که تنها سه روز قبل و پس از نماز عید فطر در راه‌پیمایی از تپه‌های قیطریه هیچ برخوردی صورت نگرفته بود. مهم‌تر این که مردم در طول سال‌ها به رسانه‌های حکومتی بی‌اعتماد شده بودند و از این‌رو آمار درست ۱۰۰ نفر را باور نکردند. 

میشل فوکو و آمار ۴۰۰۰ نفر 

یکی از دلایل دیگر این بود که میشل فوکو متفکر پرآوازۀ فرانسوی که بعدتر به ایران آمد و انقلاب ایران را «انقلابی در جست‌وجوی معنی و نه مطابق آموزه‌های مارکسیستی» توصیف کرد بارها از ۴ هزار کشته در ۱۷ شهریور سخن به میان آورد بی‌آن‌که مشخص کند منبع او کدام است در حالی که در آن روز هم در تهران نبوده است و ۲۴ شهریور آمد و تا دوم مهر ماند. 

بار دیگر هم در ۱۸ آبان به ایران سفر کرد و این بار هم یک هفته ماند. مطابق یافته‌های تحقیقاتی که بنیاد شهید تکذیب نکرده تعداد کل شهدای سال ۱۳۵۷ و حتی تمام شهیدان انقلاب از ۴۲ تا ۵۷ هم چهار هزار نفر نیست چه رسد به ۱۷ شهریور. ضمن این که قریب به اتفاق آنان، ساکن تهران بودند و در بهشت زهرا به خاک سپرده شده‌اند و تعداد کاملاً مشخص است. 

بی‌اعتمادی به رسانه‌های رسمی

می‌توان گفت اگر مردم به رسانه‌های رسمی اعتماد داشتند آماری را که همان شب اعلام شد باور می‌کردند. هرچند این نکته را هم نباید نادیده انگاشت که مردم ما چندان اهل عدد و رقم نیستند. کما این‌که در مقدمۀ قانون اساسی هم آمار شهیدان انقلاب ۶۰ هزار نفر ذکر شده و به گواه مطبوعات سال ۵۸ هیچ‌کس در این عدد تردید نکرد و نپرسید وقتی رهبری انقلاب، آن را کم تلفات توصیف کرده بود، عدد ۶۰ هزار از کجا آمده و همین حالا که نام شهیدان بر کوچه‌ها و خیابان‌ها نشسته کافی است بررسی کنیم تا ببینیم مربوط به انقلاب و خصوصاً سال ۵۷ است یا جنگ هشت‌ساله. 

مثال روشن؛ نسبت ۶۳ نفر به ۸۰۰۰ نفر

تنها یک نمونه کافی است. هفته پیش کنگره ۸۰۰۰ شهید استان گیلان در رشت برگزار شد در حالی که می‌دانیم از این ۸۰۰۰ شهید تنها ۶۳ نفر به قبل از ۲۲ بهمن ۵۷ تعلق دارند و بقیه مربوط به جنگ ۸ساله شامل جنگ شهرها و ترورهای کور و این اواخر شهدای مدافع حرم است و تازه از آن ۶۳ شهید گیلان در جریان انقلاب ۶ نفر مربوط به میدان ژاله و ۱۷ شهریور است. 

۱۷ شهریور هم دولت شریف‌امامی را بی‌اعتبار کرد و هم بی‌اعتمادی مردم به رسانه‌های رسمی سبب شد آمار واقعی و درست را باور نکنند و تا ۱۵ هزار نفر هم در افواه چرخید و جایی برای مصالحه باقی نگذاشت. هرچند این گفتار تاریخی و سیاسی است اما برای آن که بدانیم طی این چند دهه تا چه حد فرهنگ و باورها تغییر کرده کافی است اشاره کنیم برای نسل ما تعبیر «جمعۀ سیاه» یادآور ۱۷ شهریور ۵۷ بود در حالی که بچه‌های امروز به تبعیت از غرب این اصطلاح را برای جمعۀ نزدیک به پایان سال میلادی به کارمی‌برند که کالاها را در فروشگاه‌ها ارزان‌تر عرضه می‌کنند!

 

تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات