ترنج موبایل
کد خبر: ۹۰۲۳۹۸

قلعه «کیم‌ها»: داستان تولد کره شمالی

قلعه «کیم‌ها»: داستان تولد کره شمالی

یک خط خیالی روی نقشه، شبه‌جزیره کره را در ۱۹۴۵ دوپاره کرد. در شمال، کیم ایل‌سونگ با حمایت استالین، رویای حکومتی سوسیالیستی را ساخت، اما این تولد، با سرکوب مسیحیان، حذف رقبا، و جاه‌طلبی‌های جنگ سرد رقم خورد – داستانی که هنوز جهان را مسحور خود کرده است.

تبلیغات
تبلیغات

فرارو- 9 سپتامبر 1948 (18 شهریور 1327) روزی بود که جمهوری خلق کره یا همان کره شمالی به دنبال یکی از خونین‌ترین جنگهای دوران مدرن رسما پدید آمد.

به گزارش فرارو، کره سرزمین واحدی بود که سابقه تاریخی آن به دوران باستان می‌رسید اما جنگ جهانی دوم و ظهور دو بلوک شرق و غرب سبب شد این ملت را به دو دنیای مجزا و بیگانه از هم بدل کرد. در این میان سرزمین شمالی با ایدئولوژی کمونیستی حصاری به دور خود کشید تا از جهان پیرامونی که آلوده کننده تصور می‌شد در امان بماند، اما این دنیای محصور چگونه متولد شد؟

تصور کنید سال ۱۹۴۵ است. آسمان پیونگ‌یانگ، پایتخت شمالی شبه‌جزیره کره، هنوز دود غبار جنگ جهانی دوم را در خود نگه داشته. ژاپن، امپراتوری‌ای که برای ۳۵ سال کره را به عنوان مستعمره خود فتح کرده بود، تسلیم شده و نیروهای شوروی از شمال هجوم می‌آورند. در این میان، مردی جوان به نام کیم ایل‌سونگ – که نامش به معنای "کیم، خورشید شو" است – از تبعید در سیبری بازمی‌گردد. او نه تنها یک چریک ضدژاپنی، بلکه نمادی از آینده‌ای کمونیستی است که شوروی برای شمال کره ترسیم کرده. اما این داستان، فراتر از روایت‌های ساده تقسیم شبه‌جزیره، پر از پیچ و تاب‌های پنهان است: از انتخاب‌های اشتباه شوروی تا پاکسازی‌های خونین داخلی، و از شک‌های مردمی به رهبر جدید تا نقش فراموش‌شده مسیحیان در شمال صنعتی‌شده. تأسیس جمهوری دموکراتیک خلق کره (DPRK) در ۹ سپتامبر ۱۹۴۸، نه یک پیروزی ناگهانی، بلکه نتیجه زنجیره‌ای از رویدادها بود که از دل استعمار ژاپن، جنگ سرد نوپا، و جاه‌طلبی‌های شخصی کیم زاده شد.

کره شمالی

ریشه‌های تلخ: استعمار ژاپن و بذرهای مقاومت

داستان کره شمالی از دل قرن بیستم و اشغال ژاپن در ۱۹۱۰ آغاز می‌شود. ژاپن، پس از پیروزی در جنگ روسیه-ژاپن (۱۹۰۴-۱۹۰۵)، کره را به عنوان "مستعمره‌ای استراتژیک" برای تأمین منابع و نیروی کار فتح کرد. شمال کره، با کوهستان‌هایش، به مرکز صنعتی ژاپن تبدیل شد: معادن زغال‌سنگ، سدهای هیدروالکتریک، کارخانه‌های فولاد و تسلیحات. بیش از ۶۵ درصد صنایع سنگین کره در شمال متمرکز بود، در حالی که جنوب بیشتر کشاورزی‌محور ماند. اما این پیشرفت، با سرکوب وحشیانه همراه بود. ژاپنی‌ها زبان کره‌ای را ممنوع کردند، معابد بودایی را تخریب نمودند، و هزاران زن کره‌ای را به عنوان برده جنسی برای سربازان خود به کار گرفتند. در شمال، جایی که مسیحیت از اواخر قرن نوزدهم توسط مبلغان غربی رواج یافته بود – پیونگ‌یانگ را "اورشلیم شرق" می‌نامیدند – کلیساها به مراکز مقاومت تبدیل شدند.

در این آشوب، کیم ایل‌سونگ (متولد کیم سونگ‌جو در ۱۹۱۲ در نزدیکی پیونگ‌یانگ) پا به عرصه گذاشت. خانواده‌اش پروتستان بودند اما کیم جوان به سمت کمونیسم گرایش یافت. در ۱۷ سالگی، به انجمن جوانان کمونیست کره پیوست و در ۱۹۲۹ به دلیل فعالیت‌های زیرزمینی دستگیر شد. فرار به منچوری (شمال شرقی چین) او را به قلب مقاومت ضدژاپنی برد. در ۱۹۳۱ به حزب کمونیست چین پیوست و در ارتش ضدژاپنی شمال شرق خدمت کرد. نام "ایل‌سونگ" را در ۱۹۳۵ برداشت، زمانی که در ۲۳ سالگی به عنوان کمیسیونر سیاسی منصوب شد.

با تشدید سرکوب ژاپنی‌ها در ۱۹۴۰، کیم و دوازده چریک با عبور از رود آمور به شوروی پناه بردند. آنجا، در اردوگاه ویاتسکویه، آموزش نظامی دید و به عنوان کاپیتان در تیپ ۸۸ ارتش سرخ شوروی خدمت کرد. این تبعید، نه تنها جانش را نجات داد، بلکه او را به مهره‌ای در دست استالین تبدیل کرد – زاویه‌ای جالب که نشان می‌دهد کیم، پیش از بازگشت، بیشتر یک افسر شوروی بود تا رهبر ملی‌گرای کره‌ای.

کره شمالی 2

تقسیم شبه‌جزیره: خطی که جهان را تغییر داد

پایان جنگ جهانی دوم در اوت ۱۹۴۵، با بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی، ژاپن را وادار به تسلیم کرد. ایالات متحده، بدون مشورت با شوروی، پیشنهاد تقسیم کره در عرض جغرافیایی ۳۸ درجه را داد – خطی که شمال (با ۹ میلیون جمعیت و صنایع) را به شوروی و جنوب (۱۶ میلیون نفر و کشاورزی) به آمریکا سپرد. این تصمیم، که در ۱۰ اوت ۱۹۴۵ گرفته شد، در واقع موقتی بود و قرار بود با پایان کامل وضعیت نظامی در جهان کره دوباره متحد شود. نیروهای شوروی در ۲۴ اوت به پیونگ‌یانگ رسیدند، در حالی که آمریکایی‌ها تا ۸ سپتامبر وارد جنوب نشدند. این تأخیر، به شوروی اجازه داد کنترل خود در شمال را تثبیت کند.

در سراسر کره، کمیته‌های مردمی – الهام‌گرفته از کمیته استقلال کره – شکل گرفتند. در سپتامبر ۱۹۴۵، "جمهوری مردمی کره" اعلام شد و رهبر اولیه پیونگ‌یانگ، چو مان‌سیک، یک ناسیونالیست مسیحی و ضدکمونیست ملایم بود. این موضوع نشان‌دهنده تمایل اولیه شوروی به برقراری رهبری غیرکمونیستی است. اما چون در کنفرانس مسکو در دسامبر ۱۹۴۵، شوروی و آمریکا بر سر "حکومت‌داری پنج‌ساله"  کره توافق کردند، چو مان‌سیک علناً با آن مخالفت کرد که نتیجه آن زندانی شدن او در ژانویه ۱۹۴۶ بود.

کیم ایل‌سونگ در ۱۹ سپتامبر ۱۹۴۵ با ۶۶ افسر کره‌ای ارتش سرخ به وونسان بازگشت. زبان کره‌ای‌اش ضعیف بود (به دلیل سال‌ها زندگی در چین و روسیه)، اما شوروی‌ها او را در ۱۴ اکتبر به عنوان یک "قهرمان چریک" معرفی کردند. ژنرال شوروی ترنتی شتیکوف، کیم را به عنوان دبیر اول شعبه شمالی حزب کمونیست کره منصوب کرد. در دسامبر ۱۹۴۵، حزب کمونیست شمال کره تشکیل شد و در اوت ۱۹۴۶ با حزب جدید مردمی ادغام گردید تا حزب کارگران کره شمالی شکل گیرد.

کیم ایل سونگ

برپایی قلعه کیم‌ها

در فوریه ۱۹۴۶، کیم به عنوان رئیس "کمیته موقت مردمی شمال کره" سوگند یا کرد که او را به اولین رهبر اداری کره‌ای در شمال بدل می‌کرد. این کمیته به سرعت اصلاحات سوسیالیستی از جمله توزیع زمین به دهقانان، ملی‌سازی صنایع، قانون کار ۸ ساعته، برابری زنان و مردان، و حتی مراقبت‌های بهداشتی عمومی را به اجرا درآورد. بدین ترتیب شمال، با صنایع ژاپنی‌اش، به سرعت به یک اقتصاد قوی هرچند زیر نظر شوروی تبدیل شد.

ارتش مردمی کره (KPA) در ۱۹۴۸ از چریک‌های کیم و سربازان سابق تشکیل شد. شوروی‌ها تجهیزات مدرن – تانک‌ها، توپخانه، و هواپیماهای MiG-15 را برای این ارتش تأمین کردند و خلبانان کره‌ای را در روسیه و چین آموزش دادند.

اما این اصلاحات بدون مخالفت هم نبود. در شمال یان‌آنی‌ها که اغلب در چین پناهنده بودند و بومی‌هایی که در کره باقیمانده بودند با اقدامات کمونیستی کیم به مخالفت برخاستند. کیم توانست با حمایت شوروی بر تمام مخالفان خود غلبه کند و قدرت خود را در شمال تثبیت کند.

انتخابات اوت ۱۹۴۸ در شمال، تحت کنترل کمونیست‌ها، مجلسی تشکیل داد که قانون اساسی را در ۳ سپتامبر تصویب کرد. در ۹ سپتامبر، جمهوری دموکراتیک خلق کره رسما اعلام موجودیت کرد و کیم نخست‌وزیر گردید. در این میان سازمان ملل فقط جنوب را به رسمیت شناخت، اما شمال ادعای کل شبه‌جزیره را داشت و این موضوع نشان داد که شبه جزیره کره قرار نیست روی آرامش را به خود ببیند.

کیم بشدت تحت تأثیر کمونیسم شوروی بود و بی پروا به دنبال تبدل کره به نسخه‌ای از شوروی بود زیرا باور داشت که شوروی با الگوی کمونیستی خود توانسته به یکی از دو ابرقدرت جهان و فاتحان جنگ بدل شود. با این همه کیم در اعمال سیاست‌های خود به گونه‌ای عمل می‌کرد که گویی همه ابتکارات خود اوست و با روح ملی و فرهنگی کره یکسان است.  

کیم تا زمان مرگش در ۱۹۹۴ بر باورهای عمیق کمونیستی خود بر همان پایه استالینی‌اش وفادار و معتقد ماند با شخصیت‌پرستی از خود در ذهن مردم شمال و رواج دادن عنوان رهبر بزرگ سعی کرد این باورها را ذهن مردم نیز رسوخ دهد. او برای این هدف ابایی از ایزوله کردن کل کشور نیز نداشت و اتفاقا آن را لازمه برپایی یک جامعه کمونیستی ایده‌آل می‌پنداشت.

تنها نگاه او به خارج زمانی شکل گرفت که می‌خواست تمام شبه جزیره کره را در زیر چتر دنیای کمونیستی خود دربیاورد. زمانی که تصور می‌کرد آنقدر قدرت دارد که می‌تواند با حمایت شوروی جنوب را ضمیمه قلمرو خود کند. اما این جنگ با میلیون‌ها کشته به او ثابت کرد باید به قلعه خودساخته‌اش اکتفا کند و دنیای خودش را فقط در همان «قلعه کیم» دنبال کند.

کلید قلعه کیم حالا در دست سومین و جوان‌ترین کیم است که برخلاف اسلافش گاه به خود این اجازه را می‌دهد که از قلعه خارج شود و حتی با بدترین دشمنان خلق کره دیدار کند. اما این سومین کیم درهای قلعه را فقط برای خودش باز می‌کند و تاکنون به کسی اجازه خروج نداده است. 77 سال است قلعه کیم‌ها به حیات ایزوله خود ادامه می‌دهد.

کیم جونگ اون

تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات