دنیای سورئال رنه ماگریت؛ ۷ نقاشی مشهور که دریچهای به ذهن او هستند/ ترجمه

رنه مگریت با نقاشیهای سوررئالیستی خود مرز میان واقعیت و خیال را شکست و هنر مدرن را دگرگون کرد.
فرارو- این هنرمند بلژیکی با بهرهگیری از ترکیبی از رئالیسم و رازآلودگی، تصاویری خلق کرد که تماشاگر را به پرسش درباره ماهیت دیدن، معنا و ادراک وادار میکند.
به گزارش فرارو به نقل از مای مدرن مت، رنه مگریت (René Magritte) در کنار هنرمندانی چون آندره برتون و سالوادور دالی از مهمترین چهرههای مکتب سوررئالیسم در قرن بیستم به شمار میرود. او با سبک منحصربهفرد خود که منتقدان از آن با عنوان «رئالیسم جادویی» یاد میکردند، توانست تعریفی تازه از رابطه میان تصویر و واقعیت ارائه دهد. مگریت با بهرهگیری از تخیل و در عین حال با دقتی فلسفی، آثاری خلق کرد که نه تنها تصویری از جهان بیرونی بودند، بلکه ذهن و ضمیر ناخودآگاه انسان را نیز بازتاب میدادند.
سوررئالیسم و جهان اسرارآمیز مگریت
جنبش سوررئالیسم که در دهه ۱۹۲۰ در اروپا شکل گرفت، پاسخی به آشوبها و بحرانهای پس از جنگ جهانی اول بود. هنرمندان این مکتب در پی آن بودند تا از مرزهای عقلانیت عبور کنند و با کمک رؤیاها، ناخودآگاه و تصادف، جهانی تازه خلق کنند. مگریت در این فضا وارد میدان شد و به سرعت به یکی از شاخصترین نقاشان سوررئالیست تبدیل شد. او میگفت: «نقاشی من تصاویر مرئی است که هیچ چیز را پنهان نمیکنند. آنها رازآلودگی را برمیانگیزند، اما راز خود چیزی نیست که قابل درک باشد؛ راز یعنی ناشناختنی.»
۱. خیانت تصاویر (The Treachery of Images)، ۱۹۲۹
یکی از مشهورترین آثار مگریت، تابلوی «خیانت تصاویر» است که در ۳۰ سالگی و هنگام اقامت در پاریس خلق شد. در این اثر پیپی کشیده شده و در زیر آن جملهای به زبان فرانسه نوشته شده است: «این یک پیپ نیست» (Ceci n'est pas une pipe). پیام مگریت روشن بود: آنچه میبینیم، شیء واقعی نیست، بلکه تصویر آن است. این اثر بهسرعت به نمادی از سوررئالیسم بدل شد زیرا مخاطب را به تناقض میان زبان و تصویر آگاه میکند. آیا میتوان تصویر را با خود واقعیت یکی دانست؟ مگریت پاسخش را با طنزی هوشمندانه به نمایش گذاشت: «نه، این صرفاً یک نقاشی است، نه یک شیء واقعی.»
۲. عاشقان II (The Lovers II)، ۱۹۲۸
این نقاشی مشهور، زن و مردی را در آغوش هم نشان میدهد که صورتشان با پارچهای سفید پوشیده شده و بوسهشان از پس پردهای رازآلود شکل میگیرد. پرسش اساسی این است: چرا عاشقان نمیتوانند یکدیگر را لمس یا واقعاً تجربه کنند؟
رنگها در این تابلو معنا دارند؛ آبی پسزمینه نماد زندگی و آب، لباس قرمز زن نشانه عشق یا شور و مرد با کت سیاه تداعیگر مرگ. پارچه سفید یا خاکستری میتواند از پاکی یا پاکی آلوده سخن بگوید. بسیاری این اثر را روایتی از تنهایی انسان و ناتوانی در شناخت کامل حتی نزدیکترین افراد میدانند.
تراژدی زندگی شخصی مگریت نیز در اینجا بیتأثیر نیست. مادر او در سال ۱۹۱۲ خودکشی کرد و جسدش در رودخانهای یافت شد؛ در حالی که صورتش با لباس پوشیده شده بود. این تصویر هولناک، ذهن نوجوانی ۱۳ ساله را برای همیشه تحت تأثیر قرار داد و بعدها در آثاری مانند عاشقان بازتاب یافت.
۳. آینه فریبنده (The False Mirror)، ۱۹۲۹
چشم انسان، یکی از موضوعات محبوب سوررئالیستها، در این تابلو به گونهای شاعرانه و رازآلود تصویر شده است. یک چشم بزرگ بوم را پر میکند؛ مردمک آن در برابر آسمانی پر از ابر معلق است و همچون پنجرهای به جهانی دیگر گشوده میشود.
این تابلو که بعدها در اختیار عکاس سوررئالیست من ری قرار گرفت، دوگانگی دیدن و دیدهشدن را به نمایش میگذارد. من ری درباره آن نوشت: «این نقاشی همانقدر میبیند که خود دیده میشود.» چنین تعبیری، مرز میان ناظر و منظور، میان سوژه و ابژه را از میان برمیدارد.
۴. وضعیت انسان (The Human Condition)، ۱۹۳۳
در این مجموعه آثار که شامل چهار نقاشی است، مگریت مفهوم «نقاشی در دل نقاشی» را مطرح میکند. در نسخه سال ۱۹۳۳، در اتاقی میبینیم که بر سهپایه نقاشی، تابلویی کامل قرار دارد؛ اما این تابلو دقیقاً همان منظره بیرون از پنجره را بازنمایی میکند. بنابراین همزمان هم چیزی را نشان میدهد و هم آن را میپوشاند.
مگریت در توضیحی به شاعر بلژیکی، آشیل شاوه، نوشت: «تماشاگر همزمان درون اتاق و بیرون از آن است. ما جهان را اینگونه میبینیم: بیرون از خود، اما تنها بازنماییای از آن در ذهن داریم. گاه گذشته را همچون حال تجربه میکنیم؛ زمان و مکان معنای خود را از دست میدهند.»
این اثر تماشاگر را با پرسش بنیادین مواجه میکند: کدام واقعیتر است؟ منظره بیرون یا بازنمایی آن؟ پاسخ مگریت روشن است: هر دو به یک اندازه برساخته ذهن او هستند.
۵. ارزشهای شخصی (Personal Values)، ۱۹۵۲
در این تابلو، مگریت اتاق خوابی معمولی را نشان میدهد، اما با اشیائی که ابعاد انسانی دارند؛ شانهای بزرگ، لیوانی غولپیکر و برسی عظیم. این ناهماهنگی آگاهانه، نگاه مخاطب را به چالش میکشد.
مگریت گفته بود: «من رؤیا نقاشی نمیکنم. به بهترین توانم اشیا و روابطشان را طوری تصویر میکنم که هیچیک از مفاهیم یا احساسات عادی ما لزوماً به آنها پیوند نخورد.» در ارزشهای شخصی این نگاه به اوج میرسد. او با بزرگنمایی اشیای پیشپاافتاده، معنای آنها را از عادی بودن خارج و به جهانی تازه و شگفتانگیز منتقل میکند.
۶. گلکوندا (Golconda)، ۱۹۵۳
این اثر سوررئالیستی، آسمانی پوشیده از مردانی با کلاه شاپو را نشان میدهد که یا در هوا معلقاند یا آرام آرام به زمین فرود میآیند. منظرهای است میان رویا و کابوس؛ هم آشنا و هم ناآشنا. مردان همگی شبیهاند، گویی تکثیری بیپایان از یک فرد واحد.
منتقدان این اثر را نمادی از یکنواختی و تکرار در زندگی مدرن دانستهاند. انسانهایی که هویت فردیشان در جامعه از میان رفته و همگی همچون نسخههایی همسان در شهری بیروح شناورند.
۷. پسر انسان (The Son of Man)، ۱۹۶۴
شاید مشهورترین اثر مگریت، «پسر انسان» باشد؛ تابلویی که بسیاری آن را نوعی خودنگاره میدانند. در این اثر، مردی با پالتو و کلاه شاپو در برابر دیواری کوتاه ایستاده و پسزمینهاش دریای آرام است. اما چهره او با سیبی سبز پوشیده شده و تنها چشمانش از میان برگها دیده میشوند.
این تابلو بخشی از مجموعهای سهگانه است؛ یکی دیگر با پرندهای در حال پرواز که چهره مرد را میپوشاند و دیگری با زنی شیکپوش که صورتش پشت گلها پنهان است.
مگریت درباره این اثر گفت: «این سیب بخشی از چهره را پنهان میکند. چیزی که همیشه رخ میدهد: هرآنچه میبینیم چیز دیگری را میپوشاند. ما همواره مشتاق دیدن آنچه پنهان است هستیم. همین کشش میان مرئی و نامرئی، میان آنچه آشکار است و آنچه پنهان، سرچشمه راز و شگفتی است.»
میراث مگریت
رنه مگریت تا پایان عمر خود در سال ۱۹۶۷ همچنان هنرمندی فعال و تأثیرگذار باقی ماند. آثار او در بزرگترین موزههای جهان از پاریس تا نیویورک و بروکسل به نمایش گذاشته میشوند و همچنان الهامبخش هنرمندان، فیلمسازان و فیلسوفاناند.
نقاشیهای او نهتنها جهان بیرونی را بازنمایی میکنند، بلکه دروازهای به ناخودآگاه، پرسشگری فلسفی و مواجهه با رازهای ادراک انسانیاند. مگریت با هنر خود یادآور شد که دیدن، امری ساده و بدیهی نیست؛ بلکه پر از پیچیدگی، تناقض و پرسشهای بیپاسخ است.
آثار رنه مگریت بیش از آنکه پاسخی برای پرسشهای انسان باشند، پرسشی تازه پیش پای مخاطب میگذارند. از خیانت تصاویر تا پسر انسان، همه و همه تلاشیاند برای گشودن دریچهای نو به جهان ذهن و خیال. میراث او امروز همچنان زنده است؛ میراثی که به ما میآموزد هر تصویر میتواند در دل خود جهانی دیگر پنهان داشته باشد.