مدیریت اضطراب در زندگی روزمره
اضطراب چه بلایی سر مغز میآورد؟

اضطراب مزمن میتواند باعث تغییر در بخشهای کلیدی مغز، تشدید واکنشهای استرس و بروز مشکلات جسمی و روانی شود، اما با درمان و اصلاح سبک زندگی قابل مدیریت است.
فرارو- اضطراب پدیدهای جهانی است که نهتنها احساسات را درگیر میکند، بلکه با تغییر در ساختار و کارکرد مغز، بر جسم و روان فرد نیز تأثیرات عمیقی بر جای میگذارد.
به گزارش فرارو به نقل از وری ول مایند، همهی ما در طول زندگی لحظاتی را تجربه کردهایم که اضطراب بر ما غلبه میکند؛ دستهایمان عرق میکنند، قلبمان به شدت میتپد و حتی ممکن است کهیر بزنیم. اما پشت این واکنشهای جسمی، مغز ما چه فرآیندهایی را طی میکند؟
متخصصان میگویند بخش مهمی از پاسخ به این پرسش در شیمی مغز نهفته است. دکتر ایمی مارشال، روانشناس بالینی، توضیح میدهد: «وقتی فرد مضطرب یا دچار استرس میشود، مغز هورمون کورتیزول یا همان هورمون استرس را ترشح میکند. این هورمون در کوتاهمدت کمک میکند فرد بتواند شرایط را مدیریت کند، اما در بلندمدت اثرات فرسایشی دارد و بدن و ذهن را تحلیل میبرد.» پژوهشها نشان دادهاند که استرس مزمن میتواند منجر به طیف گستردهای از مشکلات جسمی و روانی شود.
سیستم لیمبیک؛ مرکز مدیریت هیجان و استرس
پردازش اضطراب در مغز در بخشی به نام «سیستم لیمبیک» انجام میشود. این بخش شامل هیپوکامپ، آمیگدال، هیپوتالاموس و تالاموس است. سیستم لیمبیک به طور مستقیم با احساسات، حافظه، انگیزه، ترس و استرس مرتبط است و بخش زیادی از فرآیندهای خودکار یا ناخودآگاه بدن را تنظیم میکند.
-
هیپوکامپ مسئول تثبیت و ذخیرهسازی اطلاعات و حافظههای کوتاهمدت، بلندمدت و فضایی است. اگر هیپوکامپ ارتباطی میان خاطرات اضطرابآور و واکنش شما به آنها برقرار کند، احتمال دارد اضطراب شما در شرایط مشابه آینده تشدید شود.
-
آمیگدال نقش اصلی را در پردازش هیجانات، بهویژه ترس، ایفا میکند. همچنین پرخاشگری و واکنشهای اضطرابی در این بخش ریشه دارند. آمیگدال با تصمیمگیری و حافظه نیز مرتبط است و همین موضوع باعث میشود تجربههای گذشته بر نحوه واکنش شما در زمان حال اثر بگذارند.
-
هیپوتالاموس فعالیتهای سیستم عصبی خودمختار را تنظیم میکند و بخشی از محور هیپوتالاموس–هیپوفیز–آدرنال (HPA) است؛ محوری که واکنشهای استرس را مدیریت میکند. این بخش همچنین دمای بدن و اشتها را کنترل میکند؛ دو موردی که بهطور مستقیم تحت تأثیر اضطراب قرار میگیرند.
واکنشهای چهارگانهی مغز به استرس
اغلب با اصطلاح «واکنش جنگ یا گریز» آشنا هستیم؛ اما روانشناسان امروز از چهار واکنش اصلی یاد میکنند: جنگ (Fight)، گریز (Flight)، انجماد (Freeze) و تسلیم (Fawn).
به گفته دکتر مارشال: «وقتی واکنش اضطراب فعال میشود، آمیگدال کنترل را به دست میگیرد. در موقعیتهای تهدیدکننده، این امر میتواند تفاوت بین بقا و مرگ باشد. اما از سوی دیگر، این فرآیند باعث میشود لوب پیشانی که مسئول تفکر منطقی و کنترل تکانههاست، کنار گذاشته شود. بنابراین، فرد ممکن است رفتاری نشان دهد که در حالت عادی از او سر نمیزند.»
-
جنگ: فرد پرخاشگر میشود، ضربان قلب و فشار خون افزایش مییابد و احساس خشم و بیقراری به او دست میدهد.
-
گریز: فرد به شدت تمایل دارد از موقعیت فرار کند، احساس تنگنا میکند و ممکن است دچار وحشتزدگی شود.
-
انجماد: واکنشی است که بیشتر با تروما و اضطراب شدید مرتبط است. فرد ممکن است دچار کرختی، قطع ارتباط ذهنی با بدن یا حتی ناتوانی در حرکت و سخن گفتن شود.
-
تسلیم: در این حالت، فرد برای کاهش خطر به اطاعت و جلب رضایت روی میآورد، حتی اگر به ضرر او باشد. این واکنش بیشتر در افرادی دیده میشود که در تعیین مرزهای شخصی مشکل دارند.
اثرات بلندمدت اضطراب بر مغز
اضطراب مداوم فقط یک تجربهی روانی نیست، بلکه ساختار مغز را نیز تغییر میدهد. تحقیقات نشان دادهاند که اضطراب مزمن باعث بزرگتر شدن آمیگدال میشود؛ یعنی همان بخشی که واکنشهای ترس را هدایت میکند. در نتیجه، فرد بیش از پیش به محرکهای تهدیدآمیز واکنش نشان میدهد و حتی خطر را بیش از حد واقعی ارزیابی میکند.
این تغییرات همچنین بر هیپوکامپ و قشر پیشپیشانی اثر میگذارند؛ بخشهایی که مسئول حافظه، پردازش اطلاعات و شخصیت هستند. دکتر سابرینا رومانوف، روانشناس بالینی، توضیح میدهد: «وقتی اضطراب در طولانیمدت ادامه یابد، توانایی تصمیمگیری منطقی مختل میشود، زیرا ذهن همه چیز را از زاویهی مرگ یا زندگی میبیند. این امر به تصمیمهای افراطی و برآورد بیش از حد تهدید منجر میشود.»
از منظر جسمی نیز، استرس مزمن میتواند فشار خون بالا، بیماریهای قلبی، افزایش وزن و حتی ابتلا به بیماریهای مزمنی چون دیابت یا سرطان را به دنبال داشته باشد.
راهکارهای درمان و مقابله با اضطراب
خبر خوب این است که درمانهای مؤثر متعددی برای اضطراب وجود دارد. ترکیبی از رواندرمانی و دارو درمانی، بسته به شدت علائم، معمولاً بهترین نتیجه را به همراه دارد.
داروها: داروهای ضدافسردگی مانند SSRIs (از جمله زولوفت، لکساپرو و پاکسیل) و SNRIs (مانند افکسور و سیمبالتا) به طور گسترده برای درمان اضطراب تجویز میشوند. داروهای آرامبخش از گروه بنزودیازپینها (مانند آتیوان، کلونوپین و زاناکس) نیز استفاده میشوند، اما به دلیل ایجاد وابستگی فقط باید در مواقع خاص و کوتاهمدت مصرف شوند.
رواندرمانی: درمان شناختی رفتاری (CBT) متداولترین روش است و به افراد کمک میکند افکار منفی خود را شناسایی و تغییر دهند. رواندرمانی تحلیلی نیز به بررسی ریشههای عمیقتر اضطراب در گذشته فرد میپردازد. درمان مواجههای برای فوبیاها بسیار مؤثر است و درمان پذیرش و تعهد (ACT) نیز به فرد میآموزد افکار اضطرابی را بپذیرد و در عین حال بر اساس ارزشهای خود زندگی کند.
مدیریت اضطراب در زندگی روزمره
علاوه بر درمان تخصصی، تغییر سبک زندگی نقش مهمی در مدیریت اضطراب دارد. تمرینهای سادهای مثل تکنیکهای گراوندینگ یا اتصال به لحظهی حال میتوانند مؤثر باشند؛ برای مثال شمردن چیزهایی که میبینید، لمس میکنید یا میشنوید تا ذهن از چرخهی افکار اضطرابی خارج شود.
اصلاح عادات خواب، ورزش منظم، تغذیه سالم با کاهش مصرف کافئین و قند، و تمرین مدیتیشن همگی در کاهش علائم اضطراب موثرند. پژوهشها نشان دادهاند که حتی کارهای کوچکی مانند مرتب کردن تخت یا خوردن صبحانهی سالم میتوانند حس کنترل و اعتمادبهنفس را در طول روز افزایش دهند.
چرا باید اضطراب را جدی گرفت؟
زندگی با اضطراب درماننشده، صرفاً یک ناراحتی زودگذر نیست؛ بلکه میتواند کیفیت زندگی، روابط اجتماعی و توانایی کاری فرد را به شدت مختل کند. استرس مداوم مغز و بدن را فرسوده میکند و چرخهای معیوب از اضطراب و واکنشهای ناسالم میسازد.
اگرچه ممکن است برخی افراد سالها با اضطراب زندگی کرده باشند و دیگر تصور روشنی از زندگی بدون آن نداشته باشند، اما درمان و تغییر امکانپذیر است. اضطراب موضوعی نیست که باید با سکوت تحمل شود، بلکه مسألهای است که نیازمند توجه، حمایت و درمان حرفهای است.